نگاه: افسانه نجومی
;
شعرطرفه گاه درپی عاشقانهسرایی های زمینی، نرد کلاماش را پهن میکند وگاه با نزدیک شدن به عرصههای ایدئولوژیک و تزریق مفاهیم خاص که با تفکر دینی شاعر گره خوردهاند، با حرکت شانه به شانهی گزارهها به سمت و سوی شعر آیینی، به بازتاب تفکرات دینی و مذهبی شاعردر طول غزلها دست مییابد. اما آن چه طراحی بسیاری از ابیات “کمی خنکتر از جهنم” را در متن به عهده گرفته، و دستمایهی بیان احساسات و عواطف شاعرانه شده است، نگرشی برانگیخته ازعشق است که با انعکاس شوروهیجان شاعرانه به همراه گرهخوردگی تخیل و عاطفه درنوشتار، بار مفاهیم ترسیم شده در غزلها را به دوش میکشد. اگر چه در این میان طرح مفاهیم خاصتر برای نمود و برجستهنمائی یاس و نا امیدی و انتشار آن در سراسر شعرها اتفاقی است که نمیتوان از کنار آن به آسانی گذشت. وفور واژههایی نظیر غم، مرگ، درد، زخم موید این مدعاست. گزارههایی که در سایه سار کلماتی چون فرو رفتن / وحشت / اضطراب در متن آمدهاند ومستقیم و غیرمستقیم برگرفته از ذهنیت عمومی زنان در جامعهاند.
به واقع ورود حجم فراوان چنین کلماتی به جغرافیای شعر زنان نشان از تاثیرات چشمگیر این واژهها در زندگی روزمرهی زنان ما در جهان پیرامون دارد، واژههایی که به مثابه بنمایهی فکری شعر این دوره، نقش اجرایی ویژهایی داشتهاند، اما آن چه که در این چشم انداز نمود بیشتری داشته و دارد، حرکت عمومی غزلهاست که همواره خواستهاند تا حرکت انفسی / ذهنی شعرها را به سمت و سوی مسیری آفاقی/ عینی بچرخانند، اما بارها پرشهای ذهنی / عاطفی شاعر، راه را از طرق مختلف، به روی متن بسته است. با این همه میتوان به صراحت گفت که این واژهها سرانجام در ژرف ساخت ذهنی / زبانی زنان جایگاه ویژه ایی را به خود اختصاص دادهاند و مبین عواطف و احساسات زنان در جامعهی ما محسوب میشوند.
اردیبهشت گم شده در سالهای سرد
در روزهای دی زده دنبال من بگرد
تاریخ تکه تکهی من بی بهار ماند
اردیبهشت رفته! به تقویم باز گرد ص۲۲
با این همه شاعر کوشیده است تا با طرح معضلات جهان پیرامون و با پناه بردن به عشق، روایتهای بیشماری را در غزلهایش بیافریند. و همین امر یعنی بافت یکدست غزلها که برتاروپود کلی شعرها منتشر شده است، سبب شده تا عنصر روایت به یاری المانها و عناصر درون متنی در وجهی برجسته، شکلگیری پایهها و بدنهی شعرها را به عهده بگیرد.
روایتی که که در دل تک تک غزلها مستتراست، به همراه گزارههایی که ادامهی منطقی یکدیگرند و شاعر با تلاش فراوان سعی کرده است تا ابیات با همپوشانی یکدیگربه نمود عواطف عاشقانه و حال و احساسهای شاعرانه روشن و واضح بپردازند، در ادامهی همین روند قابل تامل است، همچنین مفاهیمی که درهم تنیده شدهاند تا پیوستگی و یکپارچگی عواطف و احساسات شاعرانه را در تک تک غزلها ساده و شفاف نشان دهند، نیز درهمین فضا قابل ارزیابی و تفسیراند.
تا نشنوی افسون فریباشدنم را
تکذیب کن آوازهی زیباشدنم را
زهر است که باشی و بریزند به کامت
هر ثانیه تلخیی گوارا شدنم را
زن بودن من تیغ تو بودهست و حالا
سخت است که باور کنی آقاشدنم را ص ۱۱
قطب عاطفی زبان با طراحیهای متفاوت متنی و به کارگیری تمهیدات اما نه چندان متنوع، موفق شده است تا عشق را که از بنمایههای اصلی شعر طرفه محسوب میشود، دربیانیتی شفاف و روشن در کلیت غزلها به تماشا بگیرد و همین بیان سرانجام توانسته است تا آحاد و عناصر شعر طرفه را بهم متصل نموده، مونولوگها راکه محصول تجارب حسی و ذهنی شاعرند، هرچه بیشتربازنمای عواطف و احساسات وی نشان دهد، اگر چه درنهایت شاعر نتوانسته است به یاری همین عشق، به خیال مخاطباناش بال و پر دهد. با این همه طرفه تلاش کرده است تا مخاطباناش ضمن خوانش شعرها به همان احساسی دست بیابند که خودش آنها را به تجربه زیسته است، وهمین امر سبب شده تا مضامین عاطفی و عاشقانه به عرصهی مناسبی بدل شوند، تا شاعر ذهنمشغولیهایش را درتک تک غزلها به نمایش درآورد.
بعد ازسلام وحال شما وازاین قبیل
چشمم به در سفید شد آقای بی بدیل
باید به اختصار بگویم حضورتان
دارم حرام میشوم این جا به صد دلیل ص۲۴
سیال بودن مفهوم عاطفه به همراه صراحت و شفافیت در بیان غزلهای طرفه را به سمت لحنی صمیمی و عاطفه گرا سوق داده است. زبانی که تنها مبین احساسات و عواطف شاعراست و همین امر گاهی به حرکت غزلها در سطح میانجامد. یک سویه بودن مفاهیم و حرکت خطیاشان در طول نوشتار ابیات را ازرسیدن به لایههای متنوع معنایی دور میکنند، بنابراین خواننده میتواند با هر افقی از خوانش به آن بپردازد، اما نمیتواند در آفرینش معناهای آن دخالتی داشته باشد. در چنین حالتی اندیشههای منتشر شده در متن نیزهرگز به چند معناییشدن شعر ها کمکی نمیکنند. اگر چه شاعرهمواره درپی یافتن تعامل با مخاطب و دسترسی به همدلی با اوست، که لحن عاطفی شعرهایش را متناسب و هماهنگ با مضامین آن ها تنظیم نموده است.
از خاطرات مندرس من برون خزید
تنها کسی که در دل من روز و شب تپید
در برگ برگ خاطرههای قدیمیام
رد کسی است مثل نفس – دائما جدید ص۷۸
تسلط شاعر بر انتخاب کلمات و کاربرد واژههای مناسب برای بیان احساسات وعواطف فردی/زنانه، منجربه توزیع یکنواخت و هماهنگ پتانسیل روایت درتک تک ابیات “کمی خنک تر از جهنم ” شده است و در این میان اگرچه گاه ترکیبهای زیبایی در شعرها نقش بسته است، تر کیباتی نظیر: خورشید بان / ارتفاع حبابانهی آسانسورها/ ابن السبیل/استغفرالشیطان / آقای بی بدیل / آقای قطب / خاطرات مندرس / آقای عشق پور /سمسمارهای عاطفه ….اما همچنان غزلها ، بدون این که فضای زیباتری ازتصویرسازی را درمتن تجربه نمایند، تنها به بیان و توصیف ذهنیاتی میپردازند که شاعر درزندگی آنها را لمس کرده است، گزارههایی که اگر صمیمانه وساده مسیررسیدن به مخاطباناش را طی میکند، تا همدردی و همراهی آنها را باخود بیابد، اما نتوانسته است که مخاطب را با لایههای متنوع معنایی رو به رو نمایند و درآفرینش شعر و پر کردن خلاءهای معنایی و تصویری او را دخیل نماید. با این همه طرفه شاعری است که میداند چگونه کلمات را در ساختمان شعرها بگنجاند، تا احساسات و اندیشهی خودرا هرچه سریعتر به خواننده منتقل نماید .
بهشت پا برهنه آمد به سوی مرد عاشقی که
زمین میان چشمهایش، کمی خنکتر از جهنم
شروع کن مرا از اول، از آدمی که سیب را دید
و سیب را نچیده برگشت، و گفت: عشق! خیر مقدم! ص ۵۶
نگاه زنانهی طرفه اما نگاهی جزئی و شخصی است و برآیند جهان فردی او محسوب میشود. بهواقع رویکرد فردی / زنانهی وی سبب شده تا نوع نگرش رایج در غزلها را به مثابه یک پدیدهی مدرن در جهان مدرن به تماشا بگیرد. با این همه شاعرکوشیده است تا احساسات و تمایلات زنانه را بیواسطه با خواننده در میان بگذارد و با انتقال تجارب زیسته شدهی خود وطرح مشکلات ناشی از مراتب اجتماعی و سنتهای دست و پاگیر درمتن راهی برای نمودشان بیابد . زنی که او در غزلهایاش خلق کرده است، زنی است سرگشته و پریشان، که برای رهایی از آن همه نومیدی به عشق پناه میبرد، شاید دراو شورو شوقی دوباره بیافریند،غافل از این که عشق نیز نمیتواند به تکیه گاهی مطمئن در این جهان پر آشوب برای او بدل شود.
به لرزه باز بیاندازم ، تو ای تبسم طوفانی
حضوریاب که شوقم را به روی گونه بلغزانی
اگرچه سرد و تهی هستم، بگیر با نفسی دستم
طنین خاطرهی خورشید، بتاب برمن بارانی ص ۷۲
طرفه اما مشکلات زنان را از زاویه و دریچهی دید یک زن مطرح میکند، و میکوشد تا فضاهای حسی، نگرشهای زنانه و تلقی خاص و فردی او از معضلات اجتماعی و فرهنگی در بستر فضاسازیهای تیره و دودگرفته جهان پیرامون را هر چه شفافتر به نمود بگیرد و میخواهد تا فضاهای ملال و نومیدی وروزمرگی را در تک تک غزلهایش به وضوح و روشنی القا نماید، اما نمیتواند پرسشهای جدیتری را در بارهی زنان در ذهن مخاطباناش ایجاد نماید.
نشسته بر مزار من، زنی که مثل گندم است
که با تمام خوبیاش، نشان جرم مردم است
خمیده گرچه همچو کوه، زنی اگرچه با شکوه
میان ابرو باد و برق ، شبیه یک توهم است ص۲۳
بخش دیگر “کمی خنکتر از جهنم” را شعرهایی با مضامین دینی رقم زده است و شاعر به یاری مضامین دینی و تفکرات مذهبی و با بهرهگیری از ظرفیتهای روایی آنها به نمود اندیشهها و عواطف دینیاش پرداخته است. ابیاتی که ناشی ازعکسالعمل عاطفی وی نسبت به مضامین دینی و جهان فردی و ذهنی اوست و شاعر با همین صمیمیت عاطفی موثر است که خواننده را با خود همدل و همراه میکند. شعرهایی چون: تشنگی دریا / شعر خدا / گواهی / شهر بلند / فخر / داغ / موعود / عیسیترین / آفت / شرم / ارتفاع بیسر / عطر /کفتارها/ هوای تازه / وقت است، با همین طرز تفکر و نگرش در این مجموعه گرد آمدهاند.
دیر است پیش از آنکه بمیرم، طلوع کن
پایان انتظار جهان را شروع کن
دیر است، پیش از آنکه زمین دربدر شود
در بیخداترین شب عالم طلوع کن ص ۴۲
با نگاهی به مجموعه شعر “کمی خنک تر از جهنم “به آسانی در مییابیم، که طرفه غزلسرایی موفق است که با چیرگی بر وزنهای کاربردی شعرهایش وبا نزدیک شدن به زبان غزل معاصر، به یاری زبان معیار و تسلط برکاربرد قافیه و ردیف، توانسته است در جایگاهی والا ازغزل خوزستان بایستد.
اردیبهشت ماه ۱۳۹۱