اشعار این شماره

شاعران این شماره: غلامرضا بروسان، رسول علی‌پور، منصور خورشیدی، جهانگیر صداقت‌فر، رضا مقصدی، رسول یونان
_____________________

غلامرضا بروسان
یک شعر از غلامرضا بروسان

 

بگو چه کار کنم؟

وقتی شادی به دم بادکنکی بند است

و غم چون سنگی

مرا در سراشیب یک دره دنبال می‌کند

دلم شاخه‌ی شاتوتی

که باد

خونش را به در و دیوار پاشیده است.

منصور خورشیدی 5
یک شعر از منصور خورشیدی

بهار۳

درست برابر نگاه شما
علف‌های ناز
… تکه‌ای ابر به تن دارند
و آواز را در فراز…
برای چشمه‌های کوچک سر می‌دهند.
اینک تن به کوه بسپار
در سایه‌ی هزار سرو
سکوت وقت را
به وسعت سفرنامه‌ها
روی سطرهای سپید
شماره کن.

 

رسول علی‌پور1
یک شعر از رسول علی‌پور
……………………………………………………….نقل از سایت آن دیگری

 

زمین

از آن شما که می‌خندید

و فرشتگانی که به شما می‌خندند

از من چیزی نخواهید

دلقکی که شما را می‌خنداند من نیستم

 

روان‌شید
یک شعر: از م. روان‌شید

فقط اگر چشم‌هایم…

من تنها نیستم

چشم‌ها از کنارم عبور می‌کنند

زمین زیر پایم سُر می‌خورد

همسرم دورم می‌گردد

و غروب

کِش می‌آید تا لب پرتگاه

نه

اصلأ تنها نیستم

فقط کافی‌ست

چشم‌هایم را ببندم

حتمأ

دورم شلوغ می‌شود.

  مرداد  ۷۳

 

جهانگیرصداقت‌فر
یک شعر از جهانگیر صداقت‎فر

  در پساپشتِ حصار ِ سربی ِ شب 

ابری‌خاطرم امشب سر ِ باران دارد

پشتِ طوفانی‌ی بغضم سیلی‌ست

                                که هر دم سر ِ طغیان دارد ….

چه کسی‌ چتر گشود؟

این نوا-نغمه در آهنگِ نوازش

                                  نوت ِ  آوای ِ که بود؟

 

های!

دلم امشب چو سراپردهٔ‌ی تاریک جهان تنگ است

طپش ِ نبض ِ حیات

در رگ‌آوند ِ تنم سخت بدآهنگ است ….

چه کسی‌ آه کشید؟

چه کسی‌ در قفس ِ سینه چو من شیون ِ طوفان دارد؟

 

آها، اه،

ابری‌ام امشب و آبستن ِ درد

د ل ِ تنگم هوس ِ بارش ِ رگبار بهاران دارد ….

***

پشتِ این سربی‌ی دیوار آیا

                        انتظاری هست؟

پشتِ این برفی‌ی بی‌‌فردا

هرم دستان نوازشگر ِ یاری هست؟

ابری‌ام امشب و آبستن ِ زخمی کهنه .

 

رضا مقصدی
یک شعر از رضا مقصدی

اردیبهشتِ “رشت”

یک کوچه‌ی خلوت
یک کوچه‌ی بی‌انتها، با اندکی باران
یک کوچه‌ی با حوصله، ما را فراخوانده ست.

برخیزوُ چتر روشنت را- شادمان- بردار !
شاید که از فردایِ فروردین ، سخن گفتیم.
یا شاید از اردیبهشتِ “رشت”
با رستخیز ِ این چمن ، گفتیم.

تا جانِ ما اینگونه ، سرزنده ست
آن کوچه، فرخنده ست.

 

 

رسول یونان1
یک شعر از رسول یونان

وقتی تلفن زنگ می‌زند
یعنی از یاد نرفته‌ای
حتی اگر به اشتباه شماره‌ات را گرفته باشند
ببین دوست من!
در این دنیا
خیلی از آدم‌ها هست‌اند که
شماره‌شان حتی به اشتباه گرفته نمی‌شود …

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در اشعار این شماره ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید