شاعران این شماره: حمیدرضا اقبالدوست، منصور خورشیدی، کروب رضایی، حبیب شوکتی، جهانگیر صداقتفر و هومن هویدا
_____________________
غول
یک جای کار
اشتباه از آب در آمده
این غول بیشاخ و دم
منتظر است
که ما دست به سینه
آرزوهایش را برآورده سازیم
لابد فراموش کرده است
که ما او را
برای آرزوهای خودمان
از چراغ جادو بیرون کشیدهایم
صبح بیصدا
دستان افراشته
بی فاصله از ماه
شوکت شبانه را
به تکرار زخمهها
ترانه میکند
کنار شکوفههای معلق
و هوش کنگره ها
طلسم تمنا را
میشکند
دمدمههای صبح بیصدا
ویلیام دارسی
از اژدها که بگویم
سرازقصههای هزار رنگ در میآورم
پله پله پایین میروم
به موزهها که برسم آنقدر غرق تاریخ میمانم
تا فلسفه نفت به آتشم بکشد
تقصیر تو بود
دیوها را به قصهها خواندی!
منشور
کوروش حقوق بشر را نوشت
حقوق حیوانات فراموش شد
شهرداریها سگها را کشتند
دیگران پدرسگها را.
پرندهها به قفس افتادند
و قصابها عزیز شدند.
گدازنده در سوز ِ ندامت
دریغا،
چه مهرگونه دمیدم ز تارکِ شبهاتان
چه عبث ز هرم ِ عاطفه مرهم شدم
داغ ِ دلم،
این زمان
جهانسوز ِ جانتان باد.
دریغایی شعرم
همه از حسرتای حقیقتِ آشکارهیی است
که در حراجگاه احساس
سوداگری پر مایه بودم:
انبانهام تهی اما ز فنّ ِ دغا بود؛
در معامله، بیدعوی سود
وسعت سرمایه تقدیم شما بود.
*
و من اکنون در انزوای ساده لوحی خود،
به کار ِ خود فریبی ِ خویشم!
هنوز،
بی اعتنا به عدل ِ ترازوی اندک و بیشم!
عکس هومن هویئا
من از تبانی سیب و زمین
به جاذبه ایمان نیاوردم
وقتی قبول کردم
که از ارتفاع هزار پایی
از چشمان تو افتادم
من از تبانی سیب و زمین
به جاذبه ایمان نیاوردم
وقتی قبول کردم
که از ارتفاع هزار پایی
از چشمان تو افتادم
One Response to اشعار این شماره