گزارش
سالی که گذشت
سال عشق بود
عشقی میهمان
در اتاقکی بیدر، بیپنجره
****
در سالی که گذشت
ماهیان بیشماری
در آب
غرق شدند
و هزاران سیب سرخ
خود را از درختها
آویختند .
****
سالی که گذشت
سال خنده های کاغذی من بود
زیر بارانهای ُمکرّر این شهر
وسالی بود
که قلبی شیشهای
زیر ضربانهای خود
شکست …
انعکاس
به رودخانه
سخت
خيره شدهام
بیاعتنا
به فريادهای تصويری.
که دارد
در آب
دست و پا میزند…
تصوير
لباسم را
سخت میتکانم
و موهايم را نيز
و به پيرمردی که
در آينه است میگويم:
باد را
میبينی؟
انگار
خاکستر میآورد!…