کلاه

از: پوپک مجابی

چمدان سبز کوچک

و لباس‌های کودکی‌ات

از زیپ وارفته‌اش

بیرون زده

دندان‌های لق زیپ‌ به ‌گذشت سال‌ها

پوزخندی گِل و گشاد می‌زند

کلاه بافتنی‌ی شنل‌ات را می‌بنیم

که گریه‌کنان

آن‌را یک ثانیه هم

تحمل نمی‌کردی

از سرت می‌کشیدی و می‌کندی

گرمای صورتی “موهر” را

هرگز دوست نداشتی

که کسی کلاه بر سرت بگذارد

حتی اگر دست‌باف مادرت بود

فقط باید مواظب بودی جانم

که کلاه‎ات را برندارند

این یکی را نخوانده بودیم

دنیا عجیب‌تر از رویاهای آن

سوار ِ براسب چوبی است

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در شعر دیگران ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید