دیدار با (علی‌رضا طبایی)

 

تا چراگاه کلاغان…

 

باز غفلت زد شبیخونی دگر درخواب‌مان

مرگ را نوشید، بر دست پدر سهراب‌مان

سایه‌هول است و قید از ما نمی‌گیرد زپای

تا دهان گورها، در خود، نگیرد قاب‌مان

ماهیان تشنه رابلعید ماهیخوار و… باز

سوی مسلخ می‌برد، با وعده‌ی تالاب‌مان

کشتی‌ی نوح است، می‌گویند و بر موج فریب

می‌کشاند ناخدا، تا ورطه‌ی گرداب‌مان

معجزی روشن، چو ماه نخشب آوردیم و…هیچ

نیست فرجامی، به پایان، جز خُم ِ تبزاب‌مان

می‌فریبند این رسن‌کاران، به نام مهر و ماه

روز با پیه‌سوز و، شب با کرمک شب‌تاب‌مان

در سرابستان، به جرم تشنگی، می‌افکند

در همان جایی که نی افکند عرب، غرقاب‌مان

تنگ‌چشمی بین، که حاتم‌شهرگان، حتاٌ کفی

نان نمی‎بخشند تا از رخ نریزد آب‌مان

بر نمی‌تابد شراری خرد را، چشم زیوس

تا چراگاه کلاغان، می‌کند پرتاب‌مان!

 

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در دیدار با یک شاعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید