در کنار یکدیگر نشستهایم
و به بازی قیچی و شانه دل بستهایم.
صندلی چرخان، تو را با من برابر میکند
و آینهی دیواری، ما را به هم پیوند میدهد.
چون به تو مینگرم، خود را میبینم
و چون به خود مینگرم، تو را مییابم.
آن وقتها عینک میزدم.
شاگرد “سلوکی” آن را برمیداشت
و من نگران بودم که کجا میگذاردش.
پایین آینه پر بود از شبحِ چیزها:
جامهای کوچک مسی، تیغهای بزرگ ریشتراشی
فرچه و صابون و ماشینهای سلمانی.
بلند که میشدم میپرسیدم:”عینکم کو؟”
و پنج ریالی را کف دستش میگذاشتم.
میخندید و میگفت:”نمیبینی؟”
و دستههای فنری را پشت گوشم میانداخت.
آیرین میپرسد:” How do you want his haircut?” 1
میگویم:” I like it short.
But you’d better ask him.” 2
تو نمونهها را ورق میزنی
و یکی را نشان میدهی.
من تنها میتوانستم “نمره چهار” بزنم یا “آلمانی”.
موی بلند را “عجمی”ِ ناظم برنمیتافت.
یک تابستان، خط ریش را پایین آوردم
و پاگیس گذاشتم
و گیسو را تا روی شانه رها کردم.
روز اول مهر
او دم در ایستاد
و مرا به خانه برگرداند.
من تا دو هفته به مدرسه بازنگشتم.
به ژانت میگویم:”No hair on my ear!”3
و دستم را از زیر پیشبند سفید بیرون میآورم.
پدرسگ نمیکرد تیغ نو بیندازد
و همیشه پشت گردنم را خون میانداخت.
من آرام آرام گریه میکردم
او پنبه را با الکل تر میکرد
و روی زخم ها میگذاشت.
به مادرم میگفتم:”چه میشد اگر سلوکی
خودش موی مرا اصلاح میکرد؟”
ماهی یک بار، صبحهای زود
با ساک دستیاش به خانهمان میآمد
و دوچرخهاش را توی راهرو میگذاشت.
تا موی بابا را اصلاح کند
من با دوچرخهاش تا سر خیابان
ده بار “تودلی” میرفتم.
ژانت آینهی دستی را پیش میآورد
نگاه نکرده میگویم:”Thank you.
Could you trim my eyebrows?” 4
خردهموها را از روی صورتم میسترم
و خنکای کوه را
روی گوش و بناگوشم حس میکنم.
آیرین صدایم میکند: ”Can I use gel on him?”5
به تو مینگرم که به من زل زدهای.
“توکلی”ِ دربان، همیشه پس از حمام پارافین میزد
و گرد و خاک کوچه به مویش میچسبید
میپرسم:”میخواهی چکار؟”
می گویی:”It’s cool
I want my hair to stand up like Superman.” 6
خوشا که ناظم مدرسه نیستم.
میپرسم:”Is it easy to use?” 7
آیرین به کف دست کمی پارافین میمالد
و مویت را به پشت شانه میکند.
بیرون که میآییم، میگویم:
“آن وقتها، موی جلوی شقیقهها را میکندم
تا شبیه بزرگترها شوم.”
میخندی و میگذاری تا روشنایی
قرص صورتت را پر کند.
۲۶ اکتبر ۱۹۹۵
پانویس ها:
* سلمان پارسی حامی مقدس آرایشگرها شمرده میشود و به همین دلیل دکان آنها را “سلمانی” مینامند. در شهر “سلمان پاک” در نزدیکی ویرانه های طاق کسری در عراق مردم نوزادان خود را برای نخستین اصلاح موی سر به کنار مقبرهی سلمان پارسی میآورند. شعر حاضر، متن تجدیدنظر شده ی شعری است از کتاب من، “پدر و پسر”، نشر باران، سوئد، سال ۲۰۰۰.
۱ـ موی سرش را چگونه می خواهید بزنم؟
۲ـ من موی کوتاه را دوست دارم، اما بهتر است از خودش بپرسید.
۳ـ مویم را آنقدر کوتاه کنید که به گوش هایم نرسد.
۴- ممنون. می شود ابروهایم را کوتاه کنید؟
۵- میتوانم به مویش پارافین بزنم؟
۶– اینطوری با حاله. میخواهم کاکلم بالا برود مثل سوپرمن.
۷- آیا استفاده از آن آسان است؟