نگاهکی به یک شعر از ناهید عرجونی

ناهید عرجونی  حبیب شوکتی
                  ناهید-عرجونی                                       حبیب شوکتی

 

باید بیایی
زخم‌هایت را بیاوری توی همین شعر که حالش بد است
صدای دوستانت را هم،
حتما قرار نیست که قهرمان باشند
صدای ناله‌های‌شان را بیاور
خواهش‌های‌شان را
صدای اعتراف‌های بعد از شکستن گردن
دندان‌های شکسته را هم بیاور
کاسه‌های لب پر
لباس‌های راه راه
راهروهای سرخ
همه چیز را با خودت بیاور
مهم نیست کسی حالش بد می‌شود از دیدن
بد می‌شود از شنیدنش
این شعر نباید کودن بماند
اسوده بخوابد
و باور کند
جهان جای امنی
برای انسان است!

شعر ناهید عرجونی او را به همه جا می‌برد . او خوب می‌داند که جهان جای امنی نیست و نباید به جاهای ممنوعه سرک بکشد اما او شاعر مردم است و لاجرم هر کجا که همشهری شعرهای او باشند حضور دارد. او عکاس لحظه‌ها نیست و کوتاه‌ترین شعرهای او یک سکانس کامل است. عکس‌های او به شکل اسلاید در کنار هم و پیگیر زندگی را نشان می‌دهد. شاعر در جان شعر آمیخته و این شعر است که او را صدا می‌کند. موضوع اشعار او شعر اویند یعنی این شعر اوست که ازکنارش رد می‌شود و او آن‌ها را می‌نویسد. سوژه‌هایی را که ما در اشعارش به نام می‌خوانیم فقط یک اسم مشترک به نام ناهید عرجونی‌ست. خواننده اشعار خانم عرجونی با او به بخشی از اشعار او تبدیل می‌شود بنابراین وقتی می‌گوید «این شعر نباید کودن باشد» دارد به مثلث شعر و شاعر و خواننده یاد آوری می‌شود که حواس‌شان باشد که گوش‌شان را نبرند.

       در شعر بالا یک داستان کامل برای خواننده حکایت می‌شود. او همان‌طور که می‌بیند زندان‌های مخوف زورمداران شکنجه‌گر را برای‌مان تصویر می‌کند با لباس راه راه زندانی با دماغ و گردن شکسته و اعتراف‌های لاجرم. برای دیدار از این همشهری شعر خانم عروجی او ما را از دالان‌های خونین زندان به یک سلول مجهول می‌برد که از فعل داشتن فقط یک لیوان لب‌پَر در آن وجود دارد. به همین راحتی توی قاب این عکس دست جمعی ظاهر می‌شویم بدون این‌که احتیاج به رمل و اصطرلاب ویک بغل کتاب‌ لغت معنی احتیاج باشد.  

به دنیای شاعر گرامی‌ی ما خوش آمدید اگر دماغ‌تان را می‌گیرید برای این‌ست که بوی مشمـزکننده دنیای کثیف قداره‌‌بندها حال‌تان را بهم می‌زند.  

باید بیایی
زخم‌هایت را بیاوری توی همین شعر که حالش بد است.

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد شعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.