بازیادی از غلامحسین نصیری‌پور


علی سرهنگی
.
…….. به یاد”غلامحسین نصیری پور ” که درسکوت درگذشت!
.
کجایی‌ام را
از چگونگی چه خبری
پرس‌وجو می‌کنم
سرشارم از مرگی که رگم را
به ریشه‌های غلیظ خوابت
وصله می‌زند….نصیری پور
.
باورکردنی نیست!! اشگ درچشمانم جمع شده و مجال نوشتن نمی‌دهد… پنج سال پیش درخواب بودم که “حسین صفاری دوست “شاعر زنگ زد و گفت ….ازخواب پریدم و شوکه شدم وهنوز هم مبهوتم!!… گویا به او هم خبررا “عظیم زرین کوب” دوست مشترک ما گفته بود: سرطان پروستات داشت و بیماری دیابت و یک روزدر تنهایی قند خونش می‌افتد و چشمانش را برای همیشه می‌

بندد …نصیری پور نوزده تیر ماه بر اثر سکته‌ی قلبی درگذشت و پیکرش روز بیست و یکم همین ماه درگورستان بهشت زهرا قطعه ی ۲۵۵ نام آوران ردیف ۳۴ / شماره‌ی ۲به خاک سپرده شد…چشمانی که شیرین‌ترین نگاه‌ها را به جهان داشت ..!

.
فکرشو بکنید۵ روزه شاعرصمیمی کشورمان فوت کرده و کسی نفهمیده …! برادرانش هم بی سروصدا بردند دفنش کردند…با مراسمی ساده … فقط چند خط کج و معوج درگوشه‌ای از “روزنامه همشهری” مثل یک آگهی درج شد که: “غلامحسین نصیری پور” درگذشت!؟!؟ ….آن هم شاعری با ۱۸ کتاب شعرو نقد هم چون: چلچله لال، تشنگی واژه‌ها، کبوترکال، رودی به نام اسم، ریل، تورا تاریکترازبادم، باد اسم باران نیست، صبح بنفش، سنگفرش، درد را ببار، موزه‌های برهوت، توطئه‌ی آب، در ازدحام شمایل‌ها و پریشانی‌ها، سین صدای زنی‌ست، لی خانمِ ما، و شهری به شعاع بادـ بلندترین شعر مدرن جهان….۸۵
.
چندی پیش درشب شعری با جمعی ازدوستان یادش کردیم درجمع عزیزانی چون حسین صفاری دوست طناز، کاظم سادات اشکوری نازنین، بهزادشیشه‌گران عزیز، عظیم زرین‌کوب بزرگوار و چند هنرمند خطاط و موسیقی… کسی اصلا خبردار نشد… کسی متوجه نشد که شاعری نوگرا ازاین دنیای عجیب و غریب کهنه و فرتوت رفت… این قدر دنیا و رسانه‌هایش را خبر جنگ و کودتا و ترور و داعش و اتم و طالبان ونامردی ودلالی و خیانت و آدم‌فروشی و گرسنگی و تجاوز و قتل و بی‌فرهنگی و کتاب‌سوزی و مغزشوئی و پوچی و دروغ و بی‌شرفی و دزدی و اختلاس و کثافت و هزارو یک کوفت و زهرمار دیگر گرفته … انگاری درچنین دنیائی جائی کوچک به اندازه یک شعر یا سیب یا مشتی حاک برای زندگی یک شاعر عاشق نمانده بود! چشمانم هنوز خیسه… دلم برای شعرهایش و کتاب‌هایش تنگ شده برای معرفت و زلالی روح و ادبش… برای گرمی و رفاقتش وقتی که خودش باصدای گرم شعرش را می‌خواند:
“پشت ساکت هر برگ
بهاری‌ست که در ازدحام خزان
سبز می‌شود. ”

نصیری‌پور دوست بود …یک انسان نازنین و آقا به تمام …مهربان و صمیمی وبسیار مودب و آداب‌دان …دكترای ادبيات فارسي‌اش را در سال‌های تعطيلی دانشگاه‌ها نيمه‌كاره رها كرد… اولين مجموعه شعرش «موزه‌های برهوت» در سال ۴۷ چاپ شد… بازنشسته بانک کشاورزی بود و همکارهوشنگ طاهری مترجم …… یک معلم و استاد ادبیات و دانشگاه و آموزش که به درد همه و کار همه می‌رسید.. شاعری که تنهای تنها زندگی می‌کرد و درآمدش از راه تدریس بود… دخترش ایران نبود و تنها پسرش هم در کاشان درس می‌خواند…. شاعری که بدون خداحافظی با دوستان و فرزندانش رفت! سفری آرام و بدون هیاهو پس از ۷۰ سال …مظلوم و تنها …
.
اهل قلم ومطبوعات و شعر و ادبیات و نقد دوست‌اش داشتند و قلم‌اش حرمت و اعتبار و قدرت داشت… همیشه درنشریاتی که بودم با شعرهایش حضور داشت… شاعری توانا و قدرتمند و آزاداندیش با چندین کتاب مطرح شعر و نقد….همکاری پرتلاش در نشریات ادبی چون آدینه، دنیای سخن، گردون، مفید، فلک‌الافلاک و… از کارهای اخیرش درمطبوعات: مناطق آزاد و گزارش روز بود و آینده روشن با محمد آقازاده و من …او یارهمیشگی شب‌های شعر و کانون و ناشران بود… دوست مشترک شاملو و دولت‌آبادی و مجابی و براهنی و محمدعلی و عمران صلاحی و سپانلو و دوست فرامرزسلیمانی و اشکوری و خلیلی و بهبهانی و باباچاهی و حقوقی و زرین‌کوب ومحمد شاکریکتا و رها و خیل نویسندگان و اهل قلم و کتاب… این چشمه‌ی زلال مثل چشمه‌ی طاق بستان یک شبه خشک شد…
هنوز باورنکرده‌ام!

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در خورشید بر پیشانی‌ی فلک‌افلاک ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.