نوشتهی زیر از سایت شخصیی شاعر گرامی یداله رویایی به وام گرفته شد.
رسانه
هجويری مؤلف کتاب ” کشف المحجوب”، در فصل حلاج از کشفِ حلاج عاجز که میمانَد، اورا “مجنون”، فکر اورا “فتنه”، و سخن اورا ” شنيع” میخوانَد : ” و من که علي بن عثمان الجلابی (هجريری) ام پنجاه پاره تصانيف وی بديدم اندر بغداد و نواحی آن و بعضی به خوزستان و فارس و خراسان، جمله را سخنانی يافتم بعضی قویتر بعضی ضعيفتر بعضی شنيعتر … که در آن معنی مفقود باشد … و طالب را هلاک کندکه او (حلاج ) ” پيوسته چيزی میجويد از طريق اعوجاج تا اندر آن آويزد ” . و در اثبات اينهمه، مثالی از نويسش ِ حلاج میآورد که گفته است : ” مستنطقات تحت نطقها مستهلکات ” . و ترجمه میکند ” زبانهای گويا هلاک دلهای خاموش است” و که ” اين عبارت جمله آفت است، و اندر حقيقتِ معنی هدَر باشد” (۱ ) . عجب! اگو اينکه ترجمهی هجويری خواسته است زيبا باشد، ولی معنی اين جمله به نظر من بيشتر اين است که : کسي که سخن میگويد در سخنِ خويش میميرد . کجای اين حرف اعوجاج دارد آقای هجويری؟ خيلی که بخواهی کم و سادهاش کنی میشود: زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد . وتمام سرگذشت بيچاره حلاج درهمين جملهاش بود، در اين بود که حرف میزد: ايمائی، ايجازی، و سه بُعدی، که در فهم فقهای آنزمان نبود. و نه در دسترس ادبيات عرفان زدهی آن قرن.1در نظر من امروز، اين همان رابطهای است که بلانشو (۲) بين مرگ و نويسش يافته است : مرگِ سخن (مرگِ آنکه مینويسد). سروشي از حلاج ِ قرن دهم که گفته بود : آنها که سخن میگويند ميرندگان ِ سخن خويشاند تا “بلانشو” ی قرن بيستم که نويسش را ” تجربهِ خطرناکِ مرگ ” میخوانَد
(از ميان يادداشت ها، فروردين۱۳۷۴)
۱-کشف المحجوب، اميرکبير ص۹۳ –
۲– Maurice Blanchot نويسنده فرانسوی