ناکامی‌ی مستندِ قدیس

پاسخ آرمان میرزانژاد به نامه‌ی دکتر زاهدی در باب فیلم احمد شاملو (تقدیس)


            آرمان میرزانژاد

آقای دکتر زاهدی
پیش‌تر از نگارش این نامه مکالمه‌ای، از نگاه‌های نکته سنجانه‌ی شما به واسطه وجود دوست مشترک‎مان احسام سلطانی مطلع بودم، در کتاب «دیگری در شعرمعاصر» هم نام شما را نخستین بار آنجا یافتم.
حال آن نامه فتح باب آشنایی بیشتری با ملاحظات جامعه شناختی شما را برایم میسر ساخت، به ویژه که حالا گرایش به ادبیات و مطالعات میان رشته‌ای پیوند فکری من را با شما ریشه‌دارتر می‌کند تا بتوانم راجع به نظرات شما، نظرات خود را هم بنویسم.
با بخش عمده‌ای از محتوای نامه‌تان راجع به فیلم #احمد_شاملو(#قدیس) موافقم که راه و روش نقد اخلاقی‌گرایانه، یا داوری‌های عامیانه اخلاقی‌نگرانه، برای شناخت عمیق افکار و آثار یک انسان چند وجهی که بیشتر وجوه شاعرانه‌اش غالب است و آثار زبانی و فکری دیگری هم دارد، نه تنها کافی نیست بلکه لزوما ربطی هم می‎تواند به تفکرات خاص ادبی و اجتماعی شاملو نداشته باشد.
اما و اگر در این زمینه‌ها مهارناپذیر است چرا که می‌توان این مساله را هم مطرح کرد که در فقدان یا عدم روش‌شناسی برای مقابله یا تحلیل سوژه، پای معیارهایی دم دستی به میان می‌آید که سعی می‌کند با فضیلت و ارزش اخلاقی مشکوکی، شاملو و هر شاعر و هنرمند دیگر را از دریچه‌ای تنگ، دست و پا شکسته تحویل دهد.ما خرد و ناقص مطرح کردن معیارهای ادبی نوین یک شاعر (ولو تحت تاثیر شعر اروپایی) و فراروی از فرم نیمایی به فرم دیگر، به عنوان گناه بخشش‌ناپذیر هم نمی‎تواند نگاه‌های پژوهشی قابل استناد و پیشرفته‌ای در واکاوی آثار شاعر نادیده انگاشت و یا نامه #فروغ_فرخزاد به #احمدرضا_احمدی را که توصیه به یادگیری وزن می‌کند، ناتوانی شاملو از سرایش شعر موزون تعریف کرد و یا گفت مخاطب فروغ تلویحا شاملو هم بوده! دیوان احمد شاملو به اندازه ضرورت، پاسخ مثبت به سنت موزون شعر فارسی داده است. و ای بسا شعرهای عروضی و موزون فروغ چه دست گلی بر سر ادبیات معاصر زده است که نامه او به احمدی را توصیه‎ای عالمانه و پیشگامانه در نظر بگیریم؟ مشکل نیما با شاملو در همین مستند ناقص بیان شده. نیما تنها عاملی که برای وحدت اجزا با کل یک قطعه شعر بیان می‌کند دغدغه‌ای فرمالیستی است چرا که نیما در نامه دوم خود به شاملو می‌گوید «غرض ما از وزن بهتر متشکل‎کردن کار است ما در این‎جا تعزیه نگرفته‎ایم که قهرمانان آن همه با زبان منظوم با هم حرف بزنند، هر کس اختیار حرف زدن خود را دارد» و در همین راستا می‌گوید «خواه با وزن و خواه بدون وزن…» نیما این اختیار را برای شاملو قائل بود. اما چرا نامه نیما به شاملو دست چین شده؟ – چون تنها مساله نیما در آن نامه تقبیح وزن‌زدایی از شعر نیست که توسط شاملو صورت گرفته… خوب این جا شاملو محکوم می‌شود که نیما و فروغ و شفیعی کدکنی و براهنی اولا شرط اساسی و اجتناب‌ناپذیری برای شاعری و شعر دارند و آن وزن است و اگر وزن نباشد حقیقت شاعری، باطل می‌شود… اما این موضوع بر می‌گردد به بیش از نیم قرن پیش، نه امروز… مگر همین نیما که متقدم‌تر نسبت به شاملو بوده وقتی به اشعار شین پرتو بر می‌خورد نمی‌گوید«اشعار شما بر اساس ارکان عروضی نیست و نمی‌توان برای آن نت در خواست کرد»؟ (نقل از حافظه از متن نامه نیما به شین پرتو در کتاب تعریف و تبصره) و حال مساله این فیلم پیش کشیدن این مباحثه منطقی از حیث بازنگری در فرم‌های تازه زبانی. بیانی، روایی و موسیقیایی و ابزارهای جدید دیگر نیست که شاملو به کار گرفته بلکه دیدگاه شاعران و منتقدان دوران اوست. اما به این‌گونه هم نیست که هیاهوها بر سر این به اصطلاح مستند صرفا به دلیل امتزاج اسطوره‌گرایانه جامعه ما راجع به مقام شاعرانه شاملو است یا علاقه مندی هوادارانه، بلکه تصور این که نسل جوان با شیفتگی به شاملو نگاه می‌کنند و عظمت کذایی از او ساخته‌اند که این مستند تلاش دارند مشکل ماست. و این مستند تلاش می‌کند که بگوید نه این تیپ از آن چهره ژانوسی مقدس پنداشته شده بلکه تمام شاملو این است و اهمیت این شاعر هم به قول استادان شفیعی کدکنی در تحلیل به نقطه ضعف بدل می شود… این طور نیست که نسل پیشروی ما در ادبیات به شناخت آقایان کدکنی و براهنی درباره شاملو بسنده کرده باشد، یا مطلقا آن چه آنان می‌گویند را مطابق استناد بخشی این فیلم مستند امری منتفی بداند، اگر دقت کرده باشید یک جوان در آن فیلم وجود دارد که او هم اگر ده سطر حرف زده، بخشی دلخواه را ادیت و عرضه کرده‌اند که در تعریف ایجابی و اسطوره‌ای از شاملو داد سخن می‌دهد (!) و طبعا در جامعه‌ای که هنوز دچار توارث تفکرات پدرسالارانه است سخن بزرگانی چون شفیعی و براهنی بطنی‌تر و عالمانه‌تر و بی‎شیفتگی و تعارف نسبت به آن جوان است به زعم ایشان.

از سوی دیگر اگر سمپاتی عمومیت یافته‌ای از حیث روانی نسبت به شاملو، یا حس حقیقت‌جویی شاعر با خواندن اشعار او برای نسل جوان تداعی شده و وجود دارد، به باور من با یک نگرش مقایسه‌ای و انتخابی خیلی بهتر است که جوانان اراده و عزم به نوگرایی را از شاملو یاد بگیرند، تا به روایت آقای میرشکاک و امثالهم (شاملو را یک مومن نماز خوانی که به نماز جمعه می‌رفته) تکیه کنند. یا به دیگر شاعران دولتی و وابسته به قدرت سیاسی باور پیدا بکنند که اگر بحث به گرایشات اپورتونیستی متشاعران باشد، بسیاری از متشاعران دولتی و جشنواره‌ای هستند که شاید آنچه این مستند ساز در آن‌ها دیده را از سر اقتضائات زمان و منافع، سعی کرده نادیده بگیرد. اگر نارضایتی شاملو از مردم را در این مستند نگاه می‌کنیم خوب بیاییم به حافظ هم نگاه کنیم که مردم مورد انتقاد شاملو چگونه مردمی است؟ « به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست/ زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس» این همان گونه مردم است که یا شاعرش را نمی‌شناسد یا بد می‌شناسد و دچار سوءتفاهم و بدبینی و تحقیر اوست… به باور من گرایشات سیاسی و زندگی شخصی شاملو به ما هم ربطی ندارد با نظر شما کاملا موافق هستم. کدام انسان است که در زندگی خود خطا نکرده باشد، و اتفاقا یکی از ویژگی‌های عظمت ِ انسان، به مفهوم نیچه‌ای کلمه، خطاست، پذیرش خطاست، خطاست که بختیاری است برای کسی که از غنای کافی برخوردار باشد… و آیا شاملوی از غنا کافی برخوردار نیست؟ از سوی دیگر سرهم بندی کردن و در کنار هم گذاشتن جدایی شاملو از حائری و پیش کشیدن این که او پدر خوبی نبود برای سیروس و ساقی و…بعد از آن بلافاصله نامه فروغ را خواندن؛ نامه‌ای که به گونه‌ای می خواهد بگوید شاملو انسان نبوده! بیان آن نامه پایانی فروغ که با این سطر شروع می شود «شاعر بودن یعنی انسان بودن» خوب نمی‌توان گفت هیاهویی که به پا انداخته شده بی دلیل بوده است.
از سویی دیگر چرا عدم دگرگونی ِ فکری، ایدئولوژیک، و تحولات ادبی یک شاعر نوگرا را فضیلت بپنداریم؟ یا فرایند تغییر تفکر و میل فرد را دورویی یا دودوزه‌بازی معرفی کنیم؟ یا اصلا برگشتن از حزب توده را عیب شاملو بنماییم؟ انگاره تک‌ساحتی که ما ایرانی‌ها میل داریم در نیرو بخشی به ایده‎آل‎های ذهنی خود، شاعر را موجودی عاری از تحول و خطا و تجربه بدانیم اشتباه راهبردی و آرمان‌گرایی ماست. این که این مستند قصد دارد بگوید شاملو پدر خوبی نبوده و فکر می‌کند که ما فکر می‌کنیم که شاملو چرا الگوی خوبی برای اخلاق نیست، اشتباهات فاحش این فیلم است، این‌ها تخریب‌گری‎های رسانه‌ای است که از دروغ و مغلطه نمی‎هراسد.
دوره‌ی ما نمی‎خواهد جایگاهی مناسب و درخور شان ِ شاخص‌های ادبی و هنری که کار و زحمت کشیده‌اند، داشته باشد. ابنای رسانه، با خوارداشت ِ متفرعنانه کسی که توانسته سال‌ها با تنگدستی کار کند نتوانسته دست کم در سطح او این موج تاثیربرانگیز مخالف و موافق را در میدان ادبیات خنثی این دوره ایجاد کند، یا چیزی فراتر از آن باشد. صدایی می‌گوید” وقتی تو کسی را می‌کوبی آیا کسی داری به جای او بگذاری؟ ” حقیقت ماجرا همین است. اگر از منظر کاربردگرایانه، یا نقش محور نگاه کنیم بودن یا نبودن شاملو تفاوتی در ادبیات معاصر ایجاد می‌کند؟ به نظر من بله تفاوت ایجاد می‌کند… منظور من این نیست که ما با اغراق و اسطوره‌سازی بخواهیم شاملو را طبق برآورد کارگردان این فیلم “قدیس” بپنداریم ما مخاطب این فیلم نیستیم. چرا که این فیلم با پاره‌های مستندهای دیگر راجع به شاملو سعی داشته تصویری از او ارائه بدهد که با نگاه‌های سنت‌گرا، کهنه‌پرست و ارتجاعی نمی توان این شخصیت نوگرا را درست فهم کرد. ما می‌دانیم شاملو اهمیتش به چه هنجارشکنی‌ها و قاعده‌افزاییهایی در مختصات زبانی،موسیقایی، روایی، وصفی و…بوده است. خوب چرا نظر منتقدین تحلیلگرا در این مستند نسبت به آثار ادبی شاملو نیست؟ چرا نظر افرادی چون شمس لنگرودی، باباچاهی، سعید صدیق، مهرداد فلاح، شاپور جورکش مطرح نشده؟ خب مساله همینجاست نمیخواستند… باز تاکید میکنم اگر شمایلی اسطوره‎ای و کاریزماتیک از شاملو ساخته شده، بر حسب حجم و کیفیت کار اوست، مگر ما می‌توانیم به جای شاملو مثلا آقای میرشکاک را بنشانیم و تعریفی همپای صفاتی که راجع به شاملو به کار ببریم داشته باشیم؟ مساله این است که تلاش این فیلم نقدی بر اشکال ِ اسطوره‌ای، و تبدیل اسطوره به واقعیت ملموس بوده؟ مسلما نه، چرا که تکه پاره‌ای از روایت‌های منفی درباره‌ی یک شخصیت، تمام آن نظراتی نیست که افراد دارند. سانسور را اهل توجیه ادیتوری هم می‌نامند و این دیگر از بازی‎های عوام‌فریبانه رسانه دوران ماست.

شما کی دیده‌اید تصویر چهره‌هایی چون فروغ فرخزاد، ابراهیم گلستان، پاره‌هایی از متن رضا براهنی، در صدا و سیما پیش‌تر از این منتشر شود؟ خوب اگر حالا منتشر شده آن موضعی سلبی و بدبینانه و منفی، همگان‌ابزاری شده‌اند برای تخریب دیگری.
جالب است از مستند بهمن مقصودلو تکه‎هایی مفید فایده طرز تفکر آقای لامعی بریده شده و در این کار گذاشته شده… اما کجاست نقد سپانلو؟ نوری اعلا؟ کجاست نظر ایران درودی؟ یا نظر کیارستمی؟ اما لامعی که مقصود‎لو نیست، لامعی تکه‌پاره‌کن خوبی است در خدمت منافع خاص رسانه‌ای…

نقد اخلاقی و نقد لغوی امروز در متدولوژی‌های نقد ادبی مدرن منسوخ شده‌اند اما در غرب هم اگر پس از طی و تجربه نظام‌ها و روش‎های نقد، کتابی چون فلاسفه بدکردار از نایجل راجرز و مل تامپسون در سال ۲۰۰۴ نوشته می‌شود بی‌شک در صدد این هستند که خصوصی‌ترین وجوهات زندگی نیچه، راسل و فوکو و… را بکاوند تا اولا روشنگری کنند واقعیت‎های زندگی روانی و روزمره، مرجح‌تر از تابو و اسطوره‌پروری است دوم تاثیر تیپ‌های شخصیتی و گرایشات روانی و اخلاقی این افراد را از خلال پدیده‌های روزمره آنان بکاوند وببینید چه نسبتی می‌توان میان فلسفه و خصوصیات فردی و… ایشان پیدا کرد. غالبا در طبیعت و ساختار روایت زندگی نامه‎ای، برداشت اخلاقی امری اجتناب ناپذیر است. اما تعریف اخلاق چیست آیا تعریفی واحد درباره چنین مفهوم سیال و نسبی و موقعیت‌مندی در جهان و علوم انسانی تعریفی ناقص نیست؟ نه…
این نکته را سابقا به فرج سرکوهی نوشته‌ام که بخش‌های مرتبطی در این فیلم است که حقیقتا درباره نگاه افرادی چون نیما به شاملو است، در صورتی که نگاه نیما به شاملو یک پارچه و یک سطح نیست بسته‎ای مطلق و غیرقابل تفسیر نیست (به استناد یادداشت‌هاو نامه‎های او به شاملو و راجع به شاملو) حتی در دو نامه به جا مانده از نیما به شاملو و یادداشت‌های نیما راجع به او لحن، شکل، روایت و رویکرد های نیما در مواجه با شاملو متفاوت است… ولی وقتی دستچین شده بر حسب گزینشی معنادار و هدفمند بوده، به ویژه اختلافات شاملو با حائری که من نمی‌دانم چه ربطی به ما دارد، ولی درخصوص نظر براهنی به منتقد ادبی ارتباط دارد این طور نیست که ما بگوییم به ما چه مربوطه؟ بی‌شک منتقد حساس، تیزبین، و خردورز نمی‌تواند درباره نظرات شفیعی کدکنی در خصوص وزن، و درماندگی‌اش در وزن، و علاقه شخصی‎اش به وزن عروضی خلیل ابن احمد، نمی‌تواند بی‌تفاوت باشد و نگوید که وزن ابرازی است از جهان قدیم، اما تغییر پذیر و قابل دست برد، بسته‌ای است از هزارتوی تاریخ و ادبیات، که شاعر مدرن می‌تواند آن را بپذیرد یا رد کند. این انسان است که موسیقی را در زبان جهت و شکل می‌دهد نه برعکس… شاعر امروز محکوم به این نیست که پس از جریانات تحول‌خواهانه در زمینه‌ی موسیقی شعر باز بازگشت ادبی داشته باشد و همچنان داغ وزن را بر سینه بزند، اتفاقا قدیس‌نگری همین‌جاست که وزن هنوز الهی‌تر از اختیار و اراده انسان شاعر باشد. من پی نمی‌برم نسلی که حضور ندارد در این مستند تا درباره‌ی شاملو نظرش را بگوید و اگر بگوید متهم است به این که جوانی‌ست خام، بی تجربه، شیفته و اسطوره ساز، چه راهی دارد جز این که به این آقایان بگوید اگر مساله‌شناسایی رویکرد فرمالیستی، زبانی، روایت‌مدارانه و تکنیکی شاملو است که حقیقتا این فیلم یک مشت تکرار مکرراتی بود و فاقد این مولفه‎ها. که شاید برای دانش‌آموزان مشتاق ادبیات تازگی داشته باشد، و تازه باید تلاش کرد به آن‌ها گفت این تازه‎گی فرینده است و کل ماجرا این گونه نیست. خوب همت نسل ما شاید این باشد که در پی زاویه‌ای خاص در نقد متودیک آثار متنی شاملو باشد و نه با وارسی و قضاوت شخصیت، اخلاق، طلاق و ازدواج او، بخواهد این توهم را ایجاد کند که معرفت‌شناسی ما در خصوص زوایای گوناگون شعر هیچ است و در خصوص تمایلات و انتخاب‌های شاعر این میزان حاشیه دار …
با این همه از بیان دیدگاه‌های شما خوشحال شدم و این که حوصله کردید و سطرهای من را خواندید و فرصت دادید که من نیز متن شما را بخوانم بسیار سپاسگزارم با ارادت و احترام

آرمان میرزانژاد

#احمد_شاملو #مستند_قدیس #حسین_لامعی #شفیعی_کدکنی #رضا_براهنی

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در مقاله ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.