در شمارهی گذشتهی «رسانه» متأسفانه نتوانستیم «یادداشتهای شخصی»ی آقای محسن صبا را داشته باشیم. برای مطلب این شماره هم نگران رسیدن یا نرسیدن مطالب ایشان بودم لذا چند ایمیلی به آقای صبا زدم و جوابی که ایشان دادند به خواست خودشان در این شماره میآید.1
1این هم آن نامهپراکنیهایی که صحبتاش را کردم ح – ش
آقای صبای بسیار عزیز … متأسفانه بخت همراه نبود که از مطلب شما بهرهمند شویم… گویا شما به دلایلی گرفتار هستید … امید دارم که دلمشغولیها بزودی برطرف و «رسانه» بتواند با نوشتههای شما پربارتر شود آقای مدیحی سردبیر پایاب یک جلد اضافی از شمارهی اخیر را که به مجید دانشآراسته داستاننویس معاصر اختصاص داده است را برایم فرستاده که در صورت تمایل میتوانم برایتان بفرستم. برایتان روزهای خوش همراه با سلامتی آرزو میکنم
این هم پاسخ آقای صبابا بیشترین سپاس ها و شرمندگی از بی پاسخ گذاشتن ایمیل شما،…..
بیماری مربوط به همسر من است و جدیست . ولی هیچ کدام اینها آنقدر مرا آزار نمیدهد که بلاهت اطرافیان. بیژن الهی در ترجمهای از ریموند چندلر که همین روز ها منتشر شده است ( یک ماهی قبل از سالمرگش ) مینویسد:” بدون هنر ، علم به یقین نقل انبرک سر بلند ماما میشد دست اوس اصغر لوله کش. بی علم هم هنر نقل کلثوم ننه میشد با تجویز رب سوس و ماما جیم جیم عوض ماما.” حالا فکر کنید زنی با هفتاد و پنج سال سن. سه کلاس درس دبستان، دویست و شصت پوند وزن و یک متر و پنجاه سانتی متر قد با برادر همسرم در انگلستان این گونه مکالمه میکند: – دکترش معتقد است که یک بیماری ی ویروسیست، ولی نظر من این است که بوی رنگ گرفتهاش. و آن پسر ابله دست کم این را به آن زنک نمیگوید که این نظر شما تاکنون در کجای آن یک متر و پنجاه سانت قد و یا ۲۶۰ پوند وزن پنهان بوده که علم تاکنون کشف نکرده است. مجید دانش آراسته هم از نسل ماست و بدم نمی آید ” پایاب ” آقای مدیحی را ببینم . راستی چرا به من تلفن نمیکنی ؟ ما که عکس هم را دیدهایم، بگذار صدای هم را هم بشنویم.
تنها صداست که میماند.قربانت – محسن صبا
*عنوان از رسانه است
