واژگان خانگی

واژگان خانگی2

شاعران این شماره: سریا داودی حموله، ناهید عرجونی، فاطمه شمس، لیلا کردبچه، آرزو نوری، فرزاد آبادی، جهانگیر صداقت‌فر، جبیب شوکتی، حمید عرفان، علی‌رضا نوری

_____________________________

 

سریا داودی حموله 
یک شعر:از سریا داودی حموله(

……………………………………. از: صورتکتاب شاعر

..  

زن 

شبیه مرده‌ای‎ست

کروشه را کنج لب‎های‎اش نصب می‌کند

تا مکالمات درونی‌اش

با هیچ سیبی ترکیب نشود

به چروک‌های آیینه مشغول می‌شود

تا عشق را

میان دو نقطه‎ی مجهول پنهان کند!

فاطمه شمس
یک شعر از: فاطمه شمس

 ……………………………از: سایت نیم‎دایره

مرگ گاهی ریحان می‌چیند

 

که ناگهان بروی، وقت ِ رفتن‌ات باشد
پرنده باشی و وقت پریدن‌ات باشد
که بره باشی و هر روز منتظر که مگر
اذان ِ صبح، دم ِ سر بُریدن‎ات باشد
که مرگ دورِ نفس‌های داغ ِ تبدارت
که مرگ در تن ِ تاریک‌روشن‌ات باشد
.
.
که دست‌های تو زخمی، که دست‌های تو تلخ
که دست‌های تو بیگانه با تن‎ات باشد
که شب تو باشی و او باشد و تن ِ سردت
که باز وقت تجاوز به بودن‎ات باشد
که خسته باشی و بی‌اختیار تن بدهی
که قتل راه ِ فرار از شکستن‎ات باشد
.
.
که در اتاق ملاقات، بی‌قراری و بغض
که باز مادر، دلتنگِ دیدن‎ات باشد
که این دوشنبه بیاید، تو رفته باشی و مرگ
کنار باغچه مشغولِ چیدن‎ات باشد.

 

ناهید عرجونی3
یک شعر: از ناهید عرجونی

 

از هر کجا که بیایی
به مرز می‌رسی
از مریوان و موهای خیس من
تا دکمه‌هایی که بسته‌ام
و باز نمی‌شود
سر صحبت‌ام
با سربازهایی که شب
خواب‌های درهم ستاره و زن را
پنهان می‌کنند توی پوتین‌های‌شان
و صبح
سیگار و مرز را
با دلهره می‌کشانند به برج نگهبانی
نگاه کن
نشانه‌ام دودی است
که از انگشت اشاره‌ی سرباز مرده‌ای بلند می‌شود

به تقاضای شاعر تصویر او از این‌جا حذف گردید. رسانه
به جای عکس
یک شعر از لیلا کردچه

……………………………از سایت: باران‌های آرام

 

و یک روز فهمیدیم «عزیزم»
نام کوچک هیچ‌کدام‌مان نیست
و شام خوردن زیر نور شمع
چشم‌های‌مان را کم‌سو می‌کند

سقف
بهانه‌ی مشترکی بود
که باید از هم می‌گرفتیم
و تاریکیِ موّاج خانه را، به عدالت
به دو نیم می‌کردیم؛
نیمی
با ماهیانِ قرمزِ مصنوعی
نیمی
با سنگریزه‌ها و صدف‌ها
و موج‌های کوچکِ مصنوعی

ما
دو حبابِ کنارِ هم بودیم
که می‌ترسیدیم هنگامِ یکی شدن
نفهمیم
کدام‌مان نابود شده‌ست.

 

آرزو نوری 2
یک شعر: از آرزو نوری

«برف»

 

با کدام آفتاب
آب می‌شود
برفی که می‌بارد
می‌چرخد

روی موهایت

آرام می‌گیرد

می‌نشیند…

 

فرزاد آبادی
یک شعر از: فرزاد آبادی

…………………………..از صورت‌کتاب شاعر

 

کشاورز نبودند- نیستند
اما مین‌های در مسیر ِمدرسه را برای بعدها می‌کارند
بلند می‌شوم
کابوس ِمن تاجی از ملافه دارد
می‌خواهد از سیاهی دنیا بکاهد
ستارگانی که از ارتفاع می‌ترسند
بر شانه‌ی ما نشسته‌اند


hb 3
یک شعر: از حبیب شوکتی

.
ابن‌العزیز

 

یکی از بزرگان اهل تمیز
حمام رفت
و نور علی نور شد!
طناب آوردند
امیر خشک صدا زد
و شیخ بهایی
شمع‌ را فوت کرد.
آگهی تجارتی!
خون تازه زالو می‌شود!

 

جهانگیرصداقت‌فر4
یک شعر از جهانگیر صداقت‎فر 

 

” غزل ترانه‌های سالگشتگی “

۱-
این نکهت از کجاست
که تابع ِ تغییر ِ فصل نیست،
این عطر
که چتر ِعاطفت‌اش
گشوده بر سر ِهستی‌ من؟
۲-
حصول ِهماره‌های همیشه بهاری
همه مرهون ِمهربانی توست
این غنچه‌های شکفته در کویری پاییز
اعجاز ِ باغبانی توست…..
این لحظه‌های تحمل
همه مدیون ِهم‎آشیانی توست.
۳-
یقین که از مهارتِ بادبانی توست
کاین‌گونه در تلاطم ِامواج
سو ساحل ِسراب بر سینه می‌‌خزد هنوز
این دریده شراع-
قایق ِفرسوده؛
رهین ِمنتِ جانفشانی توست
گرانجانی ِمن
در این گذر از خاره‌لاخ ِتباهی،
و این تداوم ِدم‌ها و بازدمان ِبیهوده!
۴-
خوشا به من،
خوشا که ماندم و نوشیدم
این دردِ نوش ِفرومانده در پیاله‌ی پیوند،
این سکر ِبی‌خمار و رخوتِ ناب را؛
خوشا که ماندم و تجربه کردم
طلوع ِ شرابِ کهنه‌ی عشق
در ظلمتِ شبان ِبی‌ شتاب را.

 

حمید عرفان1
یک شعراز: حمید عرفان

………………………….از: صورت‌کتاب شاعر

گردان
به خط تو افتادم و
به شکل دایره بودم
به گرد تو بودم نمی‌دانستم _
به گرد من بودی
تو! ماه من بودی
تو! ماه من بودی

 

 

علی‌رضا نوری2
یک شعر: از علی‌رضا نوری 

…………………………….از: صورت‌کتاب شاعر

همراه برف گنجشک می‌بارید
و شهر رفته بود صداهای مدفون را از اعماق خود در بیاورد
شهر شهید شده بود
و هیچ کس باور نداشت این آب جاری در خیابان آب نیست
و هیچ کس زنش را به خاطر گنجشک‌هایی که باریدند نبوسید
شهر با صداهای مدفونش در شاهنامه جا مانده بود
اول دهان سهراب را کشتند
سهراب به شکل ابری روبروی پیر دستان ایستاد
و به شکل ابری تف کرد
و به شکل ابری در فضا منتشر شد
و زمان همچنان ایستاده بود
و برف همچنان می‌بارید
و صدای گنجشک‌ها در خیابان بوعلی از مخرج‌شان بر شانه‌ی عابران می‌نشیند و چیزی به زیبایی شناسی گُه اضافه می‌شود
چیزی در زیبایی جهان باید غایب بوده باشد
چیزی شبیه اسپری‌های تاخیری
بزنی به رخدادها هی به تاخیر بیفتند
بزنی به گلوله در یک سانتی قلب همانجا بی‌حرکت بماند
بزنی به پاهای معشوقه‌ات وقتی برای آخرین بار آمده و قصد رفتن برای همیشه را دارد
بزنی به سرطان سینه‌ی مادرت همان‌جا خشک شود با قاعده‌ی ماهانه دفع شود
بزنی طناب دار در یک میلیمتری گلو بماند فشار ندهد
بزنی به مرگ
به مرگ
و جهان را از شرّ مرگ نجات بدهی
هیچکس زنش را به خاطر گنجشک‌هایی که باریدند نبوسید
و شهر در کنار قبرستان‌هایش
در کنار سگ‌هاش
در کنار زنان و دختران جوانش
در کنار مردان و زنان پیرش
در کنار بیمارستان‌های روانی‌اش خوابیده به انزال زود رس می‌رسد
شهر مشکل جنسی دارد
و صداهای مدفون شده‌اش چشم به اسپری‌های تاخیری دوخته‌اند
خدایا
خدایا تو این همه سال کدام گوری بودی
کجا شهید شدی
کجا من می‌توانم به مرگ بگویم یکی دو دقیقه به جهان استراحت بده
بگذار آب‌ها آب باشند
زن‌ها زن
خدا به شکلی گنجشکی بر شهر بارید
و کاری از اسپرهای تاخیری بر نیامد

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در اشعار این شماره ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.