- ۰۱ /۰۱ /۱۴۰۲
جستجو
دفتر هنر ویژهی دکتر محمد مصدق منتشر شد: دفتر هنر را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv
..
************** *****دوستان گرامی از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتWord به نشانیی habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم. ....
......
.....
.....«الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. ..
..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________
______________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 2026131
-
بایگانی دسته: کوتاهها
“نامه بدون نقطه”
“نامه بدون نقطه” یک رعیت در زمان ناصرالدین شاه به گزارش پارسینه، نوشتهای كه ذيلا از نظر خواننده گرامی میگذرد نامهای است كه مرحوم ميرزا محمد الويري به مرحوم احمدخان امير حسينی سيفالممالك فرمانده فوج قاهر خلج رقمی داشته كه … ادامهی خواندن
مادر
برگرفته از: برای هیچکس، سایت پژوهش،هنروادبیات (فاطمه محسنزاده) نشستهام و منتظرم تا جراحی دکتر سعیدی تمام شود و نوبت به عمل من برسد که بیاهمیّت است و «سرپایی»! زنی را که از اتاق عمل بیرون آوردهاند، کم کم دارد به … ادامهی خواندن
مردها فرشتهاند!
برگرفته از: برای هیچکس، سایت پژوهش،هنروادبیات (فاطمه محسنزاده) زن دلش یک هم آغوشی درست و حسابی میخواست . مرد گفته بود : « من یک فرشتهام ». حالا سنگینی تن او را روی سینهاش احساس میکرد. نفسش داشت بند میآمد. … ادامهی خواندن
ارسال شده در کوتاهها
پاسخ دهید:
اعلامیه
.رادیو گیلکی خبر میدهد و جنگلهای شمال صفحهی تلویزیون را سبز میکند، روی تاقچه تصویر بزرگی از ماهیهای دریاچهی خزر توی قاب عکس موج میزند، گلدان کوچک روی میز از سفر باغهای زیتون رودبار برمیگردد، بوی مزارع چای مشام قوری … ادامهی خواندن
ارسال شده در کوتاهها
پاسخ دهید:
پياده
آمد در کنارم نشست ٫ پرسيد: ـ چطوری؟ـ . گفتم: چطور مگه؟ .گفت: فلانی چطوره؟ .گفتم: خيلی وقته بارون نباريده! .گفت: مگه خورشيد نبود؟ .گفتم: مگه نشنيدی؟ .ادامه مطلب
ارسال شده در کوتاهها
پاسخ دهید:
شّر ِ کشان
خوب یادم نیست که چندم محرم بود که گلآقا غیباش زد و بعد از آن هیچکس دیگر ندیداش ، مصطفی میگفت ” با چشم های خودم دیدم که چنان با قمه به سر گلآقا زدند که کاسهی سرش دو نیمه … ادامهی خواندن
اسم آبیی شب
چند لحطه پیش کنار پنجره دیدماش بدون آنکه چیزی بگوید آمد تو . تازهی تازه ! هنوز کمی سفیدی میزد. حبیب شوکتی ادامه مطلب
ارسال شده در کوتاهها
پاسخ دهید: