۱
بر گلوی دریا
چنگال خرسهای سفید گیر کرده است
که رود خانهها
خاموش از ترانهی ماهی
سر به زیر میگذرند . …. …
۲
پدرم سیگار دست پیچ میکشید
با توتون اشنویه
میگفت طعم کوهستان میدهد
پدرم درخت بلوطی بود
که جا به جا شده بود.
خلیج فارس
امیرزادهها
با چشمهای درشت دودی
هیبت فارس را
در مشتهای خلیج نمیبینند
رودها را بگو
برقاطران آب
قلوه سنگ بار کنند
بادا باد
ملخ پر …
سوسمار پر …
سنگ پر …
باکی نیست
برایشان
چشمهای روشن سفارش میدهیم
آن هم از جیبهای گشاد خلیفهها.