نهم ماه گذشته (نهم مرداد ۱۳۸۹ ) مصادف بود با دومین سالروز درگذشت محمد نوری خوانندهی محبوب مردم ایران.
به یاد دارم که در شمارهی شانزدهم جون ۲۰۱۲ رسانه زیر دستهی رقصها و ترانههای ایرانی آهنگ لالایی محمد نوری را با شعر یداله رویایی به نام لالایی – کلام یدالله رویایی- اجرای محمد نوری آوردیم. در تورق سایتهای اینترنتی برخوردم به متنی که شاعر گرامی یداله رویایی در ارتباط با این CD نوشته است. لازم دیدم برای رعایت حقوق ژورنالیستی این نوشته را در اینجا منعکس کنم. ح . ش
نقل از: سایت شخصی یداله رویایی
آرش عزیز
حالا که محمد نوری ، خوانندۀ ” انقلابیِ”ِ صدا و سیما و “چهرۀ ماندگار” جمهوری اسلامی مرده است
ِ(مرده بود)، من این شعر “لالائی” ام را از صدای او بر می دارم و به مادران ِ عزادار پیشکش میکنم.
سر خونهی دلمُ لونهی غمُم یاد او نشسته
یاد تسمه وتفنگ قطار فشنگ مادیون خسته
سر سنگ چشمهها توی درهها جادههای باریک
در اون شبهای بارون چیک چیک نودون کوچههای تاریک
لالایی لای لالایی لای بخواب نقل ونمکدون بخواب غنچهی زمستون
الان پشت شیشهها روی چینهها گربهِ بیداره
صدای پای فراری چرخای گاری پشتِ دیواره
لالایی لای لالایی لای بابات گرم شکاره برات سوغاتی میاره:
کره اسب سُم طلا عروس صحرا پری بیابون
یال خونیِ شیرا روی شونههاش افتاده پریشون
***
لالا لا گل انار مونده یادگار از بابای پیرت
که یک شب به کوه ودشت رفت وبرنگشت منو کرد اسیرت
براش مهتاب ایوون مرغ کوهستون گریه کردن از غم
رو طاق چکمه وشمشیر زین اسب پیر مونده غرق ماتم
لالایی لای لالایی لای بخواب شاخهی نیلوفر بخواب ناز دل مادر
براش دستمال سفید از سر دستا پر گرفت ورقصید
آب زیر پل نالید سر نزد خورشید شپ پره نخوابید
لالایی لای لالایی لای بابات گرم شکاره برات سوغاتی میاره :
کره اسب سم طلا عروس صحرا پری بیابون
یال خونی شیرا…..(تکرار)
۴۱ – ۱۳۴۰
درباره “لالایی لای”
…. از یک نامه به محمد نوری
اجرای دوباره “لالایی لای” ظرفیت تازهای از صدای تو است. واین ترانه هم خود کشف دوبارهی چیزهاست. ما هم اگر چیزی باشیم، خودمان را دوباره در آن کشف میکنیم. انگار هر چیزی که باید گفته شده باشد به وقت خودش گفته شده است(……). منهم درست همان وقتی که حرفی زدهام، آموختهام که چه حرفی را بزنم.
ی. رویائی، نورماندی ۱۵ ژوئیه ۱۹۹۲
( به نقل از کتاب” مجموعه ی اشعار” یدالله رویایی انتشارات نگاه ۱۳۷۸)
این اشارههای کوتاه ِ مرا درهفده سال پیش، نفهمید و یا نخواست بفهمد. بعد ها دیدم که با دست بردن درشعرها، برخی از اجراهای قبل ازانقلاب را در اجرائی دوباره، “انقلابی”! کرده است.1
زمانی که بر آهنگهای مرد شریفی به نام ناصر حسینی شعر مینوشتم و یا او بر شعرهای من آهنگ مینوشت، هرگز نمیدانستیم که چهل سال بعد خوانندهشان آنها را مسخ و مسخره میکند. امروز ازخود میپرسم واقعا چه احتیاجی دراجرای دوبارۀ آنها بود جز خوشرقصی برای آخوندها، خیانت در امانت برای من، و بازار برای خود؟. وبرای من او، ديريست، مرده بود. که هيچوقت مرگ منتظر مرگ نمیماند.1
تا وقت دیگر قربانت