(از دفتر فرضیات )
————–
غلطخوانی بعضی از حروف الفبا گاهی یک واژه را در گذر زمان به چنان مکانی میبرد که معمولا از نهادن اولین خشت کج معماران حاصل میشود.
مثلا وقتی شاهجهان پس از مرگ ملکهی ایرانی خود”ممتاز محال” ( مادر دارا شکوه ) مقبرهی باشکوهی به یاد او بنا کرد زبان هندیها مثل معمول سر حروف گیر افتادند و مقبرهی دردانهی قصر( = ممتاز محال ) که هنگام زاییدن پانزدهمین فرزند شاهجهان از دنیا رفته بود تبدیل شد به ” تاج محل” که در این روزگار اضافه بر نام بنای معروف اگر نام اغلب ادویه جات مسحور کنندهی هندی نباشد، باری نامیست پر آوازه برای هتلها و قمار خانههای جهان.
*
فریتس ولف صاحب فرهنگ شاهنامه به استناد نسخهی چاپی ژول مول کلمهی ” طغری ” را در طی داستان بهرام گور “شاهین” (falke ) دانسته و تمام شش بیت به کار رفته در آن بخش را که تنها شواهد شاهنامه از این کلمه هستند با ذکر شمارهی ابیات ثبت کرده است( مطابق با: شاهنامهی فردوسی / ژول مول / جلد پنجم / ص ۳۱۰ و ۳۱۱ / چاپ عکسی از روی چاپ اصل ، فرانکلین تهران ۱۳۵۳).
به برزین چنین گفت شاه جهان
که امروز طغری شد از ما نهان
{ چهارمین شماره بیت از: فرهنگ شاهنامه / فریتس ولف / ص ۵۹۲ / افست انتشارات اساطیر / تهران ۱۳۷۷}.
همین کلمهی ” طغری” در هر شش موضع داستان بهرام گور درهر دو چاپ معتبر شاهنامهی مسکو و جلال خالقی مطلق نیز دیده میشود. اما به اعتبار شواهد لغت نامههای موجود کلمهی طغری در حقیقت صورت دیگر کلمهی ” طغرا” ست که در اصل واژهای تاتاری بوده است به معنی خطی درشت و هلالی بر بالای احکام سلطانی. چنان که حافظ می گوید :
امید هست که منشور عشقبازی من
ازان کمانچهی ابرو رسد به طغرایی
اصولا قبل از فریتس ولف کس دیگری به ” پرندهی شکاری” بودن این واژه اشاره نکرده بود و با نگاهی به نسخهی بدلهای شاهنامه چنین به نظر میرسد که خود کاتبان نیز در شناخت این کلمه دچار مشکل بودهاند وگرنه قدیمترین دستنویس شاهنامه ( بریتانیا ۶۷۵ هجری ) بیت زیر را “طغرا” ضبط نمیکرد:
بزد طبل و طغرا شد اندر هوا
شکیبا نبد مرغ فرمان روا
اما علامه علی اکبر دهخدا در لغتنامه در شواهد واژهی ” طبل ” همین بیت شاهنامه را چنین ثبت کرده است:
بزد طبل و طغرل شد اندر هوا
شکیبا نبد مرغ فرمان روا
و این” طغرل ” همان است که یکی از قدیمترین دستنویسهای شاهنامه یعنی نسخه ملی کراچی ( ۷۵۲ ) در اولین حضور ایند مرغ در داستان بهرام گور از آن استفاده کرده است:
همی خواندندیش طغرل به نام
چوچشمش به رنگ پر از خون دو جام
از ضبط منحصر به فرد این چهارمین نسخهی اساس چاپ دکتر جلال خالقی مطلق چنین استنباط میشود که شاید سوای چند و چون خود دو کلمه ، این پرنده ی شکای را به این دلیل “طغرل” مینامیدهاند که چشمانش مثل دو جام خون بوده است، اما از ثبت توام با علامت دکتر خالقی مطلق چنین مفهومی مستفاد نمیشود:
همی خواندندیش طغری به نام
دو چشمش به رنگ پر ازخون دو جام !
اگر چه ایشان مصراع اول بیت انتخابی خود را مستند به سیزده نسخه دانسته است ولی واقعیت این است که به احتساب مضمون مصراع دوم ، ضبط قدیم ترین دست نویس شاهنامه ( بریتانیا / اساس چاپ مسکو ) مفهوم سرراست تری دارد:
همی خواندش شاه طغری به نام
دو چشمش به رنگ پر از خون دو جام
هرچند دور نیست که کاتبان اصولا در تمامی ضبطها یکی از دو عدد ” دو ” درمصراع دوم را اشتباه ضبط کرده که فیالواقع کلمهای از نوع ” چو ” در نسخهی کراچی بوده است.
دهخدا جای دیگر ذیل کلمهی ” طغرل” آورده است:” نام مرغیست شکاری ” و برای شاهد ضمن همین بیت شاهنامه بیت زیر را نیز از منوچهری ذکر کرده است:
الا تا بانگ دراج است و قمری
الا تا نام سیمرغ است و طغرل
که به اعتبار حرکت حرف روی در تمام ابیات این قصیده – چون غافل و باطل – این کلمه مکسور است و ابیات زیر از سوزنی سمرقندی نیز آن را تأیید می کند:
بلی خجل شود آن باشهای که ناگاهان
به آشیانهی او میهمان شود طغرل
ز جاه صاحب عدل ملک بگرداناد
گزند چشم بدو طعن حاسد و عاذل
این که آیا نام طغرل سلجوقی نیز ( به ضم راء ) ربطی به این مرغ شکاری داشته است البته معلوم نیست اما به احتساب ریشهی ترکی این واژه میدانیم که سلجوقیان نیز اهل بازداری و شکار بودهاند و خود را از پشت افراسیاب میدانسته اند و شاید طبق یک ضبط منحصر به فرد خیام از یک جملهی ترکیی قدیمیی منسوب به شاه توران آنان نیزاسب – مکمل این واژگان – را چنان میدانستهاند که ماه آسمان را ” (نوروز نامه / مجتبی مینوی / ص ۵۲ و ۱۰۵.
دهخدا در بارهی کلمهی ” طغرل ” ضمن ذکر اشارهی ولف به ضبط این کلمه در شاهنامهی ماکان که به فتح راء میباشد نوشته است: ” رشیدی در فرهنگ خود آورده که این لفظ ترکی است ( به استناد نسخه ی میرزا ) و مولانا سروری گفته که از ترکان پرسیده شد گفتند ترکی نیست و ظاهرا ترکی مغولستان است ( رشیدی )
بعضی گویند باز است و بعضی شاهین، و میرزا ابراهیم گفته که این لفظ ترکی است (فرهنگ خطی ) مؤلف بازنامهی ناصری گوید: هرچند من با همهی گردش و احتیاط طغرل را ندیدهام اما از صفاتی که شنیدهام و در کتب دیدهام از نوع زرد چشم است و بعد حکایت یک طغرل را نقل میکند که از چین برای بهرام گور آورده بودند .( فرنگ نظام ج ۳ ص ۶۴۳ ) “.
ظاهرا این گفتهی صاحب باز نامهی ناصری از خود داستان بهرام گور در شاهنامه استخراج شده است که از قضا تنها دریچهی روشن است بر شناخت نام درست این پرندهی شکاری و ابطال واژهی ” طغری ” که در اثر سر در گمی کاتبان شاهنامه به وجود آمده است.
دکتر محمود امید سالار همکاردکتر خالقی مطلق در تصحیح جلد ششم شاهنامه که تهیهی یادداشتهای آن دفتر را نیز به عهده داشته است درباره ی اولین حضور واژهی ” طغری ” در متن چاپی (بیت ۷۸۶ ) مینویسد: ” طغری را طغرل هم میتوان خواند که در نسخهای که آمده است و این قرائت در خود شاهنامه نمونه دارد … چنان که در داستان جنگ بزرگ شیده خطاب به پدرش افراسیاب میگوید که
ز توران چو طغرل بدایران پرید
تو گویی که هرگز نیا را ندید
اشکال کار این است که هم طغرل و هم طغری در متون حماسی به معنی نوعی پرندهی شکاری به کار رفتهاند ” و به دنبال این گفته شواهدی نیز در کاربرد ” طغری ” در گرشاسپ نامهی اسدی ذکر میکند که البته پشتوانهی محکمی ندارد و در حقیقت شواهد دیگریست در فرضیات این یادداشت برغلط خوانی کاتبان.
به عنوان مثال میتوان به این نکته اشاره کرد که بیت زیر را که یکی از دو مثال ایشان از گرشاسبنامه است فرهنگ آنندراج بدون ذکر نام شاعر ذیل ترکیب ” طبل طغرل ” آورده است و ” طبلک بازیاران ” معنی کرده است که لغت نامهی دهخدا نیز قید کرده است :
فتاده غو طبل طغرل در ابر
گریزان ز گرد سواران هژبر
دکتر امید سالار در پایان از قول بازنامهی نسوی که متنی نزدیک به زمان شاهنامه است چنین نقل میکند:” احوال طغرل: به سمع شنیدهام و ندیدهام اما در بازنامههای سامانیان از طغرل بسیار سخن میرود ” و سر آخر چنین نتیجه میگیرد : ” پس معلوم میشود که در همان قرن پنجم هم طغرل واژهای کهن و نامأنوس بوده است که صاحب باز نامه چنین مرغی را به چشم ندیده بوده و بدین دلیل هر جا این واژه در شاهنامه به صورت نسخهی بدل طغری به کار رفته باشد صورت دشوار تر و صحیحتر همان طغرل است.”{ یادداشتهای شاهنامه / جلال خالقی مطلق / بخش سوم و چهارم / بنیاد میراث ایران / نیویورک ۲۰۰۹ / ص ۱۳۱ }
به عبارت دیگر تنها دلیل دستیار آقای دکتر جلال خالقی مطلق در درستی و رجحان ” طغرل ” بر ” طغری ” تنها ” نامأنوس و دشوارتر” بودن آن بوده است وگرنه به اعتقاد ایشان هر دو ی این کلمات ” در متون حماسی {و خود شاهنامه} به معنی نوعی پرندهی شکاری به کار رفتهاند “. شخص آقای دکتر خالقی مطلق نیز پس از
یادداشتهای دکتر امید سالاردر بخش” افزودههایی بر یادداشتهای دفتر ششم ” چیزی در این مورد نیفزوده است که نظر ایشان را هم بدانیم. اما آن چه به راستی عجی ب است این که دکتر امید سالار بی آنکه سرانجام دلیلی مستندتراز” نامأنوس و دشوارتر” و لاجرم صحیحتر برای ” طغرل” ارائه دهد بلافاصله در یادداشت بعدی عذر پنج ” طغری” دیگر را هم میخواهد و مینویسد : ” [بیت ۷۹۶ یکم ] درین بیت نیز باید طغری به طغرل تصحیح شود. همچنین در بیتهای ۸۰۹ ، ۸۱۶ ،۸۲ ،۸۲۴ “
اما واقعیت این است که واژهی طغرل به رغم تصور ایشان نه ” درستتر ” بل که به دلایل متعدد تنها کلمهی “درست” است و “طغری” لااقل در شاهنامه یا غلط خوانی و یا جعل کاتبان بوده و سخن صاحب کتاب بازنامهی نسوی نیز که نه چنین پرندهای را دیده بوده و نه از اخبار بازنامههای سامانیان در این باره چیزی گفته است به
صرف قدمتش مرجعی به حساب نمیآید.
*
رسیدهایم به اصل فرضیات خود بر مبنای همین مستندات:
الف —
منوچهری گفته است:
الا تا بانگ دراج است و قمری
الا تا نام سیمرغ است و طغرل
پس همچنان که دراج و قمری را با هم میسنجیدهاند طغرل نیز با سیمرغ قابل مقایسه بوده است. آن دو پرنده را به ” بانگ ” میشناختهاند و این دو مرغ را به ” نام “. در خود شاهنامه هم آمده: همی خواندندیش طغرل به نام یا طبق اقدم نسخ همی خواندش شاه طغری به نام
ب —
صاحب آنندراج نوشته است که طغرل جانوری شکاری و کلمهای ترکی ست. بعضی گفتهاند از ترکان تحقیق شده و گفتهاند ترکی نیست . ظاهرا ترکی مغولستانیست .
آنندراج جای دیگر آورده است که ” در چهار شربت نوشته که ” تغرل” با تای فوقانی در ترکی بهزی را گویند که طائر شکاری معروف است. مؤلف گوید که طغرل مبدل همین است.
ج —
ورود طغرل به داستان در شاهنامه چنین است:
ابا بازداران صد و شست باز
دو صد چرخ و شاهین گردنفراز
پس اندر یکی مرغ بودی سیاه
گرامیتر آن بود بر چشم شاه
سیاهی به چنگ و به منقار زرد
چو زر درخشنده بر لاژورد
همی خواندندیش طغرل به نام
چو چشمش به رنگ پر از خون دو جام
که خاقان چینش فرستاده بود
دگر تخت ……الخ
این ابیات یاد آور اشارهی صاحب بازنامهی ناصریست از آن طغرلی که ازچین برای بهرام گور برده بودند و مهمترین نکته در بیت آخر ذکر اصلیت این مرغ یعنی چین بوده است که میتواند نشان ازاحتمال ریشهی ترکیی مغولی این واژه داشته باشد.
اگر چه قطعیت آن را شاید تنها بزرگی چون محمود الکاشغری صاحب ذفرهنگ هزار سالهی “دیوان لغت ترک” میدانسته است و بس.
—
در آن یک بیتی که آقای امید سالار از واژهی ” طغرل” در میان گفتار شیده خطاب به پدرش افراسیاب ذکر کرده است آمده است:
ز توران چو طغرل بدایران پرید
تو گفتی که هرگز نیا را ندید
بخشی از این گفتار شیده به افراسیاب که نولدکه از فصول عالی شاهنامه دانسته است متضمن نکتهایست که تک بیت مثالیی دکتر امید سالار روشن کنندهی آن نیست. شیده در بارهی کیخسرو فرزند سیاوش به پدرش میگوید:
بپروردی این شوم ناباک را
پدروار نسپردیاش خاک را
همی داشتی تا بر آورد پر
شد از مهر شاه از در تاج و فر
ز توران چو طغرل بدایران پرید
تو گفتی که هرگز نیا را ندید
( شاهنامه / خالقی مطلق / دفتر چهارم / بنیاد میراث ایران /
نیویورک ۱۹۹۴ ، ص ۱۹۴ )
پس این “طغرل” که درگفتار پورافراسیاب پریدنش از توران به ایران با داستان یکی از مهمترین شخصیتهای شاهنامه مقایسه شده یک واژه و نام معمولی نبوده است و به همین دلیل بسیاری از نسخهها به علت نا آشنایی با آن سر در گم شده و به جای آن از ” مرغی “و ” جغدی ” یاد کرده اند. شاید نزد ترکان قدیم طغرل نام یک مرغ افسانهای بوده است که در داستان بهرام گور آن خاقان چین بر مرغ شکاریی اهدایی نهاده بود، مثل نام ” رخش” بر اسب سلاطین. اگر چنین باشد روشن میشود که به چه علت صاحب بازنامهی نسوی و ناصری این مرغ شکاری را ندیده و تنها صفتش را شنیده بودهاند، و چرا عموم فرهنگنویسان بر سر اصل واژه اختلاف نظر داشتهاند. جالب است که یک فرهنگنویس طغرل را واژهی ترکیی مغولی ولی “طائری معروف ” دانسته و صاحب یک فرهنگ خطی نوشته است بعضی گفتهاند باز است و بعضی گفتهاند شاهین. آن چه همگی در آن اتفاق دارند “به چشم خود ندیدن” این مخلوق بوده است.
از وسوسهی نقل این نکتهی جذاب بیارتباط نیز به علت غرابت آن نمیتوان گذشت که در ترکی جغتایی که بخشی از ترکی مغولیست به مرگ سلاطین میگفتهاند ” طغرل شدن ” ( غیاث اللغات رامپوری )
اما منوچهری دامغانی که چون فردوسی و شاعران یک قرن بعد از خود میدانسته است سیمرغ جز نامی افسانهای نبوده است (1) شاید به امید دوام همین افسانههاست که گفته است:
الا تا نام ” سیمرغ ” است و ” طغرل “.
———
(۱) – از مطلع قصیدهی عبدالواسع جبلی :
معدوم شد مروت و منسوخ شد سخا
وزهردو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا