سه شعر از کتاب: صبح آفتابی‌تان به خیر گرگ برفی

از شمس لنگرودی

سلو‌ل‌مان
سیاه و ساکت و سرد بود
گفتیم: کاش که پرنده‌ئی…
کلاغی آوردند.
سرودی می‌خواندیم- غار غار
بلند می‌شدیم- غار غار
دراز می‌کشیدیم – غار غار
همه ناگهان پر کشیدیم- غار غار، غارغار، غارغار
نگهبانان سر رسیدند
بال کلاغ را بوسیدند
و اتاقک‌مان را

به بخش روانی سپردند.



لبخند همه‌مان کمی مشکوک است مونالیزا!‌
همه‌مان بار داریم
و نمی‌دانیم
در دل‌مان چیست
همه آویزانیم
و چشم به راه خریدارانیم
لبخند همه‌مان کمی مشکوک است
چه کنیم، خالق‌مان داوینچی نبود.



این شعر
درباره‌ی کودکی است
که مُرّدد مانده
به دنیا بیاید.
گاهی که صدای موسیقی به گوش می‌رسد
از شادی می‌دود
به صدای بیرون گوش می‌دهد
در انفجار گلوله‌ئی می‌لرزد…
این شعر
درباره‌ی کودکی است
که نمی‌داند…
هی شماها!
که فکر نکرده به دنیا می‌آئید
ساکت باشید
که یکی

تصمیم درستی بگیرد…

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در شعر دیگران ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید