.. …………………………………………………………………………………………………………………………پوستر کتاب
حدود ده روز پیش کتاب «عمران صلاحی» ( گفتگو از کیوان باژن از. سلسله مجموعهی تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران دبیر مجموعه محمدهاشم اکبریانی) از سوی انتشارات ثالث منتشر گردید.
در این جلسه که به افنخار انتشار کتاب فوق تشکیل شده بود ٬ همسر و فرزندان عمران صلاحی و جمعی از چهرههای ادب و هنر ایران حضور داشتند . بیژن اسدی پور هم به خواست علی دهباشی (گردانندهی برنامه ) پیامی به افتخار انتشار کتاب دوستاش عمران صلاحی ارسال داشت که از نظرتان میگذرد. …….
……………………………………………………………………………………………………….رسانه
……………………………… …بیژن اسدیپور: کار صدیق ………………………………………………………عمران صلاحی : کار صدیق
دوستان ارجمند سلام.
دوستم علی دهباشی خواست که من چند کلمهای در ارتباط با عمران صلاحی به عرضتان برسانم . چون میدانم بسیاری از شما مرا نمی شناسید ٬ به عرضتان میرسانم که نام من بیژن اسدیپور است.
حتمآ می گویید: « -این بابا دیگر چه کاره است؟ سر پیاز است یا ته پیاز؟! »
من البته کارهای نیستم و در اینجا ٬ مثل اغلب شما ٬ به عنوان دوست عمران با شما سخن میگویم.
همانطور که همه بهتر از من میدانید عمران انسانی ساده و صمیمی و بسیار دوست داشتنی بود . همهی این سالها با صداقتی کمنظیر کارش را کرد.
او با همهی فروتنی و نجابتی که داشت از شهامتی کمنظیز برخوردار بود.
من این شانس را داشتم که دو کتاب «طنزآوران امروز ایران» و «یک لب و هزار خنده» را با او انتشار دهم . کتاب دیگری را هم در دست داشتیم ( کتابی که در ارتباط با لحظات خصوصی اهل ادب است) من نامش را گذاشتهام «خصوصییات» ( یعنی مطالبی که «خصوصی» است! )میبینید در این دوری ٬ سوادمان هم نم کشیده است ! به هر حال امیدوارم روزی با کمک یاشار نازنین بتوانم آن را منتشر نمایم.
یازده سالی هم من و عمران و شاپور صفحات طنزی را در این طرف جهان با عنوان « صافکاری» انتشار دادیم.البته این صفحات هنوز ادامه دارد.
عمران و شاپور دو انسان خلاق و هنرمند و بسیار شریف و درستکردار بودند . مطمئن هستم جایشان در قلب مردم ایران خالی خواهد بود . آرزوی سلامت و شادکامیتان را دارم.
با سپاس فراوان از عزیزم علی دهباشی
…………………………………………………………………………………………………………با احترام بیژن اسدیپور
…………………………………………………………………………………………….……………………استاکتون ٬ نهم مهر ماه ۱۳۸۷
دوستم علی دهباشی خواست که من چند کلمهای در ارتباط با عمران صلاحی به عرضتان برسانم . چون میدانم بسیاری از شما مرا نمی شناسید ٬ به عرضتان میرسانم که نام من بیژن اسدیپور است.
حتمآ می گویید: « -این بابا دیگر چه کاره است؟ سر پیاز است یا ته پیاز؟! »
من البته کارهای نیستم و در اینجا ٬ مثل اغلب شما ٬ به عنوان دوست عمران با شما سخن میگویم.
همانطور که همه بهتر از من میدانید عمران انسانی ساده و صمیمی و بسیار دوست داشتنی بود . همهی این سالها با صداقتی کمنظیر کارش را کرد.
او با همهی فروتنی و نجابتی که داشت از شهامتی کمنظیز برخوردار بود.
من این شانس را داشتم که دو کتاب «طنزآوران امروز ایران» و «یک لب و هزار خنده» را با او انتشار دهم . کتاب دیگری را هم در دست داشتیم ( کتابی که در ارتباط با لحظات خصوصی اهل ادب است) من نامش را گذاشتهام «خصوصییات» ( یعنی مطالبی که «خصوصی» است! )میبینید در این دوری ٬ سوادمان هم نم کشیده است ! به هر حال امیدوارم روزی با کمک یاشار نازنین بتوانم آن را منتشر نمایم.
یازده سالی هم من و عمران و شاپور صفحات طنزی را در این طرف جهان با عنوان « صافکاری» انتشار دادیم.البته این صفحات هنوز ادامه دارد.
عمران و شاپور دو انسان خلاق و هنرمند و بسیار شریف و درستکردار بودند . مطمئن هستم جایشان در قلب مردم ایران خالی خواهد بود . آرزوی سلامت و شادکامیتان را دارم.
با سپاس فراوان از عزیزم علی دهباشی
…………………………………………………………………………………………………………با احترام بیژن اسدیپور
…………………………………………………………………………………………….……………………استاکتون ٬ نهم مهر ماه ۱۳۸۷