مرتضی‌خان نی‌داوود

                                                     مرتضی خان نی داوود

مصاحبه‌ای جذاب با مرتضی‌خان نی‌داوود

مرتضی نی‌داوود از مشهورترین موزیسین‌های یهودی معاصر است. سال ۱۲۷۹ در تهران بدنیا آمد و سال ۱۳۶۹ در لوس آنجلس درگذشت. نی داوود زمانی قبل از انقلاب برای ضبط ردیف‌های موسیقی ایرانی به وزارت اطلاعات وقت دعوت شد اما پس از انقلاب این نوارها مفقود شد. مهدی کمالیان سه‌تارساز معروف در آمریکا نسخه‌ای از نوارها را از خود نی‌داوود گرفت و به ایران آورد. یکی از نوارها مربوط به مصاحبه‌ای است در سال ۱۳۵۵ که یک سرگرد شهربانی بنام علی مبشر که نوازنده ویلن بود، در منزل نی‌داوود با وی انجام داده بود.

نوازندگان کلیمی ایران در دوره‌ای از تاریخ نگهدار ردیف‌های موسیقی ایرانی بودند. آن‌ها به دو گروه تقسیم می‌شوند:
گروه اول: بیش‌تر تصنیف و ضربی‌خوان‌های کوچه و بازار بودند که بیش‌تر مضامین اجتماعی داشتند تا غنای فرهنگی موسیقی. متاسفانه آن‌ها حق انتخاب مخاطب را نداشتند بلکه مخاطبان به آن‌ها می‌گفتند چه بنوازند درنتیجه از عمق معنوی و فرهنگی موسیقی ایرانی دور می‌شدند و عوام نیز پندارشان از موسیقی همین‌ها بود، اما در میان این گروه از نوازندگان، تصانیف قدیمی و رِنگ‌های ضربی بسیاری بود و تصنیف‌‌سازی و تصنیف‌خوانی بیشتر مربوط به همین گروه بود. به همین دلیل تصنیف به مفهوم واقعی در ردیف موسیقی ایران وجود ندارد و رسمی نیست و بیش‌تر در حاشیه قرار دارد.

در اوایل قاجار که تهران بعنوان پایتخت برگزیده شد بسیاری از کلیمی‌های تصنیف‌خوان از شیراز به تهران آمدند و در آن‌جا در هنر خود رشد کردند. بهمین خاطر تصانیف شیرازی از لطافت خاصی برخوردارند حتی علی‌اکبر شیدا تصنیف ساز بزرگ نیز که تصنیف را به فرم موسیقی ردیفی نزدیک کرد، خود تحت تاثیر همین گروه بود و دل به دختری کلیمی سپرد و برای او تصانیف زیبایی ساخت.

اما گروه دوم: نوازندگانی بودند که از نظر قدرت نوازندگی و دانش هم‌پایه میرزا عبدالله و ‌آقاحسینقلی بودند و خودشان مخاطب را انتخاب می‌کردند یعنی هر جا که می‌خواستند  می‌رفتند و از غنای فرهنگی در موسیقی برخوردار بودند. از آن میان می‌توان به نوازنده تار داود شیرازی که هم نسل میرزا عبدالله و آقاحسینقلی و پسرش اسماعیل شیرازی اشاره کرد

در خلال مشروطه تا دولت رضاشاه کبیر اجتماع ایران آشفته بوده و بسیاری خانه و کاشانه‌شان را ترک و مهاجرت کردند. ازآن جمله اسماعیل شیرازی نوازنده بزرگ تار بود که نواختن را ترک کرد و به عتیقه‌فروشی روی آورد. یک روز کوزه‌ای نفیس بدست آورد و هر چه داشت فروخت و به پاریس رفت که کوزه را بفروشد. عتیقه‌‌فروشان فریبش دادند و گفتند: این کوزه قلابی است. کوزه را آن‌جا گذاشت و به ایران آمد. پس از مدتی کوتاه متوجه شد سرش کلاه رفته خود را از بلندی پرت کرد. فوتش در خلال جنگ اول جهانی است.

در ردیف موسیقی ایرانی، بیش از ۵۰ گوشه‌ها از فرهنگ دینی برخوردار است و نوازندگان کلیمی چون یحیی زرپنجه (هارون جزاسند) متوفی ۱۳۱۱، غنای فرهنگی و معنوی آنرا درک کرده بودند و حین نواختن گوشه‌های موسیقی ایرانی، سرودهای مذهبی خود را اجرا می‌کردند. این موضوع از آثار بجا مانده از نوازندگی تار، لهجه کلیمی و شیوه نواختن آن‌ها کاملا هویداست. آن‌چه می‌توان به آن اشاره کرد، قدرت فوق‌العاده مضراب‌ها، شفافیت، سرعت و چابکی دست چپ این هنرمندان است.

۶ ساله بودم که با پدرم خدمت آقا حسینقلی رسیدم و از استعدادم خیلی تعریف میکرد. مدتی پیش‌اش بودم و ردیف‌ها را آموختم. سپس پدر مرا برد خدمت درویش‌خان. آن وقت‌ها که خدمت آقا حسینقلی بودم شناسنامه نبود. درویش خان کسی بود که در موسیقی ایران انقلاب کرد. اولاً تار۵ سیم داشت و او یک سیم اضافه کرد به تار و شد ۶ سیم. پیش درآمد، تصنیف و رنگ به این شکل‌های امروزی نبود. تمام این‌ها را درویش‌خان تنظیم کرد و مبتکر این‌کار بود. او خدمت بزرگی به موسیقی ایران کرد.

نام فامیل ما را هم درویش‌خان برای‌مان انتخاب کرد، یعنی به پدرم گفت: شما نام فامیلتان را نی داوود بگذارید. نی داوود آوازی در دستگاه همایون است. آن وقت من ۱۵ ساله بودم و درویش‌خان بیش از همه بنده را تشویق می‌کرد و می‌گفت: استعدادت خارق العاده است. آخر عمرش که خیلی فرسوده شده بود با این‌که مدرسه هم می‌رفتم کلاسش را هم اداره می‌کردم. البته کلاسش عصرها بود. ۶ساله بودم خدمت میرزا حسینقلی رسیدم و از سن ۱۳-۱۴سالگی به مدت ۸ سال خدمت درویش‌خان بودم و مرا مثل فرزندش دوست داشت.

درویش‌خان خیلی زود فرسوده شد. سن زیادی نداشت. با تصادفی که بخودش هیچ ّآسیبی نرسید فوت کرد. اتومبیلی از شمال خیابان امیریه می‌رفت به جنوب و درویش‌خان با درشکه از جنوب خیابان امیریه به سمت شمال می‌رفت که با اتومبیل تصادف کرد. اتومبیل به اسب‌های درشکه برخورد کرد و اسب‌ها زخمی شدند. هیچ آسیبی به درویش‌خان نرسید اما ترس و اضطراب، او را مریض کرد و در بیمارستان فوت کرد. یک هفته در بیمارستان بود، هیچ آسیبی بهش نرسیده بود.

شاگردانم الان همه‌شان وزیر و وکیل، سرلشگر هستند شاید خوش‌شان نیاید که بنده نام‌شان را ببرم. عذر می‌خواهم. فقط قمر را می‌توانم نام ببرم. من مدرسه موسیقی داشتم که با اجازه اداره معارف که دکتر حکمت وزیر وقت بود به من داد. قمر شاگرد این مدرسه بود. از قزوین به تهران آمده بود. قمر صدایش عالی بود. در اول حتی یک گوشه از ردیف هم بلد نبود و بنده یادش دادم. استعداد و صدایش عالی بود، صدای او هم قدرت داشت و هم ظرافت. قمر موسیقیدان عالی نبود اما همه را با صدایش راضی می‌کرد. صدایش بی‌نظیر بود. نزد بنده ۱۰ سال بطور مداوم کار کرد و بعد صفحاتی با ارکستر مدرسه بنده یا با تار تنها پر کرد. ارسلان درگاهی هم با قمر کار کرد و صفحه پر کرد. ارسلان هم شاگردم بود اما دوره موسیقی را تمام نکرد ولی عالی کار کرد. قمر با دو کمپانی هنیرماسترویس و پولیفون صفحاتی را پر کرد.

بعد از درویش‌خان مدت زیادی کلاس او دایر نبود و کلاس‌اش بهم خورد. خودم آمدم خیابان فردوسی در کوچه‌ای که قدیم می‌گفتند کوچه بختیاری‌ها، الان می‌گویند کوچه بانک، آن‌جا مدرسه موسیقی دایر کردم. بعداز بهم‌خوردن کلاس درویش‌خان تمام شاگردان کلاس‌اش آمدند کلاس بنده.

خاطره شب اول رادیو جالب است. صبا ویلن م‌یزد. حبیب سماعی سنتور، مرتضی محجوبی پیانو، بنده تار و تهرانی هم ضرب زد. غیر از تهرانی ما چند نفر هر شب برنامه اجرا می‌کردیم و تماماً زنده پخش می‌شد. دو قسمت ارکستر بودیم که همین عده بودیم و بعد از کار ارکستری، تک تک تکنوازی می‌کردیم. آخر شب هم یک نفر از این جمع باید ساعت ۱۰شب تکنوازی می‌کرد که مدت آن نیم ساعت بود. نیم ساعت تکنوازی مشکل است. اگر موسیقی عمقی ندانید اشکال پیدا می‌کند. اگر ۲۹۷ گوشه موسیقی را بدانید می‌توانید بزنید اما حیف از آن موسیقی عریض و طویل قدیم فقط ۷ دستگاه برای ما باقی مانده. ببینید موسیقی ما چه عظمتی داشت.

تصنیف مرغ سحر نه شاد است است و نه غمگین، یک سوژه‌ای شد برای بنده. آهنگ هم نه غم دارد و نه شادی، شعر هم متوسط است: مرغ سحر ناله سر کن نه شعر آن غمگین است و نه آهنگ آن. عارف قزوینی آهنگی ساخته بنام گریه کن که گر سیل خون گریی ثمر ندارد. خب، آهنگ و شعر غمگین‌ست. اگر شعر هم خوانده نشود از آهنگش پیداست که غمگین است. عارف هم آهنگ و هم شعر را خودش می‌ساخت. ولی شعر مرغ سحر را ملک‌الشعرای بهار ساخت. شاید بیش از ۲۰ بار برای ملک‌الشعرا آهنگ را نواختم و این آهنگ را حفظ کرد که بتواند در قالب این آهنگ چه شعری بگوید. مرغ سحر را که ساختم شاعر دیگری هم بود ولی ملک‌الشعرا با درویش‌خان دوست بود. تمام آهنگ‌های درویش‌خان با کمک ملک‌الشعرا ساخته شد. الحق و الانصاف بهترین تصانیف را بعد از شیدا ساخت. روی دست تصانیف شیدا نظیرش را نمی‌شود پیدا کرد. شیدا استثنا است.

آهنگ‌های حالا هردمبیل است، همه‌اش شده شکایت، همه‌اش بدبختی است. مثلا می‌گوید: دیشب آمدم نبودی، خب به درک که نبودی، آخر این چه بدبختی است که درست کرده‌اید. آهنگ شاد ولی شعر گریه. حالا در این دوره می‌خواهند آهنگ بسازند می‌گویند: تا فردا بساز یک کاریش بکنیم تا از رادیو پخش بشود.

نقل از: تاریخ در تصویر

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در مصاحبه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.