گفت‌وگوی دفتر خاک با مجید روشنگر

گفت‌وگوی دفتر خاک با مجید روشنگر، ناشر و سردبیر فصل‌نامه‌ی «بررسی کتاب» در آمریکا

قریبِ نیم قرن با «بررسی کتاب»

دفتر خاک

آقای روشنگر عزیز، بررسی کتاب وارد بیستمین سال انتشارش شد در خارج از ایران. در این دو دهه با توجه به مسأله انتشار آثار ادبی در اینترنت، به نظر شما اهمیت فصل‌نامه‌های ادبی کاهش پیدا کرده یا تغییری نکرده؟

اینترنت و کهکشان الکترونیکی محال است بتواند جای میراث گوتنبرگ را پر کند. چاپ، یعنی کاغذ و مرکب و صحافی هنوز پایه و اساس آفرینش ادبی است. یک اثر ادبی را اگر هزاران هزار نفر در اینترنت بخوانند، آن اثر هنوز «خلق» نشده است. یک اثر ادبی هنگامی خلق می‌شود که به صورت مکتوب درآید. بنابراین پاسخ پرسش من به شما این است که اهمیت فصل‌نامه‌های ادبی نه تنها کاهش پیدا نکرده، بلکه افزایش هم پیدا کرده است. اینترنت، به عنوان یک رسانه می‌تواند نقد و بررسی یک اثر ادبی را که در یک فصل‌نامه‌ی ادبی منتشر شده به اطلاع هزاران نفر دیگر برساند.

اما اهمیت قضیه در همان مکتوب بودن آن نقد و بررسی است. با این همه تارنماهای موجود، من هنوز ندیده‌ام که یک نقد اینترنتی کتابی را به اوج شهرت برساند. اما یک نقد در فصل‌نامه‌ی ادبی این کار را انجام می‌دهد. من از طرفداران پر و پا قرص میراث گوتنبرگ هستم. دارم فکر می‌کنم که در یک دنیای خیالی، اگر ابوالقاسم فردوسی شاهنامه‌اش را در اینترنت منتشر کرده بود و کاتبانی آن را به صورت مکتوب به ما نرسانده بودند، حالا ما هم مثل مردم مصر عربی صحبت می‌کردیم و فرهنگ و زبان و ملیت ما مضمحل شده بود.

مجید روشنگر


بررسی کتاب در دور دوم انتشارش در خارج از ایران منتشر می‌شود. دوره اول انتشار این نشریه را شما در چه سالی آغاز کردید؟

داستان پیدایش و تولد بررسی کتاب داستان جالبی است. من در سال ۱۹۶۳ به دعوت انجمن ناشران کتاب آمریکا به آمریکا آمدم و سه ماه در نیویورک که پایتخت نشر کتاب در آمریکاست اقامت داشتم. در این روزها متوجه شدم که روزنامه‌ی نیویورک تایمز که هر روز با تیراژ یک میلیون و خرده‌ای منتشر می‌شود، به علت اعتصاب کارگران چاپخانه، تعطیل شده است. این روزنامه در حدود شش ماه منتشر نشد. در این فاصله مردم به سردبیران این روزنامه نامه می‌نوشتند و تلفن می‌کردند که ما «خبر» را از دست نداده‌ایم، زیرا رادیو و تلویزیون و روزنامه‌های دیگر وجود دارد و ما در جریان اخبار روز هستیم. اما یک چیز را از دست داده‌ایم و آن ضمیمه‌ی «بررسی کتاب» روزنامه است که هر هفته روزهای یکشنبه به دست ما می‌رسید.
در نتیجه ما از جریان اخبار کتاب محروم شده‌ایم. سردبیران نیویورک تایمز نمی‌توانستند از نظر حقوقی همان ضمیمه‌ی The New York Times Book Review را منتشر کنند. آن‌ها آمدند و نام این ضمیمه و اندازه‌ی آن را تغییر دادند و در آن روزها ما دیدیدم که ناگهان نشریه‌ای به نام The New York Review of Book روی دکه‌ی روزنامه‌فروشی‌ها ظاهر شد. (در این نشریه از «نیویورک تایمز» حرفی نبود.)
من در مدت اقامتم در نیویورک این نشریه را که هر دو هفته یک بار منتشر می‌شد می‌خریدم و آن را بسیار دوست ‌داشتم. نسخه‌های آن را با خودم به ایران آوردم و الگوی کار قرار دادم و نخستین شماره‌ی «بررسی کتاب» که در واقع ترجمه‌ی دو کلمه‌ی Book Review است در مرداد ماه ۱۳۴۴ در هشت صفحه منتشر شد.
عبارتِ «بررسی کتاب» را من سکه زدم، زیرا در آن زمان مجله‌ی «راهنمای کتاب» و «نقد کتاب» درمی‌آمد و من کلمه‌ی «بررسی» را مقابل Review و «بررسی کتاب» جا افتاد. اندازه‌ی آن هم شبیه The New York Review of Book ، یعنی شبیه روزنامه‌های معمولی بود. (به اندازه ی ۲۵ در ۳۴ سانتیمتر). بهای آن هم دو ریال بود. در این اولین شماره مقالاتی از نجف دریابندری، زنده یاد جهانگیر افکاری، و داریوش آشوری و الف میم که باید ابراهیم مکلا باشد و خودم چاپ شده بود. ۶ شماره‌ی بررسی کتاب با همین اندازه و در هشت صفحه منتشر شد و از شماره‌ی هفت به بعد اندازه‌ی آن به آنچه که اکنون در دست شماست، تغییر پیدا کرد.

یک نشریه‌ی ادبی، در ابعاد روزنامه، آن هم در آن زمان، از برخی لحاظ منحصر به فرد است. چرا قطع بررسی کتاب را تغییر دادید؟

علت آن این بود که دوستانم به من گفتند که این اندازه در هشت صفحه قابل نگهداری در کتابخانه نیست و بهتر است اندازه‌ی آن را تغییر بدهی.

آخرین شماره‌ی دوره‌ی اول بررسی کتاب، به این شکل و با این تحولات کی منتشر شد؟

آخرین شماره‌ی دوره‌ی قدیم بررسی کتاب در شهریور ۱۳۵۰ منتشر شد، با مقالاتی از زنده یاد شریف لنکرانی (مترجم آثار برتولت برشت)، دکتر بهرام مقدادی، دکتر محمد تقی غیاثی (با ترجمه‌ی دو مقاله از رولان بارت)، دکتر شفیعی کدکنی، زنده یاد جهانگیر افکاری، گلی ترقی، بابک قهرمان، یدالله رؤیایی، و یادداشت بدون امضایی از خودم در توضیح بیانیه‌ی شعر حجم.

در این سال‌های طولانی گفتمان‌های ادبی تغییر کرده. در مجموع دوره‌ی قدیم بررسی کتاب با دوره‌ی جدیدش چه تفاوت‌هایی دارد؟

در دوره‌ی قدیم تأکید بر ادبیات فارسی و موج‌های جدید ادبی و معرفی مکتب‌های نقد ادبی بود. برای مثال نخستین بار نظریات رولان بارت در ایران در «بررسی کتاب» در برابر دیدگان همه قرار گرفت. اما در دوره‌ی دوم تأکید بر ژانر «ادبیات مهاجرت» است با توجه خاص به یک نوع عبور و مرور فرهنگی در این سوی آب‌ها و سرزمین بومی.

یعنی با این تفاصیل بحث جهانی شدن (گلوبالیزم) و از بین رفتن مرزهای فرهنگی هم در دوره‌ی جدید «بررسی کتاب» بازتاب یافته. یک ضمیمه‌ی انگلیسی هم دارید شما.

دوره‌ی جدید بررسی کتاب یک بخش انگلیسی هم دارد که در دوره‌ی قدیم فاقد آن بود. در بخش انگلیسی آثار فارسی به خواننده‌ی انگلیسی‌زبان معرفی می‌شود. به همین دلیل کتابخانه‌های دانشگاه‌های معتبر آمریکا و کانادا (و نیز ژاپن) از مشترکین پر و پا قرص «بررسی کتاب» هستند و هر گاه در چاپ آن تأخیر می شود با نامه و ایمیل و گاهی هم با تلفن ما را سئوال‌پیچ می‌کنند.

مشکلات انتشار یک فصل‌نامه ادبی در خارج از ایران بسیار زیاد است. شما چه راه‌کارهایی برای از میان برداشتن یا غلبه یافتن بر این مشکلات اندیشیده‌اید؟

مشکلات انتشار یک فصل‌نامه‌ی ادبی در خارج از کشور بسیار زیاد است، به ویژه اگر فصل‌نامه صد در صد مستقل و به هیچ بنیاد و نهادی وابستگی مالی نداشته باشد. در آمریکا، به جز چند فصل‌نامه‌ی ادبی همگی از پشتیبانی بنیادها به ویژه دانشگاه‌ها برخوردارند. من خوشبختانه به دلیل ۵۰ سال تجربه‌ی عملی ئر کار صنعت نشر کتاب توانسته‌ام این نشریه را با حداقل امکانات منتشر کنم و از شماره‌ی ۳۹ در نامه‌ای به خوانندگان این فصل‌نامه نوشتم که ترتیب آبونمان که برای هر سال (چهار شماره) ۲۵ دلار بود، پاسخگوی هزینه‌‌های چاپ و صحافی و توزیع مجله نیست. از دوستداران و یاران فصلنامه خواهش کردم که هر کس بنا بر توانایی مالی خود، در سه گروه ما را یاری دهند: دوستداران کتاب لز یک تا صد دلار. یاران اصلی فصلنامه از صد و یک دلار تا دویست و پنجاه دلار، و یاران برگزیده‌ی فصلنامه از دویست و پنجاه دلار به بالا. تعداد یاران برگزیده بسیار کم، اما تعداد دوستداران کتاب (از یک تا صد دلار) از همه بیشتر است. چند بار هم اتفاق افتاده است که در پاکتی فقط یک دلار برای من فرستاده‌اند.
اما با این ترتیب اکنون بخش عمده ای از هزینه‌ی چاپ و صحافی و توزیع فصل‌نامه تأمین می‌شود. هزینه‌ی پست هم یکی از مشکلات اصلی است. چندی پیش یک فصل‌نامه‌ی ادبی آمریکایی فقط به دلیل بالا رفتن هزینه‌های پستی کار خود را تعطیل کرد و سردبیر آن در نامه‌ای که در یک فصل‌نامه‌ی ادبی دیگر به نام POETS AND WRITERS منتشر کرد، شرح این تصمیم را به اطلاع خوانندگان خود رساند. هنگامی که من دوره‌ی جدید بررسی کتاب را آغاز کردم، هزینه ی تمبر برای ارسال یک نسخه از مجله ۳۲ سنت بود، اما اکنون این هزینه ۲ دلار و ۳۸ سنت است.
کارهای ویراستاری، غلط‌گیری، صفحه‌آرایی و نظارت بر چاپ و دیگر کارهای عملی را به تنهایی انجام می دهم و کار حروف‌چینی کامپیوتری آن را همسرم انجام می‌دهد و ما هیچگونه هزینه‌ی سازمانی نداریم. اگر جز این بود، امکان انتشار این فصل‌نامه موجود نبود. البته تشویق و همکاری اهل قلم از سراسر دنیا، از جمله ایران، از ارکان اصلی ادامه‌‌ی انتشار بررسی کتاب است.

به نظر شما تدوام انتشار مهم‌تر است یا کیفیت نشریه؟

کیفیت محتوایی یک فصل‌نامه ادبی در درجه‌ی اول اهمیت قرار دارد. مطالب آن باید ماندگار باشد. شما اگر به کیفیت توجه نداشته باشید، بهتر است نیروی خود را در جای دیگری مصرف کنید. من با نامه‌هایی که دریافت می‌کنم یقین دارم که خوانندگان و یاران مجله، این نشریه را فقط به دلیل کیفیت ادبی و فرهنگی آن دوست دارند. بررسی کتاب با مقالات خود، که مدیون یاران این مجله است، و البته دقت و وسواس در انتخاب مقاله‌ها، چه در دوره ی قدیم و چه در دوره‌ی جدید توانسته اثرگذار باشد.
این با من نیست که درین‌باره صحبت کنم. اما شک ندارم در زمانی که من دیگر در این کره‌ی خاکی نیستم، به دوره‌های این نشریه مراجعه و از میان برگ‌های آن به دوره‌های گوناگون حرکت‌های ادبی در قلمرو زبان فارسی استناد خواهد شد. خوشبختانه در دوره‌ی جدید برخی از آثار هم‌زبانان ما در سرزمین‌های دیگر نیز در این نشریه منتشر شده که آنها هم در خور توجه است.
به هر حال من خیال می‌کنم کیفیت خوب یک نشریه طبعاً باعث تداوم آن است.

شما بارها از نیویورکر به عنوان یک نشریه‌ی معیار یاد کرده‌اید. چرا ما در ایران، در حال حاضر نشریه‌ی ادبی معیار نداریم؟

این مجله از سال ۱۹۲۵ تا امروز یعنی به مدت ۸۵ سال است که هر هفته منتشر می‌شود. بنیان‌گذار آن در نامه‌هایی که از خود باقی گذاشته است، سلیقه‌ی خود را درباره‌ی شکل و محتوی مجله برای ما بیان کرده است. یعنی برای مجله مثل یک فرد شخصیت به وجود آورده. هزاران پرستار زن در سراسر دنیا به مستمندان یاری می‌رسانند، اما «مادام ترزا» شخصیتی متفاوت از خود نشان می‌دهد و نامش و راهش ماندگار می‌ماند و سرمشق دیگران قرار می‌گیرد. ما در ایران مجله‌ی «سخن» را تا اندازه‌ای در یک دوره‌ی ۳۰ ساله به عنوان یک نشریه‌ی معیار در برابر خود داشتیم. اما دوام یک نشریه در ایران به دلایل بسیاری امکان‌پذیر نیست که این خود البته بحث جداگانه ای است.

اگر خواستید می‌توانم در یک مقاله‌ی جداگانه این بحث را از جنبه‌های گوناگون کالبدشکافی کنم. در اینجا، یعنی در آمریکا نشریه‌ای مثل نیویورکر «نهادینه» می‌شود و ماندگار می‌ماند، اما در میان ما ایرانیان، چه در سرزمین‌ بومی و چه در این سوی آب‌ها، هنوز امکان «نهادینه» شدن نشریات ادبی وجود ندارد. من از نشریات سیاسی صحبت نمی‌کنم چون آن مقوله‌ی دیگری‌ست.

یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های شما در قلمرو نشر کتاب و فصل‌نامه کشف چهره‌ها و استعدادهاست. در دور دوم انتشار بررسی کتاب آیا نویسنده یا شاعری هست که برای نخستین بار آثارش را در بررسی کتاب منتشر کرده و شما او را به اصطلاح کشف کرده و به خوانندگان شناسانده باشید؟

من این اقبال را داشته‌ام که در زندگانی فرهنگی‌ام، چه در قلمرو نشر کتاب و چه در قلمرو نشر یک فصلنامه‌ی ادبی، به استعدادهایی برخورد کرده‌ام و توانستم آنها را به جامعه‌ی ادبی ایران بشناسانم. به چند مورد در اینجا اشاره می‌کنم. در ایران که بودم، یک روز خانمی سراغم آمد و مجموعه اشعاری را در اختیارم گذاشت. من یک شعر از میان اشعار این مجموعه را در یکی از شماره‌های دوره‌ی قدیم بررسی کتاب چاپ کردم. (نام شعر جنگلی بود.) و سپس مجموعه اشعار را زیر نام «در جشنواره‌ی این سوی پل» منتشر کردم و نام لیلی کسری بر سر زبان ها افتاد. لیلی کسری بعدها به آمریکا آمد و به ترانه‌سرایی پرداخت و چند سال پیش با بیماری سرطان از پا درآمد و با ما وداع کرد.
مجموعه اشعار «روزها» در سال ۱۳۴۱ هنگامی منتشر شد که از سراینده‌ی آن اشعار تا آن روز حتی یک شعر هم در هیچ مجله یا روزنامه یا فصل‌نامه‌ای منتشر نشده بود و با انتشار «روزها» بیژن جلالی و شعر او تولد یافت و نجف دریابندری و نادر نادرپور در دو نقد جداگانه در مجله‌ی سخن شعر بیژن جلالی را به عنوان «شعر ناب» ستودند و او را «شاعر لحظه‌ها» لقب دادند.
من خیال می‌کنم شناسناندن نخستین زن داستان‌نویس ایرانی ارمنی‌تبار به جامعه‌ی ایرانی توسط من صورت گرفت. هنگامی که خانم «آلیس آرزومانیان» داستان بلند خود را پیش من آورد، احساس کردم نویسنده‌ی خوبی را کشف کرده‌ام. عنوان رمان او را که نام دیگری داشت با توافق نویسنده عوض کردم و این رمان زیر نام «همه از یک» منتشر شد. او پیش از خانم زویا پیرزاد نخستین زن ارمنی‌تبار ایرانی است که داستان بلندی از او به چاپ رسیده است. این را از این نظر یادآوری کردم که در جایی خواندم که خانم زویا پیرزاد را به عنوان نخستین زن داستان‌نویس ارمنی‌تبار معرفی کرده‌اند و الان هم هیچ خبری از خانم «آلیس آرزومانیان» ندارم و از چاپ آن کتاب چهل و چند سال می‌گذرد.
نام‌ها زیادند و انشاءالله در مجال دیگری از آنها یاد خواهم کرد.

اما در دوره‌ی جدید هم این اقبال را داشتم که رمان ارزنده‌ی دیگری را از تاریکی به روشنایی بکشانم: “دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد”. هنگامی که این رمان به دست من رسید، نام مستعاری روی کتاب بود که من در یادداشتی در بررسی کتاب نوشتم: حدس می‌زنم که نام «فرهاد رستاخیز» که بر روی این رمان چاپ شده نام مستعار است و حیف است که نویسنده‌ی یک رمان درخشان نام خود را زیر نقاب یک نام مستعار پنهان کند.
یک ماه بعد، نامه‌ای از نویسنده دریافت کردم که خود را معرفی کرده بود و برایم نوشته بود که از این کتاب فقط ۹ نسخه کپی و چاپ شده است و آن را برای ۹ نفر فرستاده و فقط آن چند کلمه را از من در بررسی کتاب درباره‌ی کتاب خود خوانده است. این بود که من متن کتاب را در بررسی کتاب همراه با مقدمه‌ای چاپ کردم و نام حقیقی نویسنده برای نخستین بار بر بالای رمان چاپ شد: شهرام رحیمیان. و هوشنگ گلشیری که در آن زمان از آمریکا عبور می‌کرد، نسخه‌ای از بررسی کتاب را دریافت کرد و رمان را خواند و او هم آن را پسندید و با خود به ایران برد و رمان در ایران منتشر شد و برنده‌ی جایزه‌ی ادبی سال هم شد.
بهرام سپاسگزار هم نویسنده‌ی دیگری است که من یک داستان کوتاه او را در بررسی کتاب چاپ کردم و از استعدادهای درخشانی است که باید بیشتر کار کند.
از ادبیات کهکشان الکترونیکی هم دو داستان را در بررسی کتاب منتشر کرده‌ام که پیش از چاپ آن در بررسی کتاب نویسندگان آن کمتر شناخته شده بودند: یکی داستان کوتاه «سقوط» از صنم دولتشاهی (شماره ۴۷ بررسی کتاب ) و دیگری «داش آکل» از بابک نادعلی که نباید با داش آکل صادق هدایت اشتباه شود. (شماره‌ ۵۰ بررسی کتاب)
اینها چند نمونه بود. وظیفه‌ی یک نشریه‌ی ادبی است که استعدادهای ناشناخته را از تاریکی به روشنایی بکشاند. جیمز تربر از دل مجله‌ی نیویورکر سربرآورد.
بررسی کتاب نسبت به کاپی رایت آثار ترجمه شده بسیار حساس است. 
آیا به نظر شما قانون کاپی رایت به شکوفایی ترجمه در ایران کمک می‌کند؟ یا مانعی در تنوع آثار ترجمه شده است؟
من بدون هیچ‌گونه گزافه‌گویی می‌توانم ادعا کنم که نخستین کسی هستم که لزوم پیوستن ایران به کنوانسیون بین‌المللی کاپی رایت یا حق‌التألیف را در ایران مطرح کردم. ترجمه‌ی فارسی این قرارداد بین المللی را در شماره‌ی دوم بررسی کتاب در دوره‌ی قدیم (یعنی در سال ۱۳۴۴، چهل و پنج سال پیش) چاپ کردم و نوشتم که ایران باید به این قانون بین‌المللی بپیوندد و خود را از تهمت دزدی آثار نویسندگان برهاند. دوستان روشنفکر من همان زمان می‌گفتند آنها نفت ما را می‌دزدند، ما هم این‌جور تلافی می‌کنیم. یکی از آن‌ها دوست عزیز من نجف دریابندری بود، اما در آخرین سفری که به آمریکا داشت گفته که حالا با پیوستن ایران به این قانون بین المللی موافق است.
هنگامی که کسی یک متن ترجمه شده برایم می‌فرستد، نخستین پرسشم این است که آیا اجازه‌ی ترجمه‌ی آن را از صاحب اثر گرفته است یا نه؟ و می‌بینم دوستان من، با وجود سال‌ها اقامت در خارج از کشور به اصطلاح عوام توی باغ نیستند و خیال می‌کنند در این جا هم می‌توانند بدون اجازه، اثر نویسنده‌ای را ترجمه کنند. من در این موارد با صاحب اثر یا ناشر با نوشتن نامه تماس می‌گیرم و در اکثر موارد آنها بدون دریافت پولی اجازه می‌دهند. تنها در یک مورد بود که صاحب اثر خواست که برای ترجمه‌ی نامه‌ی او مبلغ ۸۰۰ دلار به او بپردازم.
قرارداد بین‌المللی کاپی رایت برای کشورهایی مثل ایران تسهیلات زیادی را پیش‌بینی کرده است که مترجمان به راحتی می‌توانند با پرداخت مبلغ کمی اجازه‌ی ترجمه‌ی یک اثر ادبی را دریافت کنند.
اگر روزی ایران بخواهد به سازمان تجارت بین‌المللی بپیوندد، نخستین شرط آن پیوستن به قانون کاپی رایت است تا ایران بتواند به این سازمان بازرگانی جهانی راه یابد. راهی که چین مجبور شد آن را بپذیرد. یکی از دلایلی که ادبیات داستانی ما جهانی نشده است همین است. ناشران خارجی رغبتی به ترجمه‌ی آثار ایرانی نشان نمی‌دهند، زیرا می‌گویند ایران قواعد بازی را رعایت نمی‌کند. نه رژیم سابق به این امر حیاتی توجه داشت و نه رژیم لاحق. جای افسوس آن همچنان باقی است.

تیراژ بررسی کتاب چقدر است؟

بگذارید مردم در تخیل خود چنین بپندارند که تیراژ بررسی کتاب خیلی بالاست.

نشریه‌ی «بررسی کتاب» که در ایران منتشر می‌شود آیا توسط شما تأسیس شده و نسخه‌ی داخل کشور «برررسی کتاب» است؟

من چون در ایران نبودم، دوست فرزانه‌ای، نام نشریه‌ی خود را «نقد و بررسی کتاب تهران» گذاشت و این نشریه زیر این نام منتشر می‌شود و به من ربطی ندارد.

شما می‌گویید اسم این مجله «نقد و بررسی کتاب تهران» است، اما عنوان بررسی کتاب برجسته است و خواننده به اشتباه می‌افتد، جوری که ما فکر می‌کردیم ادامه‌ی نشریه‌ی شما در تهران است….

این دوست عزیز کلمه‌ی «نقد» و «تهران» را ریز چاپ می‌کند و دو کلمه‌ی «بررسی کتاب» را برجسته است و در تمام صفحات مجله هم فقط «بررسی کتاب» چاپ می‌شود. کاش ایشان نام‌های دیگری چون «جهان کتاب»، «جشن کتاب»، «راهنمای کتاب» و «نقد کتاب» را که دیگران انتخاب کرده‌اند، صفت دیگری برای کلمه‌ی «کتاب» برمی‌گزید و باعث این شبهه نمی‌شد. به نظر من این کار نمونه‌ی بی‌سلیقگی این دوست عزیز بنده است و من برای همیشه از ایشان گله‌مندم. این هم برای ثبت در تاریخ به عرض رسید.

آقای روشنگر ما هم در رادیو زمانه ستون «کتاب زمانه» را داریم و هر هفته چهار پنج عنوان کتاب معرفی می‌کنیم. امیدواریم در آینده برخی مطالب «کتاب زمانه» را در «بررسی کتاب» و برخی مقالات «بررسی کتاب» را در این ستون ببینیم. در هر حال از این که وقت‌تان را به ما دادید، سپاسگزاریم از شما.

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در مصاحبه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید