اشعار این شماره

شاعران این شماره: نیما یوشیج، جهانگیر صداقت‌فر ، هوشنگ رئوف و هومن هویدا
_____________________


 
آغاز می‌کنیم این دفتر را با یاد نیمای بزرگ و شعری از او

نام بعضی نفرات

یاد بعضی نفرات
روشنَم می‌دارد:
اعتصام یوسف،
حسن رشدیه.

قوّتم می‌بخشد
ره می‌اندازد
و اجاقِ کهنِ سردِ سَرایم
گرم می‌آید از گرمیِ عالی دَمِ‌شان.

نام بعضی نفرات
رزقِ روحم شده است.
وقت هر دلتنگی
سوی‌شان دارم دست
جراتم می‌بخشد
روشنم می‌دارد.

 


 یک شعر از جهانگیر صداقت فر

انتحار 

رهنورد خسته لختی بر ستیغ صخره‌ای در انحنا‌ی جاده استاد،

دست خود را سایبان کرد و به چشم‌انداز پیشاروی

خیره شد با بغض‌دردی در گلوگاهش:

زندگی‌ تا دور دید جلگه‌ها و تپه‌ها می‌‌رفت

آسمان در نیلی خود غرق لذت بود

در هوا‌ی نیم‌روز عطر طراوت بود.

*

آفتاب از گرمی‌‌ی مرداد

تن‌ به با د مشرقی می‌‌داد.

*

در سراشیبی غزالی‌ با کلی سرگرم بازی بود؛

رود آرامی زپیچ صخره خود را تا فرود پیش پا می‌‌ریخت.

*****

در خیالش راز‌هایی‌ بود:

این غرور آوار-

                این آبشار-

از بلندا تا حضیض خاک سرخورده چرا می‌‌ریخت

آبشار شط شده

                 از پای صخره تا کجا می‌‌رفت

تا کدامین قریه آیا، تا کدامین شهر

تا کدامین کوچه‌ها‌ی آشنا می‌‌رفت؟

*****

راز‌هایی‌ هست؛

می‌‌پنداشت:

           در پس این ماجرا‌ها ماجرایی هست؛

شاید آنجا

– در پساپشت زمین ما –

                       خدایی هست.

*****

باد

بوی غم می‌‌داد.

مرغکی پر می‌‌تکاند آن دور

بر سر سنگی‌ کنار آب.

نبض خیس لاله‌ی کوهی ز پشت مخمل گلبرگ پیدا بود

قلب عریان زمان می‌‌زد

زندگی‌ زیر علف‌ها بود.

*

غم در اعماق وجودش مثل سکر جرعه‌ی درد شرابی تلخ،

                                                             شیرین بود.

پیش رویش تا افق پهن زمین از لاله خونین بود.

*****

در سکون لحظه‌ای،

                    تنها و بی‌‌امید، سرخورده

رهنورد خسته جان

                    دل‌ زین جهان بر کند؛

در غروب غربت آنجا،

                        بر چکاد باد

همسفر با آبشار، از اوج

تن‌ به خاک افکند.

*****

بره آهوی جوانی‌ بر لب آب از هراس مبهمی رم کرد؛

کرکسی در شیب تپه بال می‌‌گسترد.

                                                              *******

باز نگری: بلودر- ۴ جولای ۲۰۰۱

 

یک شعر از هوشنگ رئوف

پائیزی ۵

این روزها

در بازارهای باد

کاتب حجره‌های پائیز می‌شوم

تا خواب پر پر گنجشک را

از روی برگ‌های باطله‌ی چنار

                                   بنویسم

این روزها

با پیران پارک

بر نیم کت‌های سخن می‌نشینم

تا ساز سینه‌ام را

با سوز برگ‌میری درخت کوک کنم

این روزها

عریضه‌ای می‌شوم

بر کاغذ سپید زمستان

یا در چراگاه بهاره‌ی آفتاب اعلام

یا بر کلاسور زمخت خاک

                  پنس‌کوب….

 

 

یک شعر از هومن هویدا

پرویزشوهر فروغ بود

بر سنگ قبرش ننوشتند

سیمین زن جلال بود

بر سنگ قبرش ننوشتند

من اما

نه شوهر فروغم

نه زن جلال

فقط هومن هویدایم

بر سنگ قبرم می‌نویسند

 

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در اشعار این شماره ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید