نگاهی خلاصه بر مجموعه شعر «اوراد حاشا»

فریاد ناصری- آزیتا قهرمانی
……………..فریاد ناصری……………………………… آزیتا قهرمان

یادداشت آزیتا قهرمان بر مجموعه شعر «اوراد حاشا»  سروده‌ی فریاد ناصری

سلام دوست عزیز شاعر. من هنوز دارم کتاب را می‌خوانم و دوباره مرور می‌کنم. یک کتاب شعر خوب چیزی نیست که با یک بارخواندن آن را تمام کنی و کتاب شما نیز خواننده را آسان رها نمی‌کند. اما چیزهایی که در این چند بار خواندن به ذهنم می‌رسد. اول از همه: زبان شعرها بسیار شفاف و صیقل خورده است. این امکانی است که حضور اندیشه و تجربه‌ی صید شده در هر شعر را روشن در اختبار خواننده می‌گذارد و گاهی نیز شگفتی می‌آورد وسطحی از تماشا را به برشی تصویری و تازه وصل می‌کند /بارانی که سر در پی ابر هامی‌گذارد / سرزمین خودش را گم می‌کند. آنچه گفته شده زیور و کنایات و هر تمهیدی در پیوند با معنای شعری است و نشان دهنده این که باشاعری رویرو هستیم که اتفاق زبان؛ کشف‌ها و غوطه‌ورشدن او در زندگی بنیان و شکل گرفته. /ما تسلیم نشدیم / ابرهارا با دست بالا نگه داشته بودیم / این رو راستی و یگانگی خیلی دلچسب است. بیشتر مطابق با نام کتاب ” اوراد حاشا ” شعرها بیش از همه تحت تاثیر فضا و زبان قرآن در ترجمه‌های آیتی و پاینده است. این استفاده خوب از شرح احوالی که از سینه و حافظه جامعه می‌جوشد اما به نوعی ارایه فردی و متفاوت می‌رسد خیلی عالی است. ” قرار بود سوره بلندی بنویسم.“. اما کاش می‎شد از نشانه‌های آشنا؛ افسانه و اسطوره‌های بیش‌تر استفاده کرد تا لایه‌های روایت مسیرهای بیش‌تر طی کند چون می‌دانم شما این دانش را دارید. در بعضی شعرها استفاده از مضامین قرآن و یا کتاب‌های مقدس به فشردگی و شگرد زیبایی توانسته دست یابد. مثلا در اشاره به آیه‌ای در قران که مرگ از رگ گردن به شما نزدیک‌تر است که این شعر شما بازتاب شاعرانه همان مفهوم را به خوبی و موجز به شیوه تناقض نمایی در زبان بیان می‌کند /از تو به رگ گردن نزدیک‌ترم / نزدیک‌تر باشم اگر دروغ بگویم / ..به نظرم از شعر ۳۶ به بعد ایجاز در تصاویر و لحن قوی‌تر می‌شود و نوعی پیوند بین شعرها هست که در شعرهای کوتاه اول با همه انتظار و جستجو من این سرنخ را گم کردم و بی‌اختیار با وجود استقلال هر شعر دنبال نوعی پیوستگی و موتیف که مانند ملودی در هر شعر یا ضرباهنگ آشنا برای تمرکز خیالم ایجاد کند می‌گشتم. در مجموعه‌ای این‌چنین چیدن شعرها و معماری درون کتاب خیلی با دقت و جهت‌دارمسیری برای حرکت در سطرها باید طراحی کند. گاهی دقت زیادی روی این چیده‌مان و جهت بخشیدن وجود ندارد و این به کمپوزیسیون و ایجاد فضایی که همه شعرها را به هم متصل نگاه دارد و یا به شیوه‌ای ترکیب کند صدمه می‌زند. گاه بی‌دلیل ارتباط شکسته و قطع می‌شود بی ‎آن‌که هدفی در کار باشد. همین طور که شعرها را میخواندم به نظرم رسید در بسیاری از موارد ” که ” و ” و ” های استفاده شده بیش از آن که کمکی به موسیقی و ربط جمله‌ها باشد؛ اضافی و توضیحی است. برداشتن آن‌ها علاوه بر این که هیچ صدمه‌ای به سطرها نخواهد زد دست و بال آن‌ها را بازتر می‌کند تا از منطق و زنجیر بگریزند. /میدانی آب راه خودش را دارد /پرنده راه خودش را دارد / در سرزمین من اما / راه ها / ادامه کلافی بودند / که گربه‌ای خسته به بازی گرفته بود/ این شعر یکی از نمونه‌های خوب در اشعار کتاب است که زبان تراش‌خورده و بی‌هیچ اضافه به تصویر ناگهانی از جز به کل دست یافته است؛ معنا به سادگی گفته نمی‌شود بلکه ارتباط حسی آن را می‌آفریند با هوش و نگاه شاعرانه بدون تکرار و پیچیدگی… با این همه نکته‌ای دیگر که خیلی به نظرم مهم می‌اید با وجود این زلالی و شیوه بیان؛ زبان شعر مشخه‌های شخصی‌تر لازم دارد تا کاملآ لحن فریاد ناصری شود یعنی زبانی ویژه و تذهیب یافته؛ که خود را با نشانه‌های خاص مجزا کند و به صدای شاعر هویت ببخشد. این شیوه شعر کوتاه و فشرده در این خطر هست که این پیامبر گونگی و نگاه شاعرانه بین اندیشه موجز و جمله‌های قصار و گزین به نوعی تسلط از بالا تبدیل شود وفاصله بیندازد بین فضای حرکت و ایجاد پرسپکتیو برای همانندی خواننده با شعر. حالا چه در رهایی تخیل باشد یا در تفسیر و برداشت‌های غیر قابل پبش بینی مخاطب. این فشردگی در شعر شما خصوصیت خوب و دشواری است که آسان هم مسلمآ به دست نیامده اما تنگناهای خودش را نیز دارد. این هم نمونه‌ای دیگر از ظرافت معنا در چند جمله ساده در شعر /از تو جدا می‌شوم /چون عطر از گل / و خانه‌ی خود را گم می‌کنم / این می‌تواند یک سبک باشد و گاه یک شاعر حتا در همه عمر یا این شمایل و ساختارعمارت‌های زبادی را قادر است از نو بسازد اما در شعرهایی که نوعی تجربه عاطفه شخصی و ملوس از زندگی در آن هست شعر صورت پنهان‌تری را صمیمانه نشان می‌دهد تا بعضی از شعرها که در آن بیان استعاری قوی‌تر است. باید این را هم بگویم که اندیشه و خرد در بعضی شعرها طوری دست دارد که شوریدگی را امهار می‌کند؛ چیزی که پیامبری اهل حاشا زیر بارش نخواهد رفت!. از این نمونه شاعرانه‌های خلیل جبران در کتاب “پیامبر ” با زیبایی تمام ناگریز در احساسات لطیف و نازک می‌لغزد اما الیوت در سرزمین بی‌حاصل مرثیه گویی مدرن می‌شود . فروغ در “ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد” و نیچه در “چنین گفت زرتشت ” نمونه‌ای از این نوع سرایش در بهترین و درخشان‌ترین شکل همنشینی پرسش و عصیان درباره زندگی هستند. البته همه این‌ها می‌تواند مشخصه سبک فردی و تخیل شاعر باشد اما همیشه حضور زشتی؛ زیبایی را دیدنی می‌کند و استهزا و پا در هوایی دیوانگی؛ اندیشه را در چندین وجه و چهره حاضر می‌کند و افشاگر است. حالت زمزمه‌وار و وردگونه شعر ها یکدستی زیبایی به کتاب بخشیده است که نوعی دعوت به تماشای شنیدن و گوش دادن به تصویرهاست و مطابق همین حال و هوای مبشرانه است. در این مجموعه کارهایی را خیلی پسندیدم؛ بخصوص خیلی بیش‌تر شعرهای از ۳۶ به بعد که از قسمت نخست و بخش پایانی کتاب به نظرم پیوستگی پرکشش و کامل‌تری داشت. این شعرها با ارتباطی که با سروده‌های کتاب‌های مقدس برقراز می‌کند مرا به یاد نوعی شعر سه خطی که در ایران قدیم داشتیم می‌اندازد؛ که به زبان اوستا و یسناها نزدیک‌تر است. “خسروانی “ها که شعرهای سه خطی هستند و زیبایی شعر مدیون لحن خردمندانه وحالت بشارت و هشدار در آن است. این شعر سه خطی از خانواده رباعی و دوبیتی و شبیه تانکاهای ژاپنی است که راهی سوای هایکو دارند . / بعد ما را جدا کردند / مثل دو ماهی /در دو تنگ جدا / از خواند ن کتاب اوراد حاشا لذت بردم و همیشه مشتاق خواندن کارهای شما هستم

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد شعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.