شاملو ‘شاعر ملی’ نیست

شاملو ‘شاعر ملی’ نیست

  • سایه اقتصادی‌نیا
  • منتقد ادبی
ناظران
توضیح تصویر،بسیاری احمد شاملو را، چه در زمان حیات و چه پس از آن، شایستۀ این خطاب ” شاعر ملی” دانسته‌اند و بدین لقب خوانده‌اند: از کانون نویسندگان ایران و جمعی از شاعران و نویسندگان افغانستان و تعداد قابل‌توجهی شاعر و نویسنده گرفته، تا برخی سیاسیون.

بمناسبت بیستمین سالمرگ احمدشاملو مجموعه مطالبی در سایت بی‌بی‌سی منتشر می‌شود.

این شاعر ملی الحق جهانی بود

شایسته‌ای باقی، حاشا که فانی بود

در شعر پرشورش تاب‌وتوان بسیار

در جسم رنجورش، بس ناتوانی بود (۱)

تنها بهاء‌الدین خرمشاهی نبود که با این شعر احمد شاملو را “شاعر ملی” ‌خواند؛ بسیاری دیگر نیز او را، چه در زمان حیات و چه پس از آن، شایستۀ این خطاب دانسته‌اند و بدین لقب خوانده‌اند: از کانون نویسندگان ایران(۲) و جمعی از شاعران و نویسندگان افغانستان(۳) و تعداد قابل‌توجهی شاعر و نویسنده(۴) گرفته، تا برخی سیاسیون.

این دهش و بخشش البته مخالفانی هم داشته است. رضا براهنی می‌نویسد: “در شاملو آنقدر نکات مثبت می‌بینم که می‌گویم به‌حق شاعر بزرگی است؛ اما او را “شاعر ملی ایران” نمی‌دانم و اگر کسی چنین حرفی زده باشد اشتباه کرده است. شاملو را نمی‌توان “شاعر ملی” نامید؛ به دلیل اینکه او به ملت ایران کاری ندارد. “شاعر ملی” کسی است که وقتی یک ملت می‌خواهد از شعر خودش حرف بزند از او نام ببرد. من تا به حال با این موضوع برخورد نکرده‌ام که کسی در این زمینه از شاملو یاد کند.” (۵)

بیشتر بخوانید از مجموعه بیستمین سالمرگ احمد شاملو

سیدحسن امین، نویسندۀ عضو جبهۀ ملی و مدیر ماهنامۀ حافظ، نیز از معدود افرادی است که مخالفت خود را، در موضعی دور و جدا از فضاهای روشنفکری، عیان کرده و نوشته: “عنوان شاعر ملی در عرف ادبی امروز، تا حدی تحت تأثیر سنت‌های ادبی غربی است. در انگلیس نخستین ملک‌الشعرایی که به طور سالیانه مستمری از شاه وقت گرفت بن جانسون در ۱۶۱۶ میلادی بود. در حالی که در آمریکا، شاعر ملی کشور از سوی کتابخانۀ کنگره انتخاب می‌شود. ولی مفهوم و مصداق شاعر ملی در ادبیات فارسی معاصر حالت رسمی ندارد و افتخاری است که مردم به یک شاعر محبوب مردمی (و نه بالضروره بهترین شاعر روزگار خود) [می‌دهند]. در ایران قبل از انقلاب، صادق سرمد عنوان “شاعر ملی” را به خود بسته بود و در مطبوعات و محافل رسمی، اکثر با همین عنوان از او یاد می‌شد. اما این ادعا نماسید و به جایی نرسید. دوست ما عبدالعلی برومند نیز بیشتر به مناسبت تعلقش به جبهۀ ملی خود را شایستۀ این عنوان می‌شمارد؛ اما از دهۀ ۱۳۴۰ به بعد، بسیاری از نوگرایان و چپ‌روان عنوان “شاعر ملی” را به احمد شاملو داده‌اند که نمونۀ آن اطلاق این عنوان بر شاملو در مؤخرۀ گزیدۀ آثار شاعر به آلمانی به قلم عباس معروفی آمده است و ما آن را نیز ناروا می‌دانیم.”(۶)

براهنیتوضیح تصویر،رضا براهنی می‌نویسد: “در شاملو آنقدر نکات مثبت می‌بینم که می‌گویم به‌حق شاعر بزرگی است؛ اما او را “شاعر ملی ایران” نمی‌دانم و اگر کسی چنین حرفی زده باشد اشتباه کرده است. شاملو را نمی‌توان “شاعر ملی” نامید؛ به دلیل اینکه او به ملت ایران کاری ندارد

منبع تصویر،ISNA

بی‌شک تعداد کسانی که با اعطای لقب “شاعر ملی” به شاملو مخالف بوده‌اند یا آن را، به هر دلیل، مبالغه‌ای ناروا می‌دانسته‌اند بسی بیش از اینهاست؛ اما عیان کردن آن در میان هواداران متعصب شاملو دل شیر و عزم آهنین می‌خواسته است. پس، اولاً، کسانی هم که در سر و دل با پوشاندن چنین کسوت‌های نامیزانی بر بالای بلند شاعری شاملو موافقتی نداشته‌اند، ناچار دم فرو بسته‌اند. ثانیاً، سکوت روشنفکران معترض به ناسازی این لقب با پیکرۀ فکری و شمایل ادبی شاملو دلیل دیگری هم داشته است: مصلحت.

روشنفکران هر اعتراضی به شاملو یا نقدی بر حواشی ایجاد شده گرد نام او را ساکت می‌کرده‌اند زیرا بیم آن داشته‌اند که از این راه آب به آسیاب استبداد ریخته شود و نقد آنان، ولو که حرف حساب باشد، با چنگ آمادۀ حکومت مصادره‌ به‌ مطلوب گردد. این طرز احتیاط و مصلحت رفته‌رفته خود به عامل سانسور و چه‌بسا ناراستی بدل شده که در بوطیقای روشنفکری معاصر مسبوق‌به‌سابقه هم بوده است: غرق شدن صمد بهرنگی در ارس و انداختن گناه آن به گردن ساواک رازی بود که سال‌ها بعد از وقوع حادثه افشا شد. از آن طرف، اگر بهانه‌ای آماده بوده یا روزنه‌ای گشوده می‌شده که روشنفکران فعالیت‌های خود را به مهر تأیید مردم ممهور کنند، در بزرگنمایی آن از امکانات محدودشان تمام‌وکمال استفاده می‌کرده‌اند. فریادهای جوانانی که در روز تشییع شاملو او را “شاعر ملی ایران” می‌خواندند، همین بهانه و روزنه و مهر تأیید بود.

اصرار روشنفکران بر ترجیح مصلحت‌ بر حقیقت البته همواره دلایلی روشن هم می‌یابد. برای مثال و مشتی بدل از خروار، این نمونه قابل یادآوری است: پس از درگذشت شاملو، انجمن نویسندگان کودک و نوجوان نیز، مانند چندی دیگر از نهادها و کانون‌های ادبی، اطلاعیۀ تسلیت صادر کرد. مجتبی رحماندوست، که از اعضای همین انجمن بود، به صدور این اطلاعیه اعتراض کرد؛ زیرا به زعم او و بسیاری دیگر شاملو شاعر کودکان و نوجوانان نبوده و اشعار “پریا” و “قصۀ دخترای ننه‌دریا” که مبنای عمل صادرکنندگان اطلاعیه عنوان شده هم شعر کودک و نوجوان نیست و نتیجتاً “غرض صادرکنندگان آن اطلاعیه… کاملاً دارای وجهۀ سیاسی ‌_ ‌و البته از نوع منفی آن‌ _ است.” این اعتراض که بر سربرگ ریاست‌جمهوری حک شده و با عنوان مشاور رئیس‌جمهوری امضا شده بود‌ متضمن پیام رسمی تحدید و زنهار تلقی شد.(۷) چنین قسم رفتارهای خصمانه و هجمه‌های تحریک‌آمیزی بود که گروه‌های نسبتاً مستقل‌تر ادبی را، که در آن زمان و در سایۀ نسیم دوم خرداد سر آن داشتند که از تندروی بپرهیزند و با آرامش و اعتدال کار کنند، وامی‌داشت به سوی رادیکالیسم و همان حلقۀ بستۀ مصلحت/حقیقت بازگردند و البته مصلحت را برگزینند که: در مقابل دم‌ودستگاهی که یک اطلاعیۀ تسلیت را برنمی‌تابد، چه چاره از نیرنگ؟

شهریار
توضیح تصویر،
نمونه دیگر نامگذاری روز ملی شعر و ادب فارسی است به نام شهریار. این روز را، برابر درگذشت شهریار در تقویم، ۲۷ شهریور انتخاب کردند. پیشنهاد دهندۀ آن مخبر وقت کمیسیون فرهنگی مجلس ششم و نمایندۀ تبریز بود: علی‌اصغر شعردوست. اما آنچه دهن‌کجی معنی‌داری به نظر می‌رسد زمان تسلیم این پیشنهاد به مجلس است: شهریور ۱۳۷۹؛ یعنی وقتی هنوز چهلم شاملو هم نگذشته.

منبع تصویر،ISNA

نمونۀ دیگر، که شاهدی است عیان‌تر از آنچه در مثال قبل پیداست، نامگذاری روز ملی شعر و ادب فارسی است به نام شهریار. این روز را، برابر درگذشت شهریار در تقویم، ۲۷ شهریور انتخاب کردند. پیشنهاد دهندۀ آن مخبر وقت کمیسیون فرهنگی مجلس ششم و نمایندۀ تبریز بود: علی‌اصغر شعردوست. اما آنچه دهن‌کجی معنی‌داری به نظر می‌رسد زمان تسلیم این پیشنهاد به مجلس است: شهریور ۱۳۷۹؛ یعنی وقتی هنوز چهلم شاملو هم نگذشته، جامعۀ ادبی از سوگ درگذشت او بیرون نیامده و بسامد خطاب “شاعر ملی” به شاملو بیش از هر وقت دیگری است. نتیجۀ جنگ در میانۀ میدان این عناد دوسویه مسکوت ماندن مسئلۀ شایستگی شاملو و به بیراهه رفتن بحث بر سر شایستگی شهریار بود.(۸) از آن مهم‌تر پاسخ به این پرسش که شاعر ملی ایران به‌راستی کیست و انتخابش چه ضرورت یا اهمیتی دارد؟

حق با براهنی است: “شاملو به ملت ایران کاری ندارد”، سهل است که گاه نسبت به معتقدات و تعلقات فکری و سنّتی و فرهنگی آنان ابزار بیزاری می‌کند و فاصلۀ میان خود و مردمی را که خارج از دایرۀ فکری او می‌اندیشند آگاهانه و عامدانه آشکار می‌سازد. آنچه شاملو عزیز می‌داشت و برایش شعرهایی عالی و متعالی سرود، ابتدا “توده” و سپس “خلق” بود، نه “ملت”. مسجل است که در بررسی‌های تاریخی و تاریخ‌ادبیاتی دورۀ سلطنت محمدرضاشاه پهلوی، و به‌ویژه پژوهش‌های معطوف به بازۀ زمانی ۱۳۲۰ تا اوائل استقرار جمهوری اسلامی در ایران، میان این مصطلحات فرق است و کاربرد هر یک از آنان متضمن سو‌گیری‌های سیاسی و عقیدتی است. شاملو نه به ملیت اعتقادی داشت و نه برای ملی‌گرایی احترامی قائل بود. از اینجاست که در دفتر و دیوان شاملو نه حتی یک بار نام “ایران” به چشم می‌خورد (۹) نه چندان نشانه‌ای از حب‌الوطن یا ذکری برجسته از آیین‌ها و اسطوره‌های ایرانی پیش نظر می‌آید. جهان‌بینی او و جهان شعری او، خوب یا بد، ایرانی نبود. چگونه می‌توان شاعری را که به گواه منتقدان پیوند مستحکمی با زمینۀ فرهنگی ایران ندارد، هرگز شعری در دوستاری ایران نسروده و از چارچوب ایدئولوژی خود که همانا انترناسیونالیسم بود ذره‌ای فراتر نرفته، نوروز را که ملی‌ترین جلوۀ ایرانیت است ریشخندآمیز و “کاریکاتوری‌ترین مراسم دنیا” خوانده (۱۰) و هر آن‌کس و آن‌چیز را که در قالب عقیدتی او نمی‌گنجیده، ولو که فردوسی باشد، به چوب تندی و تحقیر و توهین رانده “ملی” دانست؟

خوب است، به جز زمینۀ اجتماعی، از نظر ادبی نیز موضوع را بررسی کنیم. “با نگاهی کلی به تلمیحات شعر شاملو … حضور غالب فرهنگ غربی را در این زمینه می‌بینیم. به نظر من این یکی از ضعف‌های شعر شاملو است… من فکر می‌کنم خلاء فرهنگ ایرانی چه آنچه مربوط به پیش از اسلام است و چه آنچه مربوط به بعد از اسلام است، ناشی از عدم توغل و کم‌آشنایی او با این فرهنگ است.” (۱۱) به قول شفیعی‌کدکنی، شاملو “رتوریک شعر فرنگی” را به شعر ما انتقال داد، و شفیعی این را در ستایش شاملو می‌گوید نه در ذم او، زیرا معتقد است: “شاملو، به لحاظ دگرگون کردن رتوریک شعر فارسی، به تقلید از ترجمۀ خام شعر فرنگی، کار عظیمی انجام داده است… شعر شاملو وقتی ترجمه می‌شود مثل این است که ترجمۀ یکی از شعرهای آراگون یا لورکا یا الوار را به زبان انگلیسی می‌خوانی. ممکن است در آن میان گاهی و چه بسیار کم از “عقیق و آینه” در نو کردن ماه هم صحبت شود که در فضای شعر فرنگی نیست، ولی رتوریک، رتوریک شعر فرنگی است.”(۱۲)

شاملو
توضیح تصویر،آیدا نیز در کتاب بام بلند هم‌چراغی به این پرسش که: “بسیاری شاملو را شاعر ملی ایران خواندند. وقتی این لقب را برای او به کار می‌بردند چه می‌گفت؟” چنین پاسخ می‌دهد: “می‌گفت ولمون کنین بابا! شاعر ملی کسی است مثل حافظ یا مولوی که مردم شعرهایش را می‌خوانند

شواهد عناد شاملو با ملیت و تسخر زدن به “ایرانیت” بیش از اینهاست: از مقابله‌اش با جلوه‌های ایرانیت (نوروز، موسیقی سنتی، شاهنامه) که بگذریم، تقریباً کل کارنامۀ ادبی او بر تقابل با عظیم‌ترین مأوای روحی و پناهگاه فکری و مدرسۀ هنری ایرانیان، یعنی شعر قدیم فارسی، بنا شده است. چه خطا و خطابی آیرونیک‌تر است از ملی خواندن شاعری که نقش مبرز و ممتاز او در تاریخ ادبیات جدّوجهد برای فروریزی پایه‌های نظام شعری بوده است؟ کار مهم مکتبی شاملو گذر از فرم نیمایی و تمرین و تثبیت شعر سپید است و این است آنچه به نام او در تاریخ ادبیات ما ثبت و ماندگار شده است. این ابداع هرچند از نظر سیر تطور گونه‌ها و سبک‌ها و پدید آمدن مکتب‌های شعری فصلی مهم در تاریخ ادبیات ماست، شاملو را شایستۀ دریافت لقب شاعر ملی نمی‌کند؛ سهل است که حتی در این خطاب نوعی آیرونی هم پدیدار می‌شود. صفات دیگر صدالبته برازندۀ اوست: مدرن، پیشرو، نوآور، متجدد، سنت‌شکن، مبدع و هرآنچه از این دست. اما ملی؟ هرگز.

شاملو خود متوجه این نقیضه بود: یکی اینکه از روی فراست نمی‌گذاشت متملقان و مقلدان با چنین زیاده‌روی‌هایی به او خلاف واقع نسبت دهند، دیگر اینکه اساساً در ملی بودن و شاعر ملی بودن افتخاری نمی‌دید که بخواهد بجنبد و تا دیر نشده آن را از آن خود کند. چنانکه گفتیم او به ملی بودن و ملیت اعتنایی نداشت. نورالدین سالمی از قول شاملو آورده است:”آقای معروفی عنوان شاعر ملی به بنده داد. من شاعر ملی کجا بودم؟ عارف شاعر ملیه که همه شعرشو می‌فهمن. اکثریت مردم از نوشته‌های من سردرنمیارن. من کجا ملی هستم؟” (۱۳)

آیدا نیز در کتاب بام بلند هم‌چراغی به این پرسش که: “بسیاری شاملو را شاعر ملی ایران خواندند. وقتی این لقب را برای او به کار می‌بردند چه می‌گفت؟” چنین پاسخ می‌دهد: “می‌گفت ولمون کنین بابا! شاعر ملی کسی است مثل حافظ یا مولوی که مردم شعرهایش را می‌خوانند. همه شعر مرا نمی‌خوانند؛ در این صورت من نمی‌توانم شاعر ملی ایران باشم… خودش هم این را می‌گفت که شعر من حتی اغلب از سوی منتقدان هم بد خوانده و تفسیر می‌شود، تا چه رسد به خوانندگان عادی.”(۱۴)

اشعار شاملو خاطرۀ بی‌قرار چند نسل از ایرانیان را ساخته، شور سیاسی و مبارزاتی برانگیخته، آنات عاشقانۀ بی‌همتایی به بسیاری از ایرانیان هدیه داده است؛ اما در کار نقد و پژوهش‌های ادبی و تاریخ‌ادبی، بالاخص آنجا که رویکرد تاریخگرایانه بر پژوهش‌ حاکم است و متون ادبی، نه بسان عطیه‌های ملکوتیِ لازمان و لامکان یا مائده‌های ناگهانِ ملهم از آسمان، بلکه چنانکه شاملو خود می‌پسندید بسان سازه‌ای زایا در سازوکار اندیشه‌های اجتماعی روزگار و در بطن و بستر زمانه تحلیل می‌شوند، حاتم‌بخشی القاب نه نزد ملت اعتباری دارد و نه در میان اوراق تاریخ ادبیات ما برگی ماندگار خواهد بود.

شاملو
توضیح تصویر،اشعار شاملو خاطرۀ بی‌قرار چند نسل از ایرانیان را ساخته، شور سیاسی و مبارزاتی برانگیخته، آنات عاشقانۀ بی‌همتایی به بسیاری از ایرانیان هدیه داده است

پی‌نوشت:

۱. ابیات مطلع از شعری که بهاء‌الدین خرمشاهی در پنجم مرداد ماه ۱۳۷۹ و به مناسبت درگذشت شاملو سرود. این شعر ابتدا در مطبوعات و سپس در مجموعه مقالات چشم‌ها را باید شست (نشر قطره،۱۳۸۰) منتشر شد. گفتنی است که خرمشاهی، پس از آنکه روز درگذشت شهریار را در تقویم رسمی «روز ملی شعر و ادب» نام نهادند، آن را «انتخابی نیکو» دانست اما ابراز نگرانی کرد که این انتخاب ممکن است حرکت‏های پان‌ترکیسم را موجب شود و علیه مسائل ملی ما باشد. خرمشاهی در عین حال معتقد بود: این نامگذاری هم‌وطنان هم‌نژاد و ترک‌زبان ما را خاطرنوازی می‏کند.

۲. پیام کانون نویسندگان ایران در مراسم خاکسپاری شاملو، مندرج در: درویشیان، علی‌اکبر (گردآورنده)، نامۀ کانون نویسندگان ایران (ویژۀ احمد شاملو)، آگاه، تهران، زمستان ۱۳۸۱، ص ۳۵۰-۳۵۲.

۳. لطیف پدرام به نمایندگی از شاعران و نویسندگان افغانستان در پیامی با عنوان «تسلیت به ملت ایران» با مبالغه‌ای تمام نوشت: «او شاعر ملی تمام قلمرو زبان و فرهنگ فارسی بود.»، همان، ص ۳۵۵-۳۵۶.

۴. برای یافتن نمونه‌هایی از گفته‌ها و نوشته‌هایی که شاملو در آنها شاعر ملی خطاب شده است این منابع را ببینید: مجلۀ گردون (شمارۀ ۱۳-۱۴، تیر ۱۳۷۰) روی جلد تیتر زده است: «شاعر ملی ایران به وطن بازگشت». محمدعلی، محمد، گفت‌وگو با احمد شاملو، محمود دولت‌آبادی، مهدی اخوان‌ثالث، نشر قطره، تهران، ۱۳۷۲، ص ۳۹-۴۰ (گفت‌وگو در سال ۱۳۶۵ انجام شده است). مجابی، جواد، «شاعر جهان آفریده‌اش را با خود می‌برد و خیال آن با ما می‌ماند» (گفت‌وگوی کلک با جواد مجابی دربارۀ زندگی و شعرهای شاملو)، کلک، ش۱۱۷-۱۲۰، شهریور-آذر ۱۳۷۹، ص ۵۹-۶۰. برزگر، جمشید، «آفتاب را گو که برنیاید» (متن سخنرانی بر مزار شاملو در تاریخ ۶ مرداد ۱۳۷۹)، همان، ص ۷۸. بابایی، علیرضا، «شاملو شاعر ملی»، همان، ص ۷۹. درویشیان، علی‌اشرف، «شاملو برتر از نام‌آوران جهان»، آزما، شمارۀ ۱۸، شهریور ۱۳۸۱. نفیسی، مجید، «احمد شاملو: شاعر ملی ما»، من بامدادم سرانجام (یادنامۀ احمد شاملو)، به خواستاری سعید پورعظیمی، انتشارات هرمس، ۱۳۹۶، ص ۱۹۱-۱۹۸. خیام، مسعود، «احمد شاملو، نمای نزدیک»، همان، ص ۲۰۷-۲۵۸. نوری‌علا، اسماعیل، «شاعری که ما را رها نمی‌کند»، همان، ص ۳۳۹-۳۴۴.

۵. براهنی، رضا، «زبان ایدئولوژیک»، من بامدادم سرانجام (یادنامۀ احمد شاملو)، به خواستاری سعید پورعظیمی، انتشارات هرمس، ۱۳۹۶، ص ۳۳ – ۴۲.

۶. امین، سیدحسن، «نقش شعر کلاسیک فارسی در هویت ملی»، حافظ، اردیبهشت ۱۳۸۴، شمارۀ ۱۴، ص ۸.

۷. مکاتبات مجتبی رحماندوست با انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و پاسخ انجمن را اینجا بخوانید: «اخبار انجمن نویسندگان کودک و نوجوان»، کتاب ماه کودک و نوجوان، شمارۀ ۴۷ ، شهریور ۱۳۸۰، ص ۱۴۳-۱۴۷.

۸. مقالۀ کاوه بیات دربارۀ این نزاع روشنگرانه است: بیات، کاوه، «شهریار و روز ملی شعر و ادب ایران»، جهان کتاب، سال هفتم، شمارۀ ۱۱-۱۴،مهر و آبان ۱۳۸۱، ص ۲۰.

۹. در این مورد نگاه کنید به این مقاله: عظیمی، میلاد، «شاملو علیه شاملو»، اندیشۀ پویا، سال هفتم، ش ۵۵، آذر و دی ۱۳۹۷، ص ۷۵ -۷۶.

۱۰. عظیمی، میلاد، «دشمنی شاملو با نوروز»، بخارا، سال ۲۲، شمارۀ ۱۳۱، خرداد-تیر ۱۳۹۸، ص ۲۶۵-۲۶۸.

۱۱. پورنامداریان، تقی، سفر در مه: تأملی در شعر احمد شاملو، مؤسسۀ انتشارات نگاه، تهران، ۱۳۸۱، ص ۲۸۹.

۱۲. شفیعی‌کدکنی، محمدرضا، با چراغ و آینه در جست‌وجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران، سخن، تهران، ۱۳۹۰، ص ۵۲۹.

۱۳. سالمی، نورالدین، بامداد در آینه: ده سال گفت‌وگو با احمد شاملو، باران، سوئد، ۱۳۸۱، ص ۲۸.

۱۴. پورعظیمی، سعید، بام بلند هم‌چراغی (با آیدا دربارۀ احمد شاملو)، انتشارات هرمس، تهران، ۱۳۹۵، ص ۱۹۴.

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در مقاله ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.