چرا باید ایران را دوست داشت؟

علی‌اشرف درویشیان

یادداشتی از علی‌اشرف درویشیان

 ……………………………………………………………برگرفته از: صورت‌کتاب نویسنده
ایران را دوست دارم چون که مزرعه‌های سرسبز و معطر برنج شمال را دوست دارم. چون جنگل‌های انبوه مازندران و رشت را دوست دارم. ایران را دوست دارم چون فردوسی و شاهنامه‌اش را دوست دارم. چون رستم و سهراب و گردآفرید و تهمینه را دوست دارم. چون شیراز را دوست دارم. حافظ و سعدی را دوست دارم. چون کرمانشاه را دوست دارم و ابوالقاسم لاهوتی شاعر نامدار کرمانشاهی را دوست دارم. باغ‌های کرمانشاه و درخت‌های آلوچه و انگور و سیب و گلابی‌اش را دوست دارم. چون بیستون و شیرین و فرهاد را دوست دارم. چون لاله‌های واژگون لرستان را دوست دارم. ایران را دوست دارم زیرا دکتر محمد مصدق, خسرو روزبه, خسرو گلسرخی و قهرمانانی چون بیژن جزنی و سعید سلطانپور و محمد مختاری و جعفر پوینده و همه‌ی جانباختگان راه آزادی را دوست دارم. ایران را دوست دارم چون سرزمین پدری و اجدادی من است و مزار عزیزانم در آن است. پدر, مادر, مادربزرگ و همه‌ی کسانم در آن خوابیده‌اند. ایران را دوست دارم چون مقام‌های سه گاه و چهار گاه و شور ودشتی و همایون و افشاری و در نهایت شجریان و آوازش را دوست دارم. و سه تار و کمانچه و دف و تنبور را دوست دارم. ایران را و بابا کرم را دوست دارم. این‌ها تکه‌هایی از پازل شخصیت و هویت مرا تشکیل میدهند. بدون این‌ها که گفتم من بی‌هویت خواهم بود.
ایران را دوست دارم و آبگوشت و کوفته‌ی ایرانی را و آش‌های مختلف و ترید و شله‌زرد و و شله‌قلمکار و انواع شربت‌ها را دوست دارم. و بوی عطر گلاب قمصر کاشان را دوست دارم. بوی چادر مادربزرگم را و جهان پهلوان تختی و پهلوان حسین گلزار کرمانشاهی را و نامجو را و همه‌ی کسانی که برای اعتلای نام ایران کوشیده‌اند.
ایران را دوست دارم و صادق هدایت و بوف کورش را و داش آکل را و شنگول و منگول را و بزرگ علوی را و استاد محمد باقر مومنی و جلال آل‌احمد و استادم دکتر سیمین دانشور را و دکتر امیر حسین آریانپور را.
این‌ها همه بخشی از هویت من هستند و اگر این‌ها نبودند من پا در هوا و ول بودم. اما این‌ها همه, آن گل, آن آش, آن شعر و آن تصنیف‌ها همه شخصیت مرا ساخته‌اند ومن شدم آنچه که امروز هستم.
ایران را و فرش کاشان و شله‌زرد روز اربعین و همه‌ی این‌ها را دوست دارم و روی همه‌ی این‌ها ایران را دوست دارم و سرزمین دلیرپرور کردستان را و کرد‌ها و شاعران و نویسندگان و مبارزان کرد را دوست دارم. کوچه‌های بچگی‌ام را که در ایران است دوست دارم. معلم‌های گذشته‌ام را, استادانم را, همه و همه را دوست دارم و ایران را که جایگاه ستارخان و باقرخان و یارمحمد خان کرمانشاهی و صفرخان و صمد بهرنگی است دوست دارم. ایران را دوست دارم زیرا شعرهای شاملو و فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی را دوست دارم.
و در پایان کلمه‌ی “پایان ” را دوست دارم زیرا وقتی در دوران بچگی‌ام در مدرسه مشق‌هایم تمام می‌شد و به پایان می‌رسیدم شاد می‌شدم چون می‌دانستم که دوران زحمت‌ها و خستگی‌هایم به پایان رسیده است.

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در یادداشت‌های پراکنده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.