شاعران این شماره: لیلا کردبچه، غلامرضا بروسان، منصور خورشیدی، سهیل نصرتی، هوشنگ رئوف
_____________________
به تقاضای شاعر تصویر او از اینجا حذف گردید. رسانه
یک شعر از لیلا کردبچه
«چاه»
به منیژه گفتم
:«گاهی روزنامه را مثل پنجرهای به جهان باز کن
همیشه پشت هر ستون رازیست،
که بهراحتی، حاشا نمیشود
و پشت هر پرده ماجرایی
که در قلمرویی به حقارت یک تخت
جا نمیشود»
گفتم
«وقتی مقابل آینه میایستی،
تنها ویرانیات را دو برابر کردهای
و همیشه چیزهایی هست
که به راحتیی خط چشمهایت جفت نمیشود»
گفتم «نهایتاش این است
که حجرهداری تو را بخرد
که {عِندَالمُدهِالمَحدودَهِِ
اِنی امیلُ أن اِجلِس هُناکَ
و اِنی امیلُ أن اِِقام هُناکَ
و اِنی امیلُ أن…..}
و مگر چندبار میشود
در یک دستمال کاغذی عطسه کرد؟»
گفتم….گفتم….گفتم
و بهجای گوشی برای شنیدن
چاهی دیدم
که دست و پا درآورده بود
روزنامه را مچاله کردم
برای پاککردنِ شیشهها
راستش خسته بودم از منظرهی چرکِ پشت پنجرهام.
چشمهایم را میبندم
و دهانم را از رویا پُر میکنم
به پشت میخوابم
و قلبم
سرم را تکان میدهد
نگاه کن!
این شاخه درست دیوانگیهای مرا دارد
پلئیز ۸۶
بهار۱
پلک تو زیر باران
سقوط که میکند
تمام اندام تو میلرزد
تکیه به کتفهای من زدی
آسمان میان دو نگاه
شقه شد
ناگاه عقربههای لال
در گردش مدور خود
مات شدند
اینک ، چند کوکب کهنسال
به گیسوی تو آویز میکنم
هنگام لرزههای مدام
وقتی سه شنبههای تمام سال
کنار من قد میکشی
زمستان سر ِزای شومینهها میمیرد
ریچارد، فروغ، چارلز، رومن، بیژن
دست به سیاه و سفید نزنید
توی کومهی درویشی، روی همین نیمتنههای درخت
بشینید دور گردسوزِ خورشید قورت داده
به سلامتی ادبیاتیهای گستاخ
استکان چای به هم بکوبیم
شاپرک بجویم و به اَخم و تَخم کاغذ
دری وری تحویل بدهیم
بیایید تا یخبندان نشده
از کتابخانه فراریتان بدهم،
اگر پدرم هیزم کم بیاورد واویلا میشود
زمین گیر بیابانیام
پر از تنهائی
دل خوشیام همین است
که ایستادهام در مسیر باد
و میپرسم:
«به کجا چنین شتابان»