جهانگيرهدايت
داش آكل نام داستان كوتاهی است از صادق هدايت كه درسال ۱۳۱۱درمجموعهی سهقطره خون چاپ و منتشر شد . اين داستان معروفيت بسيار يافت تا حدی كه فيلم سينمايیای نیز از آن به كارگردانی مسعود كيميائی ساخته شد كه هنوزهم در تلويزيونهای خارج به نمايش گذاشته میشود.
داش آكل لوطیی قمهكشِ جوانمرد آزادهای بود كه يك عمر با نامردان مبارزه كرد. او انسانی است پایبند مردی و مردانگی ، عاشق آزادگی ، بسيارامانت دار و صحيح العمل و باغيرت و با هيبت . او ظاهر خشنی دارد اما در وجودش محبت و صفا موج میزند . او با دستهای خشنی كه دارد ازيك سو قمه میكشد و ازسوی ديگر بر سر پيرزنها و بچهها دست نوازش كشيده و ازآنها درمقابل همهی عوامل آزار دهنده به شدت حمايت میكند .
داش آكل درشيراز بود او وقتی درمحله سردزدك میايستاد هيچ لات و ارازلی جرئت نمیكرد عرض اندام كند . لاتها و ارازل مخصوصاً شبها که داشآکل در خانه بود مزاحم مردم شده از آنها اخاذی میكردند و زن ها را آزار میدادند . اما وقتي سايه داش آكل ظاهر میشد این ارازل كه ضربت قمه او را چشيده بودند هركدام به گوشهای خزيده و پنهان میشدند . داش آكل ازهيچ كمكی به مردم روی گردان نبود، چه جانی و مالی. تا آنجائی كه اگر زنی بار سنگيني را حمل میكرد داش آكل بار او را تا مقابل درخانهاش به دوش میگرفت ، با مردم مهرباني میكرد . به فقرا پول و غذا میداد . داش آكل تنها بود ، تنهای تنها و فقط يك طوطی داشت .
او همه حرفهايش را برای همين طوطی میگفت . داش آكل در جنگ با ارازل آنقدر پافشاری كرد تا بالاخره او را زخمی زدند که وقتی بهخانه رفت از شدت آن مرد .
بعد از مرگ داشآکل طوطی او را آوردند و ديدند که آن طوطی لحظه به لحظه میگويد: ايران … ايران … تومرا كشتی … عشق تو مراكشت …!
به راستی جای داش آكل خالی است .