یک
از صدای دختری که زنگ زده است
سن و سالش شاید
حس و علاقهاش را نمی توانی حدس بزنی
من فقط بلدم
از پشت عینک ته استکانی خودم
چهرهخوانی کنم
در این سیمها
که بار سنگین سینهسرخ و کلاغ را تحمل میکنند
دروغهای بسیاری ردوبدل میشوند
که گاهگاهی قبول میافتند
اگر دوستم داری
گوشی را زمین بگذار
قلمت را بردار
و با قلبت بنویس
I love you
دو
من تصادفی عاشق شدم
اما نه پلیسی بود
نه کسی کروکی کشید
از اتوبوس واحد که پیاده شدم
او آمده بود
کارت شناساییاش را به راننده نشان بدهد
من به عکس کارتش نگاه کردم
و عاشقش شدم
پس از چند روز
ازدواج کردیم
ولی سالها طول کشید
تا من بفهمم
عکس روی کارت
متعلق به یکی از دوستانش
در وین بوده است