در تاریخ بیهقی آمده است: ” …. یک دفعت سیصد و هفتاد غلام با علامتهای شیر بگشتند و به ترکمانان پیوستند “و جای دیگر:” … و بر اثر ایشان صد و سی غلام سلطانی که امیر آزاد کرده بود و بدو سپرده، با سه سرهنگ سرایی و سه علامت شیر و طراد ها ….الخ “.
دکتر محمد جعفر یاحقی که اخیرا چاپ جامعی از تاریخ بیهقی را در دو جلد منتشر کرده است در توضیح این موارد مینویسد:
“علامت شیر و طراد ها” به معنی درفش و نشانی بوده است با نقش شیر، و از قول صاحب فرهنگ بهار عجم اضافه کرده است :
شیر علم ( علامت ) -تصویر شیر که بر جامهی علم دوزند .
و در مورد ” طراد ” به نقل از دکتر علی رواقی که احتمالا آخرین بازمانده از دوران طلایی واژه شناسان زبان فارسیست مینویسد این کلمه بر خلاف نظر استاد مرحوم علی اکبر فیاض در این جا نه به معنی نیزه، که بر حسب شواهد بسیار به معنی پارچه، پرده (بیرق) است.
دکتر یاحقی اضافه می کند که اشاره به شیر در شعر شاعران قدیم از دیرینگی پرچم با نقش شیر حکایت دارد که در شاهنامه مظهر اقتدار شاهان بوده است.
اما حافظ سوای کاربرد آشنای کلمهی ” رایت ” به جای اصطلاح علامت و طرادها، در یکی از ابیات حیرت انگیز خود که نشان از دانش عمیق او از آیینهای ایران باستان دارد میگوید :
ز دوستان تو آموخت در طریقت مهر
سپیده دم که هوا چاک زد شِعار سیاه
شعار ( به کسر اول ) به همین معنی علامت و پرده است که حافظ با اشاره به آیین مهر سپیده دم را به عامل دریدن و افول پردهی شب تشبیه میکند . بگذریم که عمق اطلاعات خواجه را در باره یذآیین مهر در بیت زیر میبینیم :
برجبین نقش کن ازخون دل من خالی
تا بدانند که قربان تو کافر کیشم
که به رسمی از رسوم آیین مهر ( میترا ) اشاره دارد .
اما در دیوان حافظ غزلیست که ۲۹ نسخهی قرن نهم آن را بهنام او ثبت کردهاند که به اعتبار زبان به یقین از حافظ، و به دلیل ذکر نام شاه منصور مظفری به عنوان مخاطب، سرودهی آخرین سال زندگانی خواجه است . آثار این دوران حافظ به حسب زبان ساده و در اوج کمال ولی به حسب مضمون گاه رمزی و پیچیدهاند که نمونهی ممتاز آنها را میتوان در غزلهایی با مطلع :
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیات شکر ز منقار
و نیز
مرا به رندی وعشق آن فضول عیب کند
که اعتراض بر اسرار علم غیب کند
که غزلی وصیت نامهایست دید. اما غزل مورد گفتگوی این جا به هیچ یک از آثار دیگر او شبیه نیست و وجهی میان غزل و قصیده دارد که در موقعیتی خطیر شبیه شهربندان و یا احتمال جنگ در روزهای واپسین زندگی شاعر خطاب به آخرین
پادشاه آل مظفر سروده شده، و شاید همین نکته دلیل کمتر توجه کردن به این غزل و بردن آن به جمع ملحقات در بعضی نسخ چاپی بوده است ، با وجود این که تقریبأ تمام نسخههای اولیهی قرن نهم از جمله نسخهی ایاصوفیه آن را به نام خواجه ثبت کردهاند.
آن غزل این است:
گر چه ما بندگان پادشهیم
پادشاهان ملک صبحگهیم
گنج در آستین و کیسه تهی
جام گیتی نمای و خاک رهیم
شاه بیدار بخت را هر شب
ما نگهبان افسر و کلهیم
گو غنیمت شمار همت ما
که تو درخواب و ما به دیدهگهیم
شاه منصور واقف است که ما
روی همت به هر کجا که نهیم
دشمنان را ز خون کفن سازیم
دوستان را قبای فتح دهیم
رنگ تزویر پیش ما نبود
شیر سرخیم و افعیی سیهیم
سال هاست که در باره ی این شیر سرخ و افعی سیاه فکر کردهام و هنوز هم احتمال میدهم یک معنی باطنی در پشت آن پنهان است که دریافتش به هر حال
کار من نیست ، ولی در وجه ظاهری { که تمام دیوان خواجه ظاهری برای رسیدن به باطنش دارد} حالا و به خصوص پس از دیدن ابیات نظامی در توصیف جنگ نوفل با قبیلهی لیلی احتمال میدهم که این دو واژه در بیت حافظ نیز به شیر و افعی نقشها و علامات درفش جنگ اشاره دارد.
دکتر یاحقی در فرنگ اساطیر میگوید نقش شیر بر پرچمها تا آن جا مشهور بوده است که مولوی ( در مثنوی ) میگوید :
ما همه شیریم شیران علم
حمله مان از باد باشد دم به دم
{ فرهنگ اساطیر / ص ۵۳۳ }
که تصویر گرایی زیبایی از بادی است که به پرچم شیر نشان میخورد. و علامه دهخدا در بارهی این علم (شعار) به خط خود نوشته است: علامت امیری با خرقهای چون علم سیاه یا سپید که طریق و آئین او را نمودار سازد ( = بیرق ، درفش).
آن ابیات نظامی در لیلی و مجنون این است :
دریای مصاف گشت جوشان
گشتند مبارزان خروشان
خورشید درفش ده زبانه
چون صبح دریده ده نشانه
گشته زمی از ورم چو دریا
سنگ آبله روی چون ثریا
هر شیر سیاهی ایستاده
چون مار سیه دهن گشاده
شیران سیاه در دریدن
دیوان سپید در دویدن
بد نیست که به عناصر نزدیک تخیل دو شاعر در دو بیت یاد شدهی بالا نیز بیشتر دقیق شویم. نظامی میگوید :
خورشید درفش ده زبانه
چون صبح دریده ده نشانه
حافظ :
ز دوستان تو آموخت در طریقت مهر
سپیده دم که هوا چاک زد شعار سیاه
*