نصیحت
شهر پر از هياهوی
سيگارهای روشن
تو بی آنكه به دستت فكر كنی
مواظب باش
خاموش نشوی
تابو
برای بوم
رنگی میسازم
کلمات را در آب
حل میکنم
تابلویی بیصدا
ساختهام
من شاعر کلمات
بیرنگم
انار
زندگی پوست ترکانده
روی هر درخت
پرنده که جیک میزند
دهانش خونی است.
3 Responses to سه شعر از کروب رضایی