« سبز می شود صدای لحظه
و سُرمیخورد نگاه آینه
بر سیب و سبزه و سنبل
که جوانه میزند هر بهار
بر بی قراری نوروز
و سُرمیخورد نگاه آینه
بر سیب و سبزه و سنبل
که جوانه میزند هر بهار
بر بی قراری نوروز
چرخ میزند ماهی قرمز
در بلور واژه
و قد میکشد اشک و بوسه و لبخند
در آغوش حرف و نگاه
سال تحویل میشود
و هفت آسمان پرنده می تراود
از بام های شهر من
که خانه تکانی را از نگاهش آغازکرده است
اینجا ایران است:
صد و سه بهار امید آزادی.»
نوروز یکهزار و سیصد و هشتاد و نه خورشیدی فرخنده؛
ماندانا زندیان
One Response to نوروز