چندی پیش رضا قاسمی در سایت خود (دوات ) نوشته بود که در اسرارالتوحید برای “اژدهای سیاه ” از واژهی شخص استفاده شده، و اضافه کرد که این خوانشِ متفاوت را باید یک “هدیه ” به زبان فارسی بدانیم.
البته این واژه در موضوع مورد اشاره به معنیی “اندام ” به کار رفته که بیسابقه نیست و حتی در شعر حافظ به معنیی هیکل/ پیکر آدمی کاربرد داشته است.
زبان فارسی چه در خلق واژههای تازه و چه کاربرد در معانیی دیگر در طول تاریخ استعداد زیادی نشان داده بیآن که به امکانات وسیع سانواژهها اشارهای کرده باشیم. شاید یک مثال این موضوع را روشن کند: چرا به بعضی از مردان پیر که فرتوت و خسیس و تندخو هستند میگویند “پیرِ کفتار “؟ چه ربطی در این اصطلاح نهفته است؟ اصولأ اصل نام کفتار از کجا سبز شده؟ در لغتنامه گشتم چیز خاصی و وجه تسمیهای نیافتم. اما یادم میآید که در یک فرهنگ قدیمی ذیل واژهی “کفتن ” (با کاف مفتوح ) خوانده بودم که این فعل به معنیی “خم شدن ” است. از قضا یک جا در اسرارالتوحید هم به این فعل اشاره شده که معنیی دیگری از آن دیده میشود (اسراالتوحید/به تصحیح دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی/ ج۲ / ذیل کلمهی کفتن)
حالا با در نظر گرفتن خمیدگیی پشت پیران و قوزِ پشت کفتار به ارتباط هردو با فعل “کفتن ” دست نمییابیم؟.
همه معنیی کلمهی “قدم ” را میدانیم. فکرکنید این کلمه در این بیت حافظ به جای چه کلمهای به کار رفته است:
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سَروَم که این “قدم ” دارد
سرو که به یقین قدم ندارد اما وقتی به زعم شاعر تنها درختیست که “تحمل خزان ” را دارد پس قدم در معنای “ایستادگی ” به کار رفته است. اما همین “قدم ” د ر بیت زیر به جای کلمهی دیگری به کار رفته است:
آن همه جور و تطاول که خزان میفرمود
عاقبت در”قدم ” با بهار آخر شد
این جا معنیی “ایستادگی ” جا نمیافتد مگر آن را به معنیی “همت ” بدانیم که حافظ در بیت قبلی هم به کار برده بود.
حافظ در جای دیگر میگوید:
در این بازار اگر سودیست با درویش “خرسند ” است
خدایا متعمم گردان به درویشیّ و “خرسندی “
“سود ” و “تنّعُم ” ربطی به “خرسندی ” ندارد اگر این را به معنیی متداول بگیریم مگر این که “خرسند ” را به معنیی دیگرش یعنی “قانع ” و “خرسندی ” را “قناعت ” بدانیم.
جای دیگر میگوید:
دلم که لاف تجرد زدی کنون صد “شغل “
به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد
“شغل ” در این جا به معنیی “مشغله ” است.
میگوید:
“خواب بیداران ببستی ” وانگه از نقش خیال
تهمتی بر “شبروانِ ” حیل خواب انداختی
که خواب بستن ” به معنیی هیپنوتیزم است که از ترفندهای “شبروان” (= عیّاران ) بوده است.
حدودأ یکسال پیش بود که نوشتهای را میخواندم در بارهی اصطلاحی در یکی از غزلهای حافظ که نویسنده با ادعای سخنرانی در دانشگاه تهران دست به کشفی زده بود که پشت آدم را میلرزاند. غزلی به مطلع:
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه؟
نوشته بود که بسیار قابل توجه است که معشوقه بدون هرگونه قید و بند اجتماعی پرده برانداخته و در آن روزگار مست از در خانه بیرون زده است. و خلاصه همهی این حرفها را با یک مشت شواهد دست دوم و بیارتباط زده بود که برسد به این بیت:
سخنات رمزِ دهان گفت و کمر سّر میان
وز میان تیغ به ما آختهای یعنی چه؟
و صفحات پر و پیمانی را در کشف “سخن رمز دهان ” که عنوان مقاله بود سیاه کرده بود. چرا که اصولأ کل غزل عوضی حالیی او شده بود. آن جا اصلأ معشوقهای در کار نیست چون مخاطب غزل اصلأ زن نیست. کافی بود که او به این بیت توجه کند:
شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای
قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه؟
غزل برای شاه شجاع ساخته شده چنانکه جای دیگر میگوید:
دهان تنگ شیرینات مگر مُهر سلیمان است
که نقش خاتم لعلاش جهان زیر نگین دارد
شیراز را در شعر آن روز “ملک سلیمان ” میخواندند و رمز دهان یعنی ابراز محبت شاه ( به مناسبت دهان) که بیاکننده است، و “سرّ کمر ” ابراز دشمنیست یا نمایش خصمومت است ( به مناسبت کمر که محل نگهداریی “تیغ ” (شمشیر ) است. باید به بازیی بینظیرکلمهی “میان ” در دو معنی توجه شود (ایهام ). حافظ میگوید: دهانت از محبت میگفت، اما کمرت از شمشیر.
این عزل محصول سالهای خصومت شاه شجاع و حافظ بوده است.
در مورد کلمهی “شخص ” که این یادداشت با آن شروع شد اگر دنبال معنیی دیگری به جز “اندام ” بگردیم به این شعر سعدی میرسیم:
“خودپسندان ” نظر به “شخص ” کنند
پاکبینان به صُنع ربّانی
که به مناسبت “خودپسندان ” معنیی “شخص ” چیزی نمیتواند باشد مگر “منیّت/ EGO “.
سی و یکم جولای ۲۰۱۲
One Response to یادداشتهای شخصی( شواهد و کلمات)