واژگان خانگی

واژگان خانگی12

شاعران این شماره: سوری احمدلو، مریم بالنگی، ناهید عرجونی، فریبا گیاهی، اکبر اکسیر، الیاس علوی، حمید عرفان و هومن هویدا

_____________________________

 

سوری احمدلو
یک شعر از : سوری احمدلو

ناگفته‌اى نماند
نه در شناسنامه
نه در سلوك شهروندى،
جز
سكته‌اى خفيف
در سينه و
حرف‌هايى سربسته،
كه در دهان شعر،
خودسوزى كردند.

 

مریم بالنگی
یک شعر از: مریم بالنگی*
…………………….

 صفورا

صفورا

زخم‌های دست گلمراد را می‌شست

از خدا تشکر می‌کرد

یعنی روی دست یک کارگر

انزال کاپیتال بریزی

من سرم را روی پای مارکس گذاشتم

بلند بلند گریه کردم

فقط همین.

 

سریا داودی حموله6
یک شعر : از سریا داودی حموله

آن قدر ليلایی كردم
تا ماه
نام‌ات را به من گفت

كجای جهان ايستاده‌ای
كه هرچه بخنديم
اين سيب از درخت نمي‌افتد؟

 

ناهید عرجونی7
یک شعر از: ناهید عرجونی
………………………….
……………………………..از: مجموعه‌ی کسی از شنبه‌های‌مان عکس نمی‌گیرد

 

بخشی از شعر « یک‌بار منصفانه نیست زندگی »

من پیر می‌شوم

و مرگ که می‌رسد،

فکر می‌کند

چقدر شبیه حرف‌های ناتمام

باز مانده است دهانم……..

 

فریبا گیاهی 1
یک شعر از فریبا گیاهی

…………………………..از: صورت‌کتاب شاعر

به موهایم که لای چرخِ آسمان گیر کرده
به چشمانم که هی خیال می‎بافد
به باد که به گردش نمی‎رسد
به دریا که موج‌هایش سنگین‎تر از دلِ ماهی‎هاست
به قطره‌ای از خدا که خوش‌تر از گلو پایین نمی‎رود
به من که شبیه هیچ کدام از عکس‎های گوشی‌اش نیستم
چیزی نگو
از راه که می‌رسد
بال‌هایم را می‌دزدد

اکبر اکسیر2
یک شعر از: اکبر اکسیر

 

از اتوبوس که پیاده شدیم

ماشینی آنقدر بوق زد

که خواهرم عروس شد!

پدر مکانیکم زیر ماشین رفت

برادرم که از پارک درآمده بود

ـ پدرم را درآورد

مادر یک ریز می‌پرسید

آیا کلاغ‌های تهران هم فارسی گارگار می‌کنند ؟!

کنار دکه ، همشهری

حرف‌های شیرین عبادی ـ سیاسی داشت

خود را به آخر برج رساندم

آزادی چقدر گشاد شده بود!!

 

حمید عرفان1
یک شعر از: حمید عرفان 

نوشتن

مخمل آبی و رگه‎های نارنجی
باور لغزان خلوت شفاف
به حواس خاکستری چنگ می‌اندازد و
معما زبان می‌گشاید
زمان دایره‌سان است و
مکان: منظره‌ی منشورهای معطر
و آخرین حرف محال از دهان باز
می‌افتد در فضا
آن را می‌نویسم:
برای تو

.

الیاس علوی
یک شعر از: الیاس علوی

……………………………..از: صورت‌کتاب شاعر

“دستانت را گرفتند
و دهانت را خرد كردند
به همین سادگی تمام شدی

از من نخواه در مرگ تو غزل بنويسم
كلماتم را بشويم
آنطور كه خون لبهايت را شستند
و خون لبهايت بند نمي‎آمد

تو را شهيد نمی‎خوانم
تو كشته تاریکی هستی
كشته تاريكی
اين شعر نيست
چشمان كوچك توست
كه در تاريكی ترسيده است
در تنهایی
گريه كرده
اعتراف كرده است

نمی‌خواهم از تو فرشته‌ای بسازم با بالهای نامرئی
تو نيز بي وفا بودي
بی پروا می خندیدی
گاهي دروغ مي گفتي
تو فرشته نبودي
اما آنكه سينه ات را سوخته به بهشت می رود
با حوریان شیرین هماغوشی می کند
با بزرگان محشور می شود
تو بزرگ نبودي
مال همين پائين شهر بودي

اين شعر نيست
خون دهان توست كه بند نمي آيد”

.

هومن هویدا2
 یک شعر از: هومن هویدا

در انتظار تو
چشمان شور من
کور شدند
حالا بیا کنار من بنشین
با عینکم که نه
با عصا شاید ببینم‌ات

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در اشعار این شماره ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.