مشتی از دلهره‌ی کبوتر

منصور خورشیدی فریاد ناصری

بر رسی مجموعه شعر ” گنجشک ها روي برف راه مي روند ” سروده ی فرياد ناصرd

نویسنده : منصور خورشیدی

 

” با هر ترانه‌ای که به رقصی / جای دست‌هايت /

دور گردن من خالي‌ست . “

شعر: ۲                                

هر حرکتي در ذهن و زبان شاعر، تاثير تجسمی خود را به صورت احساسی بيان می‌کند. تا شکلی از شعر ارائه شود.

وقتی پديده‌ای به دستگاه زبان راه پيدا می‌کند، تاثير عوامل زيباشناسانه در مصراع يا عبارت آشکار میشود و درقلمرو آفرينش‌های زبانی خود را نشان می‌دهد.

هم نشينی‌ی واژه‌ها و توالی هجاها به صورت کاربردی خلق رابطه می‌کنند تا يک قطعه شعر شکل بگيرد. ” با هر ترانه‌ای که به رقصی ” يک واقعيت زبانی است. که در مصراعی از شعر اتفاق می‌افتد.

اهميت گزينش درست کلمه در همين جا است. که شاعر در گذر ار سطح به عمق انديشهی شعر راه پيدا کند. و در کشف رابطه‌ها به هيجان خلق برسد.

” يک روز بلند / موهايت را شانه می‌کنی / حتا به بوی من. “

شعر: ۵

اين نفس‌های شاعر است که شانه می‌شود و در گذر از کثرت به وحدت می‌رسد. معرفتی که هنگامهی بروز تصويرهای تجسمی از درون به بيرون پرت می‌شود.

” کاش مشتي از دلهرهی‎ کبوترها را / يکی توی دلم می‌ريخت. “

شعر: ۶            

انتقال احساس، نرم و لطيف، برجسته و آهنگين برای ابراز وجود پرنده و پرواز هنگام اوج گرفتن بال‌ها با حرکت انگشت‌ها و رقص با هر ترانه‌ا که باشد. اين‌جا عناصر بيرونی موجب تحرک و دلهرهی درونی برای کبوترها شده است.

” انگشت روی هر چيز که گذاشته‌ای /

سطری از شعر‌هايم را پيدا کرده‌اند. “

شعر: ۷

تلنگر عواطف و احساس برای برانگيخته شدن شاعر جهت خلق شعر و آفرينش‌های زبانی، توصيف روحانيت افتاده در مصراع با خاستگاه فردی و ديدگاهی منحصر به فرياد ناصری در مجموعهی:

رد پاي گنجشک ها روي برف، کنار خيال و خيابان و کوچه برای ديدن صداهايی که در شمارش دانه دانه از چشم می‌افتد.

” به صد که رسيدی / تسبيح از دست مادر بزرگ افتاد و /

دانه دانه از چشم‌های من ريخت. “

شعر: ۱۰                                       

شعرهاي فرياد ناصري ، مجموعه‌اي سازمان يافته نيستند. ارتباط درونی در حوزهی محتوا کم رنگ است. و فرم شعر در ارائه‌ی  بيان يک نواخت نيست. بيش‌تر گفتاری است. حالت نثر گونه دارد.

قول شاعر: ” سقف تمام حرف‌هاي من سوراخ است. ” شعر: ۱۲

يا: ” اين قدر خون به دل شعرهاي من نکن ” شعر ” ۲۱

قطعهی منسجم در اين دفتر به ندرت ديده می‌شود. گاهي به روابط ساختاری در محور هم‌نشيني واژگان برخورد می‌کنيم که حاکی از درايت و هوشمندی شاعر است.

” انگشت روی چشم‌های تو بگذارم / جهان را آب می‌برد /

انگشت از روی چشم‌های تو بردارم / ماهيان جهان بر خاک مانده‌اند /

چشم هاي تو فصلي مصيبت است. ” شعر: ۱۲

رابطهی شاعر با جهان اطرافش، رجعت مجددی است. که تلنگری به ناخودآگاه ذهن او است. حرکتی برای يافتن و کشف کردن تا به کمال حرف برسد. و از زيباشناسی شعر سهمی از آن خود کند.

تا در ارجاع يک قطعه به پيکرهی شعر، با حفظ معنا به سمت حضور اشيا استعداد خود را بروز دهد و به تکوين بيان برسد. اما برخورد مقطعی قدرت شعر را از شاعر می‌گيرد. زيرا پيام برجسته‌ای ندارند .

نمادها و نشانه‌های موجود در شعر قدرت مانور در ساختمان اثر ندارند. و حس واحدی در هم آهنگی واژه‌ها در کار ناصری ديده نمی‌شود.

” کمی ديگر اگر صبر می‌کرديم / در دست‌های‌مان چوب‌ها /

پرنده می‌دادند. ” شعر: ۱۶

معيار هر بيانیي در کارکرد کلمه نهفته است. و کلمات کليدی قدرت آن را دارند که به حرکت سطرها سرعت ببخشند و ذهن شاعر را به سويی پرتاب کند که ضد تمايل و خواسته‌های او است. تا جايي که بتواند در برابر انگيزه‌هاا واکنش نشان دهد. و سرشت طبيعی زبان را به غايت شعر نزديک سازد. و آيندهی شعر را روشن‌تر از حال برابر مخاطب قرار دهد.

” من نمی‌دانم ابر بود / که مرا باريد / يا ابر بود که باريدم .”

شعر: ۱۹

گرايش به معنا در شعر نو به ويژه در شعر سپيد بسيار زياد است. اما گرايش به فرم در کار شاعران کم‌تر ديده می‌شود. شاعر بايد تکانی به روحيه‌ی خود بدهد و زلزله‌ای در زبان بيندازد. و به شدت خود را از بازی‌های زبانی دور کند.

” توی تار همين عاشيق‌هاست / که در آوازهای‌شان /

کشته می‌شوم و / ابروهای تو بالاتر می‌رود.” شعر: ۲۲

به نظر می‌رسد که واحدهای صوتی، تکرار و بازی‌های زبانی نمی‌توانند پشتوانهی واحدهای معنایی محسوب شوند.

حرکت تصويرها بايد در نگاه شاعر شکل بگيرد، نه در بيان او، شاعر بايد در کشف ظرفيت‌های تازهی زبان تلاش کند. تا هماهنگی‌ی بين ساختمان شعر و محتوای آن ايجاد نمايد .

” و هيچ‌وقت هم / مثل ابر بهار /

به شانه‌های خستهی آدم نمی‌بارد . ” شعر: ۲۴

برجسسته‌سازی برای ارائهی مضمون، حتي به صورت نمادين کار ساده‌ای است. اما خلق فضای مناسب برای ثبت تصوير و ايجاد تناسب در القای فرم به مخاطب کار آسانی نيست.

تلاش مضاعف ضرورت حتمی است تا حرکتی منجر به کشف قطعه در شعر شود. تا موضوع دلخواه در فرم تازه عرضه گردد.

” اين روزها از جيب کبوتر بازان / ابريشم و / چاقو / چکه می‌کند. “

شعر: ۲۷

يا :

” فقط روبه روی شعرهايم / گنجشک‌ها روی برف راه می‌روند. “

شعر: ۲۸

حضور محتوا تصويرهای تازه‌تری را طلب می‌کند ” صورت خيالی “

( ايماژ ) حاصل برخورد نيروی ذهن و و تخيل شاعر است. که موجب استحکام شعر در بيان شاعر می‌شود.

” فردا می‌توانی / در ادامهی اين سنگ / از اول سطر هفتم /

هر شعری که خواستی / بنويسی. شعر: ۳۳

اين چشم انداز وسيع ذهن شاعر را از خاستگاه فردی دور می‌سازد. در شعر فوق صدای رد پای سنگ شنيده می‌شود. بي آن که دهان باز کند و صدای زمان ( فردا ) که در زبان اتفاق می‌افتد . ” از اول سطر هفتم ” باز شدن دريچه‌ای برای ورود به مکان، تلاقی زمان و مکان به ادامهی سنگ جهت می‌دهد تا شاعر سنگ را ستاره کند و آسمان را در ادامهی طويل آن نشان دهد. و نگاه خود را به آن سوی جغرافيای متن پرتاب کند. و به توسع زبانی برسد، برای درهم ريزی معيارهای متعارف در شعر،

” از وقتي که درخت توت را بريدند / اين هزارمين باری‌ست / که نامت را /از پروانه‌های پير می‌پرسم و / حرف به حرف / توی دهان گنجشک‌ها می‌گذارم. ” شعر: ۳۶

شاعر با پروانه‌هايی که ريشه در خون درخت توت دارند. رابطه‌ی تنگاتنگ ايجاد می‌کند. تا به رويای نهفته و ديرين خود برسد. و حکايت بلند درختان توت را برای بهار نيامده و پروانه‌های رفته رقم بزند.

تجلي و تظاهر حرف به حرف براي خلق يک موقعيت جديد، و جذبه‌هايیي که مخاطب را در ميدان وسيع‌تری مستقر کند تا به کشف گوشه‌های نگفته از شعر برساند. و راه به کال باز کند.

” شايد آفتابی از دل ماهت بر آورد. “

فرو رفتن در جهان شعر و هزار توی واژگان، رسيدن به جلوه‌های کمال را آسان می‌کند. رويکردی بی رابطه اما آگاهانه و نگاه نو به پديده‌ها، موجب تحول در زبان شاعر می‎شود .

باز تاب تصويرهای نهفته در شعر به اعتبار شاعر معنا می‌بخشد. نوعی حرکت در رسيدن به هدف، باز کردن راهی برای خروج هزاران کبوتر در فضا، گذر آسان برای استقرار کلمه در آن سوی متن، فضاسازی مدرن برای حفظ عناصر موجود در شعر،‌

” راه را به شانه کشيدم / غربت را به شانه کشيدم / توی اين همه تاريکی اما / نشد که جایی بروم. شعر: ۲۶

فرياد ناصری قصد طراحي يک تفکر نو را در سر دارد. اما ترديدها و راه رفتن در تاريکی مانع استقرار انديشه در سطرهای سپيد می‌شود. با اين بيان به نظر می‌رسد که مخاطب حرفه‌ای قانع نشود و خود را هم سو با تفکر شاعر نبيند. وقتی شاعر هنگام پلک زدن به لکنت می‌افتد.

” پلک که می‌زني / زبان چشم‌هايت / به لکنت می‌افتد. ” شعر: ۳

تخيل و تصوير دو عنصر مهم هستند که سراينده به عمد قصد به کارگيری آن‌ها را در شعر ندارد. مثل نمونه‌های زير:

شعرهای: ۱۳-۱۴-۱۷-۱۸-۲۳-۳۸ و . . .

محتوای شعر و درون مايه‌ی  موجود در آن نيز به گونه‌ای است که انتظار مخاطب بر آورده نمی‌شود.

احساس می‌کنم که نگاه شاعر به سمت تجربه‎های ديداری است، زيرا تصويرهای بصری که از پديده‌های پيرامون شاعر دريافت می‌شود در برخي از شعرها به چشم می‌آيد که می‌تواند بستر مناسبی برای ابراز احساسات باشد.

شعرهاي : ۲-۶-۱۲-۱۶-۳۶-۳۹-۴۵ و . . .

محورهای مهم اين زاويهی ديد هستند. که از سطح می‌گذرند، تا به عمق شعر راه پيدا کنند. تفکری که از طبيعت شاعر بر می‌خيزد و متضاد نمونه‌هاب مضمونی هستند.

اميد دارم که شاعر در استمرار اين حرکت بتواند از روايت ظاهری و ساده به سمت ايجاز در بيان حرکت کند. تا با شعر در ابعاد ذهنی و تجسمی ديدیری آگاهانه داشته باشد. و در خلق فضای تازه ارزش‌های زبانی خود را مطرح کند.

” هنوز / کوچه ادامهی آن ظهر خلوت‌يست / که با پلک‌های مادرم /

به ديدن پيچ می‌خورد. ” شعر: ۲۷

ارديبهشت ۱۳۸۸

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد شعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.