شاعران این شماره: داوود ملکزاده، هوشنگ رئوف و اکبر اکسیر
_____________________
گربهی پادگان
گربهی پادگان
همان سرآشپز مخصوص است
كه با عمری خدمت و اعتبار
از جلوی درجهدارها
میخرامد،
بیخيال ادای احترام و رمز شب.
گربهی پادگان
همان فرماندهی بازنشستهایست
با درجههايی نامريی
ـ كه هر روز برای خودش ـ
برگهی تشويقی مینويسد.
گربهی پادگان
سرهنگیست
كه نمیداند
چرا سربازهای وظيفه
دو سال ِ جوانیشان را
از كاجها نگهبانی میدهند.
روزی ……
پاهایم
جا ماندهاند
پای قصهخوانی گَونها
تا کنار این باریکه آب
سنبلههای گندم
میان دستهایم
سفید شوند
خیلی وقت است
که عادت کردهام
خوابهایام را
با کمی آب سر بکشم
و صبح به صبح
رویاهای ریز ریزم را
با قطاری
که از شهرستان باد میآید
برای پرندگان پشت برف بهفرستم
میدانم روزی
در دور دستهای همین دست
رویاهای من بزرگ میشوند
و برای هم
پیغامهای عاشقانه مینویسند ..
اخلاق ناصری
به ما گفته بودند: دنبال سياست نرويد
سياست پدر و مادر ندارد
از ترس يتيم شدن معلم شديم
اما به جای گلستان و بوستان
سياستنامه درس داديم
حالا تمام ديپلمها ديپلمات شدهاند
چايت سبز
خواده نطيلالدين طوطی!
2 Responses to اشعار این شماره