حرف‌های بارانی

مینا آقازاده   عابدین پاپی

 

حرف‌های بارانی در مجموعه شعر «با چتر به خواندنم بیا » از مینا آقا زاده
به قلم : عابدین پاپی

 

مینا آقا زاده متولد ۱۳۵۷ در تهران می‌باشد. وی دارای دکترای تخصصی زبان و ادبیات فارسی ازدانشگاه علوم و تحقیقات تهران است که با رتبه‌ی هفتم در آزمون سراسری قبول و وارد مقطع دکتری شده و به زبان انگلیسی تسلط دارند. وی هم اکنون به عنوان استاد دانشگاه در دانشگاه‌های تهران به تدریس مشغول است. علاوه بر تدریس در دانشگاه که مصدر خدماتی نوین به دانشجویان در راه علم و دانش گردیده است دارای سوابقی ارزنده آموزشی و علمی است که در این راستا چندین مقاله‌ی علمی پژوهشی نگاشته‌اند که مقاله‌ی « تحلیل ساختاری فرم و محتوا در شعر سپید » از عمده کارهای علمی این شاعر است. خوب می‌نویسد و پر معنا و ساده. مجری قهار و خوش بیانی است و در نقد ادبی نیز دستی فرآرونده دارد و چندین کتاب شعر و غیره را به چاپ رسانده است که می‌توان به کتب شعر ۱– از من کوچ نکن ۲– باید ستاره‌ای روشن کنم به ترتیب نشر الهه ناز سال ۸۳ و نشر سفیر اردهال سال ۹۲ اشاره نمود و چندین کتاب دانشگاهی که در کارنامه‌ی علمی‌اش دیده می‌شود. خانم آقازاده را باید ستود چه این که قلم و شخصیت آن همگام با هم بر محوری معین در حرکت‌اند و اکنون دبیر انجمن ادبی «ققنوس » تهران است که در این راستا نیز بستر خدماتی سازنده به جامعه‌ی ادبی ست. مجموعه شعر« با چتر به خواندنم بیا» آخرین اثر این شاعر است که در پاییز ۱۳۹۳ توسط انتشارات فصل پنجم به زیور چاپ آراسته شده و در اختیار قبیله ی قلم و ایل دانایی قرار گرفته است.این مجموعه شامل ۷۹ شعر که در قالبی مینی‌مالیسم سروده شده‌اند. ابتدا طرح روی جلد کتاب است که هنرمندانه طراحی شده و دارای ویژگی‌هایی ویژه است. طراح در این طرح نوعی هارمونی معنایی را ایجاد نموده که این هارمونی در طرح روی جلد و شعر ظهر جلد نمایان است. ارتباط مفهومی بین طرح روی جلد که تصویر یک چتر است با بارش کلماتی که نوعی آشنازدایی را نسبت به واقعیات نشان می‌دهد با ظهر پشت جلد که ذکر آن رفت خواننده را با خود از حیث زیبایی معنا همراه می‌سازد. شاعر از خیزابه‌ی اندیشمند شعر سپید بهره‌مند می‌شود به گونه‌ای که با تشبث به این فکرآورد بدیع که از جانب احمد شاملو متولد شد و به راه کارآمد و فرابخش خود ادامه می‌دهد، مستفاد و منتج گردیده و حاصل این تشبث تلنگرهایی است که شاعر چه ازحیث اندیشه و چه از لحاظ زبان به آثارش می‌زند تا که شاخک‌هایی بدیع و پیش‌رونده را بر درخت شعر سپید اضافه نماید و البته در جای جای اشعار شاعر این رویکرد فکری به چشم می‌آید و در این رهگذر توفیقاتی نیز حاصل شده است. به دیگر سخن خانم آقا زاده از معدود شعرایی است که با سپید آغاز می‌کند و دوست دارد در همین دایره‌ی سپید به زایشی «سپید» دست یازد. شاعری همگام و همره با آنتی تز شاملو که در مقابل تز نیما قد علم کرد و با جایگزین کردن موسیقی کلام به جای وزن و گشتاورد‌هایی نوین در حوزه‌ی زبان و ادبیات فارسی طرحی نو و زبانی بدیع را با پشتوانه‌ای مفکرگون آفرید. به هر روی این هنرمند نیز یکی از درون آنتی تزهای شعر سپید به شمار می‌آید با این تفاوت که دنیای مدرن و در ابعادی نیز دنیای پست کریتیکال نیز در اندیشه و زبان این شاعر متاثر و کارساز افتاده است. درون مایه‌ی اشعار این شاعر اغلب بر محور دیالوگ‌های عاشقانه در حرکت است و این دیالوگ‌ها گاهی دو جانبه هستند و گاهی هم سه جانبه که چربش رفتاری دیالوگ‌های دو جانبه بر دیالوگ‌های سه جانبه بیشتر است. و این دیالوگ‌ها ی عاشقانه را می‌توان در زوایایی هم اروتیک ( مثبت و تعلیمی ) نامید که شاعر در صدد برآمده تا که پراکسیس‌های رفتاری عاشقانه را با زبانی نرم و لطیف بیان کند. تنها چند شعر از شاعر دارای بن مایه‌ای انتقادی و گروتسک‌هایی تلخ است. ضمیر منفصل تو در این مجموعه همیشه نقطه‌ی مقابل گفتگو و تعامل شاعر است و گمان نمی‌رود که تنها بار معنایی شاعر از حرف «تو» معشوق و یا به بیانی دیگر عشق زمینی باشد بلکه حرف تو می‌تواند چندگانه مفهوم جلوه نماید. پارادایم شاعر به « منظر» رئالیسم است و اغلب خصیصه‌های شعری خود را در بستر ناتورالیسم ( طبیعت گرایی) دریافت می‌کند. می‌توان در زوایایی شاعر را شاعر ی ناتورالیسم معنایی قلمداد کرد. به دیگر بیان معانی و مصادیق خود را که واژگان هستند از طبیعت می‌گیرد. شاعر از حیث جهان‌بینی از سه دنیای سنت، مدرن و پست مدرن بهره می‌گیرد به شکلی که در دنیای سنت با حسی نوستالوژیک و آرکائیسم تصادم دارد ولی زبا ن و اندیشه به سمت دنیای مدرن با آفرینش‌هایی نو در حرکت است و بود طبقاتی شاعر این بسترمندی را قوت بیشتری بخشیده است. در «مجموعه‌ی با چتر به خواندنم بیا» با شاعری کانسپت‌محور و معناگرا تصادم داریم نه عقل‌گرا با این تفاوت که اندیشه شاعر این معناگرایی را بسط و گسترش می‌دهد و در نیت فکری‌اش نوعی اتوپیای پویا و فراخ دیده می‌شود. دیگر مهم زبا ن ایجاز است که در کارهای طرح‌گون و شعرهای کوتاه این مجموعه دیده می‌شود و شاعر توانسته با کم‌ترین واژه‌ها بیشترین اندیشه را خلق نماید و می‌توان توفیق هنرمندانه شاعر را در شعرهای کوتاه این مجموعه بیشتر احساس کرد. لذا در مجموع ۵ مولفه‌ی ادبی در مجموعه « با چتر به خواندنم بیا » وجود دارد که شعر شاعر را هویت‌مند و ساخت‌مند می‌کند که با هم به شرح ذیل مرور می‌کنیم .

۱صنعت واژه‌گزینی در اثر: از این نگاه یکی از ممه‌ترین مولفه‌هایی که در هر اثر ادبی کارآمد و کاربر است صنعت واژه‌گزینی است. از این منظر واژه‌ها هم موسیقی درونی شعر به شمار می‌آیند و هم موسیقی درونی شعر. واژه‌ها به همان اندازه که روح شعر هستند به همان اندازه هم جسم شعر محسوب می‌شوند. لذا این روح و جسم باید دارای نوعی « آیدتیک» ( درون‌بینی ذات شهود ) باشند و یکی بتواند آن دیگر را اقناع و ارضاء کند. واژه‌ها در شکل‌گیری زبان شاعر تاثیر بسزایی دارند. بنابراین نوع استفاده و کارکشیدن از واژه‌ها در جهت نیل به آفرینشی نو بسیار مهم است. با التفات به این که شاعر دانش آموخته‌ی زبان و ادبیات فارسی است و به صناعات ادبی محاط دارد بی‌تردید در این فرآیند ادبی خوب نشان داده است به گونه‌ای که در شعر ذیل این مهم را به اثبات می‌رساند :با طلوع تو ای ماه!/ ستاره‌ها / یک به یک / از چشم شب می‌افتند. گزینش واژه‌های طلوع، ماه، ستاره و شب در این کار کوتاه صنعت واژه‌گزینی شاعر را به تصویر می آورد و مراعات نظیری را می‌آفریند که تصویر سازی و معنای شعر را به اوج استحکام می‌رساند . ضمن این که شاعر با گزینش چشم شب در سطر پایانی شعر دو صنعت ایهام و تشخیص را می‌آفرینند که به موسیقی معنوی شعر جلایی دیگر بخشیده‌اند. چشم شب در معنی دور آن نیز اعمال شده که به معنای ماه نیز می‌باشد.

۲- صناعات ادبی در اثر: با توجه به قدمت دیرینه‌ی زبان و ادبیات فارسی و نظم و انضباطی که در کنه ادبیات کلاسیک نهفته است، لذا آرایه‌های ادبی و صناعات لفظی و معنوی در شعریت و جوهر شعر تاثیر بسزایی دارند. به تعبیری دیگر شعر یعنی صنعت و بدون صنعت هرگز چیزی آفریده نمی‌شود. با این تفاصیل زایش و رانش اندیشه و زبان آقازاده بر محور صناعات ادبی در حرکت است که می‌توان به تضاد، مراعات نظیر، پارادکس و تشبیه، ایهام اشاره نمود. به مانندهای ذیل: شاخه‌هایم را بتکان / نه برگی مانده / نه آشیانه‌ای! / من در آستانه «قلم» شدنم .. شاخه – برگ- آشیانه و قلم که مراعات نظیرند و برگ و قلم که دردو معنی بکار رفته‌اند. سطرهای این شعر فرایند معنایی واحدی را طی می‌کنند و شعر را با تصاویر زیبا مواجه ساخته‌اند. بهار که می‌شود / فقط زخم‌های کهنه‌ام / نو می‌شود …کاری کوتاه که شاعر با کمترین واژه ها بیشترین اندیشه و تصویر را خلق می کند . شاعر در این شعر پارادکسیکال است و با آشتی دادن دو تضاد کهنه و نو در صدد تصویر پیامی سازنده را به مخاطب دنبال می‌کند و البته موفق نشان داده است. وقتی باد / آلبوم گورستان را / ورق می‌زد / عکس «تو» در دل سنگ هم / به گریه‌های من / لبخند می‌زد … در معنی حقیقی باد آلبوم را ورق نمی‌زند و این انسان فهیم است که کتاب یا آلبوم را ورق می‌زند ولی شاعر در این شعر ایماژیسم است و با بهره‌گیری از صنعت تشخیص به واژه‌ی باد شخصیت می‌بخشد و شاعر در پایان بندی شعر نوعی پارادکس معنایی را می‌آفریند که این پارادکس با گزینش گریه و لبخند رقم می‌خورد. لذا می‌توان گفت در اغلب اشعار این مجموعه صناعات ادبی از جانب شاعر لحاظ شده‌اند ولی مهم‌ترین صناعات ادبی را می‌توان پارادکس و مراعات نظیر برشمرد و از این نگاه شاعر در این مجموعه پارادکسیکال و نظیر آفرین است

۳نظر و منظر در اثر: از این نگاه نظر و منظر از مبانی زیباشناسی در شعر و هر نوشتار دیگر به شمار می‌آیند و بدون این دو بستر، شاعر قادر به آفرینش و زایشی فرابخش نیست . می‌توان گفت ( نظر و منظر لازم و ملزوم یکدیگرند ) منظر مکانی است که به آن نظر می‌اندازیم و نظر می‌تواند نگاهی باشد که به یک منظر ( مکان ) داریم. اگر نظر زشت باشد و یا زشت دیده شود طبعن از حیث زیباشناسی تصویر زشت را به دایره‌ی تعریف می‌آورد و اگر نظر زیبا باشد هنرمند تصویری زیبا را می‌آفریند. البته پایگاه طبقاتی و نوع فرآیند زندگی شاعر نیز در زیباشناسی شعر تاثیر عمده دارند. منظر می‌تواند گذشته، حال و یا آینده یاشد و یا هر سه مورد. بنابراین در هر سه حال بستگی به شرایط زیست محیط و شکل‌گیری اندیشه‌ی شاعر نیز دارد. حال نوع نظر به منظر در شعر مهم است. شاعر در این مجموعه نظری رآل دارد و در اغلب اشعارش از المان‌های رئالیسم بهره می‌گیرد. منظر شاعر اغلب طبیعت و مولفه‌های طبیعی است و با استفاده از این مولفه‌ها دست به فکرآوردهایی هنری می‌زند. به دیگر بیان شاعر بیشتر به سمت ابژکتیویته در حرکت است نه سوبژاکتیویته. ابژاکتیویته‌ای که در اصطلاح فلاسفه‌ی یونان یعنی« در مقابل ایستاده ». بنابراین در مقابل ایستاده شاعر در این مجموعه طبیعت و واقعیات طبیعی است و کمتر به سمت  ذهنیت‌گرایی در حرکت و سرآیش است.

۴- زبان ایجاز در شعر شاعر: در گذشته برای تعریف ایجاز خیرالکلام ما قل و دل را مدنظر داشته‌اند. کوتاه و با دلیل و برهان. ایجاز، فشردگی در زبان یا به تعریف صورت‌گرایان روسی ،:« رعایت اقتصاد در کوشش‌های خلاق » است الکساندر وسه لوسکی « ایجاز را اسلوبی که بیش‌ترین اندیشه را با کم‌ترین واژگان ارائه می‌دهد، می‌داند. این تعریف را که وسه لوسکی از ایجاز نموده، می‌توان قرن‌ها پیش از زبان شمس قیس رازی شنید . قیس رازی در باره‌ی ایجاز می‌گوید : «آن است که لفظ اندک بود و معنی آن بسیار» الوین بروکس وایت شعر را فشردگی معنا می کند وی معتعقد است که ایجاز ارائه‌ی اندیشه و معنایی هرچه بلند در بافت زبانی کوتاه‌تر است» از این نگاه ایجاز یعنی کاری خارق‌العاده انجام دادن که به سادگی به انجام نمی‌رسد! به دیگر بیان اسب سخن خود را در میدانی محدود به تاختنی تماشایی وا داشتن، همان ایجاز است . در تعریف زبا ن نیز می‌توان گفت: وسیله‎ای است برای بیان فکر. اندیشیدن به …. توسط زبان صورت می‌گیرد. در شعر ابتدا اندیشه شکل می‎گیرد که با حرکت نظر شاعر به سوی منظر این مهم قالب می‌بندد و بعد از انتقال به ذهن، شاعر این فکر را توسط زبان به جامعه معرفی می‌کند. بنابراین زبان یک معرف از جانب فکر برای جامعه می‌باشد. به قول لارنس پرین زبان شعر زبانی است که پر شورتر از زبان معمولی سخن می‌گوید و بقول رابرت فراست شاعر یک چیزی را می‌گوید اما منظور چیز یا چیزهای دیگری است. از این نگاه شعر شعوری ناخود آگاه‌ست که در ضمیر خود آگاه شاعر شروع به ترآوش و بارورشدن می‌کند. بنابراین با این تعاریفی که ااز زبان شد، شاعر در این مجموعه از زبان ایجاز بهره‌مند است و نمونه‌هایی به شرح ذیل :۱- در چهار راه «نیامدنت » / چشم های من / چراغی ست که تا ابد / برای عبور «تو» / سبز می ماند …۲- به دیوار ، نیاز نیست!/ تیغه ی چشم هایت / مرز میان من و توست …۳- با چتر / به خواندنم بیا / حرف های من همه بارانی اند …۴- بهار که می شود / فقط زخم های کهنه ام / نو می شود …۵- پرده ی پنجره را کنار می زنم / پرده ی اشک ما / نمی گذارد / «نیامدنت » را هم ببینم …

۵- آشنا زدایی در شعر شاع: صنعت آشنا زدایی از مولفه های شعر دهه ی ۸۰ و به بعد می باشد که شاعرانی به تعبیراتی آوانگارد ( پیشرو ، فرا زمان) سعی در ایجاد اندیشه و زبانی نو بر آمده اند و بدنبال تلنگری به پیکر شعر دهه ۶۰ و ۷۰ را دارند . لذا ساختار شکنی‌هایی در بافتار زبان شعر نو در حال شکل‌گیری است که یکی از این کارکترها آشنازدایی است و به انحای متفاوت و کم و بیش در شعر شاعران دیده می‌شود که مینا آقا زاده نیز در این ره‌آورد ردپایش نمایان است. نمونه‌هایی از این دست در چند شعر ذیل مصداقی بارز : ۱- هر شب / پشت پلک‌های من / خوابت می‌برد …/ و من این گونه تا صبح / با رویای تو / بیدار می‌مانم .  ۲-ماهی لغزنده‌ی زیبای من / برایت دریا می‌شوم / باز گرد !/ دریا همیشه از نبودنت / دلشوره دارد! /  ۳- قلم / دست‌های مرا گرفته است / بلندم می‌کند / من ولی نمی‌دانم / روی پای حرف‌هایم / بایستم … ۴- تو را امشب / با آب چشم / خاطراتی خاک خورده / و دست‌هایی عاشق/ می‌سازم …/ باد می‌آید!/ رویای سفالی‌ام / ترک می‌خورد …۵-با چتر / به خواندنم بیا / حرف‌های من همه بارانی‌اند …
و اما نکته‌ی میسور این که، هر اثری نسبی است و نه مطلق و برای رشد و بالندگی به افق‌هایی دورتر و بلندتر نیاز به زبان و اندیشه و البته معانی پیش رونده‌تر را می‌طلبد . نخست این که نیما یک پارادایم ملی در حوزه‌ی شعر نو است که با تز ادبی خود توانست این پارادایم را به تثبیت برساند و اغلب شعرای نیمایی درون تز نیما هستند. شاملو نیز در برابر نهاد نیما قد علم کرد و آنتی‌تز داد و اغلب شعرای سپیدسرا نیز درون آنتی‌تز شاملو محسوب می‌شوند. بنابراین چیزی بنام سنتز صورت نگرفته و هرآنچه هست در قالب این دو پارادایم قرار می‌گیرد. ( رویکردی مفهومی به تز، آنتی‌تز و سنتز در ادبیات و شعر به قلم نگارنده را در عقربه بخوانید). حال برای این که اندیشه و زبان شعر نو دچار تطور شود نیاز به سنتزی است که در جنگ بین تز و آنتی‌تز بوجود می‌آید. بدیهی است که بگوییم صاحب این اثر نیز از شعرایی است که اگر چه اعتقاد راسخ به شعر سپید دارد ولی با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه و دنیایی که به سرعت در حال صیرورت است و بخصوص شرایط سنی شاعر طبعن نیامده‌ها شاعر را با نوعی فوتوریسم زبان و اندیشه مواجه خواهد ساخت و این تغییر را در این مجموعه هم می‌توان دید به خصوص در آشنا زدایی‌هایی که شاعر در اشعارشان به نمایش گذاشته‌اند. دو م اگر چه شاعر در اشعارش مستقل است و شخصیت و قلم آن متوازی است و بر محور ریل خودساختگی در حرکت است ولی در برخی از اشعار زبان شعر شاعرزمخت و دچار نوعی رومانتیک سطحی می‌شود و شعرش را در وضعیتی آسیب‌پذیر قرار می‌دهد. نمونه: بالشم را که می‌تکانم / گرد و خاک گریه / بلند می‌شود / گوش بالش هم / از شنیدن گریه‌های من پر است / رها کرده‌اند مرا / همه‌ای که / هیچ کسم نبودند هرگز . و باز: بادهای سیاه !/ باز کنید پنجره را / بوی سوخته‌ی عشق / می‌آید از خانه / رویای شیرینم انگار / ته گرفته است! و دیگر ترکیبات اضافه و کارکترهای تکراری است که در اندک اشعاری از خانم آقازاده به چشم می‌آید. با توجه به دنیای امروز و شعر در وضعیت دیگر و گام گذاشتن به جلو حداقل می‌توان گفت که تشبث به مولفه‌ها و نشانه‌های گذشته ما را از آینده‌سرایی با مشکل مواجه می‌سازد. این کارکترها و ترکیبات اضافی در اشعار اغلب ما وجود دارد وگزینش آن ها در شعر امروز زبان سروده را دچار تکانشی نابهنگام می‌کند و نوعی ایستایی در شعر ایجاد می‌شود. که به چند مورد می‌توان در این مجموعه اشاره داشت: این همه / رخت نگاه های سنگینت را / پهن نکن / روی بند دلم / …نازک است !/پاره می شود … زبان و شعریت در شعر در همه سطرها زیباست و تنها سطر دوم « رخت نگاه های سنگین‌ات را» این شعر را دچار لغزش می‌کند اگر شاعردر این سطر رخت نگاه را جایگزین می‌کرد بهتر بود. و کارکترهایی دیگر که در برخی از اشعار شاعر مدام تکرار می‌شود که البته چند شعر بیشتر نیست و این کارکترها از موسیقی درونی اثر می‌کاهند ضمن این که این کارکترها خالی از آفرینش استعاره و ایهام هستند نمونه : شعر شماره‌ی ۵۳ که واژه‌ی حرف مدام تکرار می‌شود و یا واژه‌هایی دیگر که قدرت استعاره پذیری و ایهام پذیری را ندارند که در برخی از اشعار این مجموعه دیده می‌شود . حسن سخن این که دکتر مینا آقا زاده شاعری خوش طبع و بیان است و دانش آموخته زبان و ادبیات فارسی و در این مجموعه نیز در اغلب اشعارش موفق نشان داده است.

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد شعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.