یادداشت‌های شخصی (بی‌روشی در نشر، و شعری از نیما )

کار درست روی متون ادبیات که شامل بازخوانی، تصحیح و فراهم کردن یادداشت‌های لازم می‎باشد البته نیاز به دانش و روش کارشناسانه دارد که بدون آن، چاپ هر اثری به فرض به انجام‎ رسیدن نیز اسباب شرمندگی کوشش‎کننده خواهد بود.

اما این همه‎ی مطلب انتشار یک کتاب نمی‌باشد چرا که اشتباه در انتخاب نوع کاغذ مناسب با متن، نوع صحافی و از همه مهم‎تر آرایش حروف و کلمات و صفحات می‌تواند بهترین آثار را هم از نظرها دور کند، اگر چه قادرهم نخواهد بود که کار باطل و بی‌ارزش را نجات دهد.
صادق هدایت در نامه‎ای به شهید نورایی می‌نویسد ” جرجانی کتاب اولیس را به من داد … جلد شیک اما ناراحتی دارد، چون کلفت است و به اشکال می‌شود خواند.” این حرف را هدایت در باره‎ی اثری می‌زند که آن را نقطه‎ی عطف ادبیات داستانی خوانده بود. سال‌ها پیش انتشارات فرانکلین که شاید یکی از بانیان چاپ روشمندانه‎ی کتاب در ایران بوده است کتابی درباره‌ی هگل به ترجمه‌ی حمید عنایت انتشار داد با جلد گالینگور و کاغذ مقوایی به قطر تقریبی کلیات سعدی که وقتی نویسنده‌ی کتاب چندی بعد به ایران آمد و آن ترجمه را به او نشان دادند وحشت زده گفت که آن کتاب از او نیست و هگل او تنها کتاب کوچکی از مجموعه‌ی ” چه می‌دانم ” بوده است!

اما در عوض شاید تنها کتاب خاطره‎انگیزی‎که از اشعار نیما در ایران‌ چاپ شد { شاید به یمن زنده بودن دکتر معین } همان کتاب کوچک جیبی برگزیده‎ی اشعار بود که همین انتشارات فرانکلین با تصویری از نیما کار هانیبال الخاص در زمستان ۱۳۴۲ منتشر کرد. نویسنده‎ی این یادداشت در آن روزهای نوجوانی از روی همان تصویر فهمید پیرمردی را که چند سال قبل از پشت ویترین کتاب‌فروشی زمانی تجریش می‌دیده که روی صندلی می‌نشست و چای می‌خورد نیمای بزرگ بوده است. این تاریخ درست چهار سال پس از مرگ شاعر یوش بود و حاصل کار کسی که بعدها مدعی شد ” در طول ۲۴ سالی که بر سر این کار گذاشتم وصیت نامه‌ی آن بزرگوار را پیش رو داشته‌ام و به آن عمل کرده‌ام ” چیزی نبوده است مگر هر سال دریغ از پارسال. مرحوم سیروس طاهباز که چنین ادعایی را در مقدمه‌ی مجموعه ی اشعار نیما کرده است حتی درجواب مرحوم هوشنگ گلشیری که از سر حسن نیت و به خاطر آثار نیما به او پیشنهاد کرده بود در مورد مشکلات وزن نیمایی بهتر است به زنده یاد مهدی اخوان ثالث مراجعه کند با لحنی تند و با قید عبارت ” با اکراه ” در مقدمه‌ی همین کتاب نوشته است ” ترجیح می‌دهم واژه یا واژه‌هایی را نیابم و یا درست نخوانم اما مطابق با دستور آن وصیت‌نامه ی پر معنا عمل کنم ” البته نمونه‌های درنیافتن کلمات و غلط خواندن اشعار نیما در کتاب کم نیست، اما به اعتبار همان صفحه‌ی دستخط وصیت‌نامه که در اول کتاب دیده می‌شود نیما اشاره کرده است ” هیچ کس حق دست زدن به اشعار مرا ندارد به جز دکتر محمد معین ” و از آن جایی که آدم مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد زیر اسم دکتر محمد معین نیز یک خط سیاه کشیده است که احتمالا با آدم نامعینی اشتباه نشود. از جلال‌ آل‌احمد و جنتی عطایی نیز به صراحت درغیبت دکتر محمد معین وصی خود رد صلاحیت کرده و خلاصه مشخص کرده کسی از موروثی شعر او سهمی نمی‌برد. سوال این‌جاست که با این حساب او در چه مقامی با آن لحن مرشدانه در یادداشت خود با ژست منجی وراث آثار نیما گفته با وجود “یک سر و هزار سودا ” برای رفع تشویش و ” به دست و پا افتادن ” عالیه خانم که چه “شوری می‌زد!” کارها را ردیف کرده بود تا سر انجام خدا را شکر “طاهباز راه افتاد “.
واقعیت این است که در آن سال‌های خنثی از این‌گونه “هزارسودا‎”های جامعه‎ی روشنفکری‌ی میانمایه زیاد شنیده شده بود، اما از آن چه هرگز چیزی به گوش نیامد خود آن ” سرها ” بود. و البته بدیهی ست که عالیه خانم در کهولت سن و فرزند جوان نیما نیز در مورد میراث شاعر کس دیگری را نمی‌شناختند جز همان افراد که یا به خانه‎ی آن‎ها می‎آمدند و یا همگی به خانه‎ی همسایه می‌رفتند .

*

حالا اگر دنبال ریشه‌های زبان نوشتاری و گفتاری پرت روزگار امروز می‌گردید خط همین مقدمه‌های آدم‌های آن روز را که بگیرید به آن‌جا خواهید رسید. اگر در پی سرچشمه‌های این همه آسان‌گیری و کتاب‎سازی و استاد و مرشدآفرینی به منظورنوشتن مقدمه در باره‌ی کتاب‌هایی که نخوانده‌اند هستید، یا نام‌های پشت جلد کتاب‌هایی که چون بازیگران سینما نام‌شان در صدر تیتراژ آمده بی آن‌که در فیلم حضور داشته باشند همین خط را رها نکنید. از همین نمونه کتاب‌های معاملاتی مصاحبه با کسانی‌ست که مصاحبه‌گر و مصاحبه‌کننده هردو یک نفرند، جوایز دروغین یا بی‌اهمیتی که آگراندیسمان می‌شوند تا از خسی کسی بسازند و غیره . شخص نام آشنایی که خود را حافظ شناس می داند و گویا از سوی دوستان به لقب استادی انتصابی نائل آمده است در مقدمه‌ی چاپ حروفی نسخه‌ی خلخالی که چاپ عکسی آن فراوان و خواندن خط آن آسان است کشف کرده است که آن نسخه طبق شمارش او بر خلاف تصور استادان پیشین دارای پانصد غزل است و نه پانصد و یک غزل. اما متوجه نشده که کاتب ناشناس آن نسخه‌ی قرن نهم به دلیلی دو غزل متفاوت را که قافیه‌های مختلفی هم داشته‌اند به دنبال هم کتابت کرده و باعث شده چرتکه‌ی ایشان به درد سر بیفتد. او در باره‌ی آن غزل “دوقلوی به هم چسبیده” نیزبه این نتیجه رسیده است: ” غزل عجیب‌الخلقه “!

این استاد که عکس دستخط و طغرای او زینت بخش بازار چاپ دیوان حافظ نیز می‌باشد چند سال پیش نام کتاب عرفانی‌ی ” پند پیران ” را که انتخاب مصحح این متن بدون نام قرن پنجم یعنی دکتر جلال متینی مقیم فعلی مریلند بوده است ایهامی در این بیت حافظ دیده بود:

چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت
بشنو که ” پند پیران ” هیچت زیان ندارد

یکی از این استادان فله‌ای امروز که دیوان مجد همگر شاعر قرن هفتم را چاپ کرده ذیل واژه‌ی ” آب ” در فرهنگ لغات آن دیوان به جای ” آبرو ، اعتبار ” نوشته است: عنصری متشکل از اکسیژن و هیدروژن!

یک ” عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی ” در مقدمه‌ی کلیله و دمنه‌ی
تدوین خود کشف کرده است که ژرژ پمپیدو و مارگارت تاچرکه به ترتیب منشی دوگل و چرچیل بوده‌اند همکار نصرالله منشی مترجم قرن پنجم کلیله و دمنه محسوب می‌شوند. ای کاش صبر می‌کرد تا کتاب را بعد از معرفی نمونه‌ی روئین تن “مکتب ایرانی” آن به چاپ برساند که به تنهایی منشی‌گری دفتر دوگل و چرچیل این زمان را به عهده دارد.

اکتبر ۲۰۱۰

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در یادداشت‌های شخصی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.