شعر و نوشتهی زیر از فرهیختهی آگاه دکتر جلیل دوستخواه برای دوست از دست رفته دکتر پرویز رجبی میباشد.
…………………………………………………………………………………………”
نوشته ای که با عنوان غلط انداز و گمراه کننده ی ِ پرویز رجبی، تاریخ نگاری که قدر خویش ندانست
در نشانی ی
http://www.savepasargad.com/2012%20-Feb/parviz.rajabi.htm
نشریافته، خُرده فرمایشی دیرهنگام، غلطانداز و گمراهکننده است و در زمانی نشر مییابد که دکتر رجبی دیگر نمیتواند وارونهگوییها را پاسخ گوید و نقش ِ مار را از “مار”، بازشناساند و نگارندهی آن، به خیال خام خود، انگاشته است که اکنون دیگر، میدان از رجبی خالی است و میتواند به هرگونهای که خواست، بر او بتازد و گرد و خاک بر پا کند و سپید را سیاه و حق را ناحق وانماید و خاک در چشم یک ملّت ِ حق شناس، بپاشد! “زهی تصوّر باطل! زهی خیال ِ مُحال!”
*
در فرهنگ دیرینه بنیاد ِ ایرانی، سنّتی سزاوار و ستودنی هست که در این سخن ِ گوهرین و کوتاه، بیان شده است:
“از درگذشتگان خود، به نیکی یادکنید!”
عربی گردانیدهی همین گفته را در هزارهی اخیر، به گونهی:
“اُذکُروا مَوتیکم بالخیر!”
نیز به ثبت رسیده و هنوز هم بر زبان کسانی، جاری است.
جان ِ کلام در این اندرز ِ والا، این است که تا هنگام ِ زنده بودن ِ هرکس، با پاسداشت ِ ارج ِ وی، با او سخن بگویید و کارنامهاش را در حضور خود ِ وی و در فضای ِ اِشرافش، به بررسی و نقد بگذارید تا او زمان و توان ِ پاسخ گویی و بازشناساندن ِ گفتهها و کرده هایش را داشته باشد و سرانجام حق به حق دار برسد. امّا پس از خاموشییاش، از وی به نیکی یادکنید و سویههای سودبخش و ستودنی ی کارش را بررسید و بازگویید و بازشناخت ِ سره از ناسره را با ایراد ِ نیشغولی و لجن پراکنی، یک سان مینگارید و داوری ی واپسین را به خِرد ِ گروهی ی ِ انبوه ِ مردمان (پذیرندگان و نگاهبانان راستین ِ فرهنگ)، واگذارید.
*
از سوی دیگر – با دریغ – در همین جامعه، از دیرباز، یک فرارَوَند ِ دُژگفتاری و دُژکرداری ی تباهکارانه بوده است و هنوز هم هست که نامش “ولنگاری” است و بیشترین آسیب و زیان را به فرهنگ و فرهیختگیی راستین ِ ما، رسانده است.
نوشتهی مورد ِ اشاره، در مقولهی اخیر، جای میگیرد و هیچ نسبتی با نقد ِِ فرهیخته و آگاهاننده و سازنده ندارد و زمان نشر ِ آن (هنگامی که تاریخنگار آگاه و سرآمد ِ روزگارمان، پس از برتافتن ِ عمری رنج و شکنج، سر بر خاک میهنی که خدمتگزار شایستهاش بود، نهاده است) نیز گویای ِ همین امرست و جز دل آزرده کردن ِ ملّتی حقشناس، هیچ ثمری نخواهد داشت و راهی به دهی نیست!
وارد آوردن ِ اتّهام ِ بیپشتوانهی ِ وابستگیی شخص به این یا آن فرد یا نهاد، که نمونهاش را درین تهمت نامه میبینیم، سکّه ی رایج ِ بازار ِ این گونه نقدنماهاست که در چشم ِ صرّاقان راستین، به پشیزی نمیارزد! تأکیدورزیدن بر “میهن پرستی” ی هیجان زده و فریبنده و نشاندن آن بر جای ِ “میهن دوستی”ی راستین و هوشیارانه، نیز از شگردهای ِ شناخته شده و نخنمای این گونه به اصطلاح بررسیهاست که جز عوامبازی و شبههانگیزی، نامی نمیتوان بدان داد!
برای نمونه، از اتّهام ِ همکاریی ِ دکتر رجبی با فردی به نام ِ ناصر پور پیرار – که در این نوشته، پیراهن عثمان شده است – باید یادکرد که هیچ پشتوانهای ندارد! این فرد، همان کسی است که شکایتی رسمی و به ناحق از دکتر رجبی، به دادگاه تسلیم داشت!
*
سرانجام، در برابر ِ این تلاش ِ شتابزده و مذبوحانه برای حذف ِ صورت ِ مسألهای به نام ِ دکتر پرویز رجبی و مرده ریگ ِ والا و ماندگارش، از حافظهی تاریخیی یک ملّت، چه میتوان گفت جز سخن یادمانیی ِ نیمایوشیج :
“آن که غربال به دست دارد، از عقب ِ کاروان میآید.!”
جلیل دوستخواه
٢٦بهمن ماه ١٣٩٠