اکازیون
به پارادکس شعر معاصر شاملوی سپید
الف بود ایستاد
شد درخت سپیدار
درخت بود، خوابید و تخت شد
اورژانس دیر کرد
یک لنگه کفش، آژیر آمبولانس شد
آیدا از آینه آمد
-شکستهتر-
پریای تشنه گریستند
مردهشور تعجب کرد از قوافیی پاها……
کلاغها برگشتند
درخت تنها ماند.
ویژهنامههای عصر نوشتند
توجه توجه
این جنازه با سند مالکیت بهفروش میرسد! .