وارونه‌نویسی تاریخ ۳

به بهانه‌ی ۹ آبان سالروز آغاز حکومت ۵۳ ساله‌ی خاندان پهلوی بر ایران با یک مقدمه‎ی کوتاه از سایت آلبوم عکس و نگاهی فشرده به پروسه روی کارآمدن سردار سپه  مقاله زیر به قلم محمد امینی را برای‌تان می‌آوریم. این مطلب  به‎علت طولانی بودن آن در سه شماره منشر خواهد شد.
………………………………………………………………………………………………………….رسانه

بالاخره نمایندگان مجلس پنجم‌ شورای‌ ملی‌ با فشارهای سردار سپه در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی ماده واحده‌ای را مطرح کردند که به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت‌ موقت‌ «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای ‌رضاخان پهلوی» سپرده شد و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد. سپس با تشکیل یک مجلس‌ موسسان، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران‌ به‌ «اعلیحضرت‌ رضا پهلوی» واگذار شد. مراسم تاج‌گذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد.

نقل از سایت البوم عکس

________________________________________________

محمد امینی2
محمد امینی

بخش سوم

جمهوری در سده گذشته و نقش آن در تعیین شناسنامه جمهوری خواهان امروز

در این جای گفتگو نیست که نو اندیشی، مدرنیته، دموکراسی و سکولاریسم مهمترین مبانی جنبش آزادیخواهانه و پیشرو در تاریخ یکصد وپنجاه سال گذشته ایران بوده است. اشتباه گروهی از جمهوریخواهان امروزی دراین است که هواخواهی از فرم اداری و سیاسی جمهوری را در درازای تاریخ معاصر و در روزگار کنونی با با این جنبش یکی دانسته و تاریخ معاصر را به کشاکش میان سه خانواده دربار، روحانیت و جمهوری خواهان خلاصه می‌کنند. جدا از این‌که این داوری بر یک مبنای نادرست فکری استوار است، از دیدگاه تاریخ نیز کمترین آشنایی با رویدادها و حقایق ندارد.

یکی از هواداران این اندیشه چنین می‌نویسد: « ازمشروطه به این سو نیروی دیگری و هرزمان رساتر برآمد داشته که قدرت سیاسی را نه برای شاه می‌خواسته نه برای دین» و « دست کم از یک قرن پیش ما شاهد شکل‌گیری و حضور گروه‌ها، احزاب و محافلی مستقل از دربار و روحانیت هستیم که خواهان مراجعه به آرا مردم و مشارکت آنان در تعیین سرنوشت خویش‌اند» نویسنده سپس می‌افزایند که این نیروها که بند ناف اتحاد جمهوریخواهان به آن‌ها بسته است، جز در سه دوره کوتاه، فاصله « سی تیر تا بیست و هشت مرداد، نخستین ماه‌های پس از انقلاب بهمن و در روزهای خوش بعد از دوم خرداد هیچ‌گاه لذت به پس نشاندن حریفان قدار را به چشم ندیده‌اند.» ۱۳

نخست صحت این داوری را بررسی کنیم که آنچه را که نویسندة محترم خانواده بزرگ سوم تاریخ معاصرایران می‌دانند تا چه پایه به “مراجعه به آرا مردم” باور داشته‌اند. آشکار است که بخش بزرگی از این خانواده بزرگ که به بنا به روایت همان نویسنده شامل احزاب و گروه‌های چپ ایران است، دست‌ِکم تا این سال‌های اخیر یا به دولت شورایی باور داشته و یا اراده حزب طبقه کارگر را با منافع عموم مردم مترادف می‌دانسته است.

دموکراسی ناقص دوران مصدق نیز به رغم کارشکنی‌ها و دشمنی یکی از بزرگ‌ترین اعضای این خانواده، یعنی حزب توده ایران و دربرابر توطئه چینی یکی از غیردموکراتیک‌ترین مجالس تاریخ ایران، مجلس هفدهم به دست آمد. جامعه ایران این آزمون بزرگ تاریخی را مرهون استواری دکتر مصدق در حمایت از حکومت قانون و پشتیبانی شجاعانه توده مردم از دولت او است. نه در واپسین روزهای پس از قیام سی تیر که کوشش شاه در برکناری مصدق شکست خورده بود و نه در روزهای توفانی پس از بیست و پنجم مرداد که شاه ایران را ترک کرده بود، کوچک‌ترین اقدامی از سوی دکتر مصدق و یاران او برای پایان دادن به سلطنت و تشکیل جمهوری صورت نگرفت. حتی پس از خروج شاه از ایران وی از راه دکتر حسین خطیبی (رئیس دفترمصدق و بعدها رئیس شیروخورشید سرخ) به شمس پهلوی پیغام فرستاد که اعضای خانواده پهلوی از هر گزندی درامان‌اند و «اعلیحضرت که برای رفع بیماری به خارج رفته‌اند به زودی باز خواهند گردید.» ۱۴ شایعات مربوط به تشکیل شورای سلطنت به ریاست علامه دهخدا به منظور لغو سلطنت نیز جز یک جعل تاریخی بیش نیست. فراموش نکنیم که این دکتر مصدق رئیس دولت همان مصدق نماینده مجلس چهارم است که از بزرگ‌ترین مخالفان شکستن قانون به بهانه ایجاد امنیت و انتقال قدرت از قاجاریه به جمهوری رضاخان و یا پادشاهی رضاشاه بود. مصدق و یارانش، درست یا نادرست، بیش از هرچیز هوادار حکومت قانون، محدودیت حقوق پادشاه و اجرای قانون اساسی بودند. بند ناف او به انقلاب مشروطه، قانون‌گرایی، مدرنیته و اصلاحات بسته بود. چگونه و با کدام داوری و به استناد کدام رفتار تاریخی می‌توان مصدق شهروند و قانون‌گرا و هوادارانش را در یک خانواده بزرگ در کنار خالوقربان و احسان‌اله خان نشاند و سپس نتیجه گرفت که اتحاد جمهوریخواهان امروزین ازاین خانواده بزرگ برخواسته است؟

در درازای تاریخ معاصر، هواداری ازجمهوری (که صاحب این قلم نیزبه آن باوردارد) و یا مخالفت با آن با پذیرش یا دشمنی با اندیشه دموکراسی، سکولاریسم، پیشرفت و حقوق بشر مترادف نبوده است. به عکس، بسیاری از بزرگترین نواندیشان و تجدد خواهان ایران از پیش درآمد جنبش نوآوری و انقلاب مشروطه تا سال‌های اخیر، درست یا نادرست به محدود کردن حقوق پادشاه، اجرای قانون اساسی انقلاب مشروطه و حکومت پارلمانی باورداشته‌اند. آخوندزاده، طالبوف تبریزی، تقی زاده، کسروی و مصدق تنها چند نمونه آنند.

موضوع جمهوری به عنوان فرم دلخواه اداره جامعه درچند برهه تاریخی در ایران به عنوان جایگزین پادشاهی عنوان شده است و در همة موارد نیز طرح جمهوری به امید جستجو برای یافتن بهترین فرم تحقق دموکراسی نبوده است. همه این برهه‌های تاریخی نیز در هنگامی است که دولت پادشاه وقت با بن بست و بحران روبروست. نخستین موج جمهوری در برابر پادشاهی در سال‌های پایانی دولت قاجاران است. شورش نیروهای جنگل که به تشکیل جمهوری گیلان انجامید، نخست با اندیشه‌های اتحاد اسلام آمیخته بود و پس از تشکیل جمهوری جنگل به تدریج زیر نفوذ حزب نوبنیاد کمونیست ایران و نیروهای بلشویک قرار گرفت و دولت سویت گیلان بر جای جمهوری گیلان نشست. این تجربه نوپا هیچ بارتاریخی ارزشمندی برای آزمون جمهوری خواهی و توسل به آراء مردم به دنبال نداشت. جمهوری گیلان احسان‌اله خان به داوری مردم باورنداشت و خالوقربان پس از جدا کردن راه خود از میرزا کوچک خان، فرماندهی فوج چریکی در ارتش نوبنیاد ایران را پذیرفت. با ابن حال، نیرومندترین جریان جمهوری خواهی این دوران نه در گیلان، آذربایجان و خراسان، بلکه در تهران و درمیان جمعی بود که بعدها بسیاری از ایشان به بانیان و کارگزاران مهمترین ارگان های شهروندی در دولت پهلوی تبدیل شدند.

زمینه پیدایش فکرجهمهوری در این برهه مهم تاریخی چنین بود: جامعه ایران که به پادافرای یکصد و پتجاه سال پادشاهی شاهان پُر زاد و ولد قاجار و تاراج داروندار مُـلک و ملت به دست هزاران شاهزاده و ارباب جمعی ایشان، تهیدست و ناتوان شده بود، در واپسین اتقلاب مشروطه دستخوش ستیز داخلی و افزایش رقابت روسیه تزاری و بریتانیای کبیر گردید. از یکسو، دولت مشروطه با همة محدودیت‌هایش در گسترش آزادی و اجرای اصلاحات می‌کوشید و از سوی دیگر در هر گوشه ایران، روحانیون مشروعه‌طلب، آخوندهایی که مشروطه و قانون را با منافع خویش ناسازگار می‌یافتند، خودکامگان محلی و سران عشایری که مشروطه و قانون را دشمن رفتار سنتی و منافع دیرپای خویش می‌دیدند و پاره‌ای از شاهزادگان قاجار به رهبری برادران محمدعلی شاه مخلوع سر به طغیان برداشته و روزگار را بر دولت اصلاح‌طلب مرکزی سیاه کرده بودند. در کمرکش این آشفته روزگار، جنگ جهانی اول آغاز شد و درپی آن، ایران پهنه تاخت تاز نیروهای نظامی روسیه و بریتانیا از یکسو و عثمانی و آلمان از دیگرسو گردید. در پایان جنگ جهانی اول، از تن نوپای مشروطه جوان ایران جز نیمه جانی باقی نمانده بود. خزانه خالی، جامعه ویران، دولت بی سازمان و کشور بی راهبر.

درهمین روزگار است که بزرگترین همسایه ایران دستخوش انقلاب و جنگ داخلی گشته و دولت نوپای شوروی و جمهوری‌های آسیایی آن جایگزین روسیه تزاری می‌گردند. در همسایگی غربی ایران، گروهی از افسران ارتش پیشین عثمانی سازمان ترک‌های جوان را ساخته و زمینه تشکیل جمهوری ترکیه را بر خرابه دولت شکست خرده عثمانی فراهم می‌سازند. اقبال به الگوی انقلابی شوروی و یا نگاه به الگوی جمهوری اروپایی که در ترکیه در شرف تشکیل بود، درمیان نوآوران و اصلاح‌طلبان ایران بالا گرفته وبسیاری را به سوی خود کشید. درآن شب سیاهی که دولت مشروطه ورشکسته و خزانه خالی، مجلسیان خانه‌نشین یا فراری، امنیت رخت بربسته و مردم برای نان شبی عاجز بودند، جامعه درتب بامدادی سپید می‌سوخت و رهیافتی را آرزو می‌کرد. این امید به روزگار بهتر به پایه‌ای بود که حتی کودتای سوم اسفند و ورود نیروهای قزاق به پایتخت و امنیت پس از آن با اقبال جامعه روبرو شد.

یکی از آثار این دگرگونی‌ها پیدایش اندیشه تشکیل جمهوری در ایران پس از کودتای ۱۲۹۹ و در واپسین‌سال های پادشاهی احمد شاه قاجاربود. فکر جمهوری از سوی روزنامه‌ها و احزاب و گروه‌هایی با دیدگاه‌هایی کاملا متضاد ارائه می‌شد. یکی از مهمترین نیروهای هودارا جمهوری گروهی از نمایندگان مجلس‌اند که درهمان سال‌های زمزمه تغییر سلطنت، فرقه دموکرات مستقل ایران را تشکیل داده و روزنامه تجدد را منتشر می‌کنند. فراکسیون تجدد در مجلس همراه با نمایندگان فراکسیون‌های سوسیال اجتماعیون (سوسیال دموکراسی) و بسیاری از روشنفکران بیرون از مجلس نیروی فعال جمهوریخواهی به شمار می‌روند. اما برخلاف داوری‌های امروز، طیف هواداران جمهوری از پیشینه‌های کاملا گوناگون برخواسته و بند ارتباط بسیاری از ایشان همان تجددخواهی، اصلاحات طلبی و قانون‌گرایی انقلاب مشروطه است. مثلا شیخ‌العراقین زاده، مدیر روزنامه تجدد و رهبر فراکسیون فرقه دموکرات مستقل و برادرش، شیخ زین‌العابدین رهنما، نویسنده و روزنامه نگار معروف و مترجم قرآن، هردو ابتدا معمم و فرزندان شیخ‌العراقین از بزرگترین فقهای ایرانی ساکن نجف و نوادگان شیخ زین‌العابدین مازندرانی‌اند. شیخ‌العراقین‌زاده بعدها عبا و عمامه را کنار نهاد و با نام رضا تجدد، قاضی و معاون وزارت دادگستری شد. از شمار دیگر هواداران جمهوری در این روزگار به این نام‌ها می‌توان اشاره کرد: آقا شیخ یحیی کاشانی، روحانی مشروطه خواه تهران؛ آقامیرزا هادی حائری، فرزند شیخ نعمت الهی که پس از کنار نهادن رخت روحانی رئیس اداره بازرسی وزارت معارف شد؛ اقبال آشتیانی، پژوهشگر سرشناس؛ حسین عدالملک دادگر، بعدها رئیس مجلس؛ سرکشیک زاده (کاظم اتحاد)، روزنامه نگار؛ دبیراعظم بهرامی، رئیس دفتر رضاخان سردار سپه، نویسنده و نظریه پرداز سکولاریست آغاز دولت پهلوی؛ تدین، عارف قزوینی و بسیاری دیگر. آشکارا پیداست که برخی از هواداران جمهوری در این برهه چه بسا به صرف مخالفت قاجار به جمهوری روی آورده باشند. مخالفان جمهوری نیز دربرگیرنده طیفی گونوگون‌اند. یک سوی آن‌ها خالصی و فرزندش خالصی‌زاده و جمعی از واپس‌گراترین آخوندهای ایران و بسیاری از اشراف قاجار‌اند و در سوی دیگر کسانی چون سید حسن مدرس، دکتر محمد مصدق، شاهزاده عباس اسکندری، میرزاده عشقی، رحیم‌زاده صفوی و فخرالدین شهاب قراردارند. دیوار میان جمهوری‌خواهی یا دوام مشروطه پادشاهی نیز از کاه و گل است نه ساروج. آدم‌ها از یک سوی آن به سوی دیگر می‌روتد. نمونه آن ملک‌الشعرای بهار است که گاه هوادار و گاه مخالف جمهوری بود ویا علی اکبر داور که از نخستین اعضاء و فعالین حزب دموکرات بود و نخست به سلک هواداران جمهوری پیوست ولی در مجلس پنجم با مدرس در مخالفت با جمهوری هم‌آوا گردید. همین علی اکبر داور بود که پس از آغاز دوره پهلوی بنیان‌گذار و پرورندة عدلیه و سپس دادگستری جدید ایران شد و به یاری ده‌ها تن از قاضیان و حقوق‌دانانی که از دل روحانیت برخواسته و به تدریج عبا و عمامه را به کنار نهاده بودند و تنی چند که همچنان در لباس روحانی به دادگستری سکولار باور داشتند به سیادت هزارساله قاضیان شرع پایان داد و نظام قضایی سکولار را بر ایران استوار ساخت.

خلاصه کلام اینکه دست‌ِکم از آغاز انقلاب مشروطه تا تشکیل دولت پهلوی، با این‌که جامعه ایران دوبار دربرابراختیار تاریخی برای پایان دادن به پادشاهی قرار گرفت (پائین کشیدن محمدعلیشاه از پادشاهی و رأی به پایان پادشاهی قاجار)، در هیچ یک از این دو آزمون تاریخی فرم حکومت به موضوع اصلی گفتگو پیرامون سرنوشت آینده ایران و تحقق آرمان‌های پیشرو و آزادیخواهانه ارتقاء نیافت.

اندیشه پایان دادن به پادشاهی و تشکیل جمهوری برای دومین باردر همان روزهای پس از ورود نیروهای متفقین به ایران سربلند کرد. رضاشاه دو روز پس از آغاز حمله متفقین به ایران در شهریور ۱۳۲۰، سیاستمدار کهنه‌کار و خانه نشین شده، محمدعلی فروغی را به شتاب به نخست وزیری گمارد تا شاید درایت و سیاستمداری او تاج و تخت وی را نجات بخشد. اما خاطرات پاره‌ای از چهره‌های سیاسی آن روزگار، اسناد وزارت خارجه بریتانیا و گزارش‌های سفیرکبیرشوروی درایران به مسکو براین گواهی دارند که نیروهای اشغالگر متفقین در آغازکار در اندیشه تشکیل جمهوری درایران بوده‌اند. رویدادهای پسین، درستی این اسناد را نشان می‌دهند که متفقین دست‌ِکم در روزهای نخست دراندیشه تغییر حکومت ایران بوده‌اند. موضوع تغییر رژیم از پادشاهی به جمهوری را اسمیرنف سفیر کبیر شوروی و بولارد وزیر مختار بریتانیا در ملاقات با فروغی در روز دهم شریور به اطلاع او می‌رسانند. مذاکرات نمایندگان بریتانیا و شوروی با فروغی و سهیلی وزیر خارجه چهارده روز به درازا کشید. یادداشت‌های هاروی، منشی ایدن، بر این گواه است که وزیر خارجه بریتانیا نخست در پی برکناری رضاشاه و گزینش شاهزاده حمید میرزا، فرزند محمد حسن میرزا، برادر و ولیعهد احمدشاه قاجار بوده و تنها پس از پی بردن به اینکه “شاهزاده جوان حتی یک کلمه فارسی نمی‌دانسته” از این اندیشه صرفنظرکرده وپه پذیرش ریاست جمهوری موقت از سوی فروغی گرایش می‌یابد. فروغی که پذیرش چنین ریاست جمهوری را از نخست وزیری رضاشاه که آن را به اکراه پذیرفته بود، فروتر می‌دانسته، از قبول این مقام سر باز زده و بر دوام قانون اساسی و پادشاهی مشروطه اصرار ورزد. دولت شوروی، محمدساعد مراغه‌ای را که در آن هنگام سفیرکبیرایران درمسکو بود برای ریاست جمهوری پیشنهاد می‌کند. نام مجید آهی نیز درمیان کاندیداهای ریاست جمهوری آمده است. سرانجام به دلیل عدم تفاهم متفقین ومخالفت فروغی با جایگزینی یکی از شاهزادگان به جای رضاشاه و یا گزینش شاهپور غلامرضا به شاهی (و فروغی به نیابت سلطنت او)، متفقین با اکراه پادشاهی محمدرضا پهلوی را پذیرفته و او برجای پدر به تخت شاهی می‌نشیند.

استعفای رضا شاه و آغاز پادشاهی محمد رضاشاه در روز ۲۵شهریور آن سال روی داد و با این حال هنگامی که هیئت مؤسس حزب توده ایران در هفتم مهرماه همان‌سال در منزل سلیمان محسن اسکندری نخستین نشست خود را برگذار و اعضای کمیته مرکزی موقت را انتخاب کرد، کمترین اشاره‌ای به جمهوری نمی‌کند. حتی پس از تشکیل کنگره حزب و اعلام برنامه حزب، کمترین گریزی به جمهوری و دولت پارلمانی نیست. در درازای دوازده ساله دموکراسی ناقص نیز موضوع جمهوری جایگاه خاصی درمیان هیچ یک از نیروهای سیاسی ایران نمی‌یابد.

تنها درکشاکش انقلاب بهمن موضوع انتقال قدرت از مشروطه به جمهوری به موضوعی جدی تبدیل شد. شاپور بختیار دربرابر توصیه تنی چند از نزدیک‌ترین یارانش از جمله نصرت‌اله امینی۱۵ دراعلام جمهوری مقاومت کرد و پس از انقلاب بهمن، امام خمینی و یارانش، به یاری حزب توده و پاره‌ای دیگر از گروه‌های چپ، جمهوری اسلامی را به عنوان مدینه فاضله بر جامعه ایران استوار کردند که البته پیروان بازگشت به مشروعه شیخ فضل‌اله نوری به این نیز بسنده نکرده و با کشتار و سرکوب مخالفان، رخت جمهوری اسلامی را بر قامت ولایت مطلقه و مشروعه فقیه کردند.

جای تردید نیست که گفتگو پیرامون جمهوری پارلمانی به عنوان فرم دلخواه دموکراسی یک موضوع مهم سیاسی است. با این حال اگر از بگومگوهای سیاسی میان هوادران پادشاهی مشروطه و جمهوری‌خواهان در شهرها و رسانه‌های گروهی در خارج از ایران بگذریم، این چالش هرگز به موضوع اصلی گفتمان جامعه تبدیل نشده است. به علاوه نه در درازای تاریخ سنت نواندیشی، مدرنیته، دموکراسی و سکولاریسم با جمهوری‌خواهی مترادف بوده و نه در روزگار کنونی، کوشش برای برقراری دموکراسی سکولار وگشودن راه پیشرفت اقتصادی و گسترش عدالت اجتماعی در ایران فردا در پذیرش فرم حکومتی جمهوری خلاصه می‌شود. به باورمن کوشش در بازنویسی تاریخ به انگیزه تعیین هویت برای یک جریان معین سیاسی، کاری بس اشتباه‌آمیزاست. کوشندگان دموکراسی سکولار و پیشرو درایران امروز باید یک سوی هویت و شناسنامه خویش را در کوشش‌ها و اندیشه‌های آغازگران و ادامه‌دهندگان تجدد خواهی، دموکراسی و سکولاریسم دریکصد و پنجاه سال تحول تاریخ معاصر و هزارو اندی سال سنت خردگرایی درایران جستجو کنند ونه در گفتمان پیرامون فرم اداره حکومت. سوی دیگر این برگ شناسنامه به آموزش و توشه‌برداری از دگرگونی‌های شگرف جهان کنونی در روزگار انقلاب ماورای صنعتی و پیدایش جامعه فراملی و پیوند یافتن با کاروان پُـرشتاب تمدن نو بستگی دارد.

محمد امینی

بیستم سپتامبر ۲۰۰۳

________________

۱۳– همانجا

۱۴– جملة منسوب به مصدق از خاطرات نصرت اله امینی است.

۱۵– نصرت اله امینی وکیل و قاضی دادگستری، از یاران مصدق واز بنیانگذاران جبهة ملی ایران است. در دورة زمامداری مصدق نخست رئیس بازرسی نخست وزیری و سپس شهردار تهران بود. پس از کودتای بیست و هشت مرداد وکیل شخصی دکتر مصدق بود و بارها بازداشت و زندانی شد. پس از انقلاب 57 استاندار فارس شد و در فروردین 58 در اعتراض به رفتار غیر قانونی دادگاه های انقلاب استعفا داد. ایشان پدر نویسندة این مقاله اند.
M.Amini@Cox.Net
مطلب‌های دیگر از همین نویسنده در سایت آینده‌نگری:

+ آقای شریعتمداری و پروژه‌ی قومی سازی ایران
+ در پاسداری از راستی و رسواسازی پلشتی
+ یادداشتی پیرامون «آرزوهای محمدعلی شاهی»
+ آرزوهای محمدعلی شاهی
+ سکوت دولت و ملت در ترور کسروی
+ ای بسا آرزو که خاک شده!
+ رادمردی که گناهش پرخاش به شریعت بود (۱)
+ پریشان گویی های حجّت الاسلام کدیور
+ جستاری پیرامون حجاب
+ گفتگوی ماندانا زندیان با محمد امینی پیرامون «رستاخیز بزرگ سیاسی و اجتماعی ایران»
+ گفتا زکه نالیم که از ماست که برماست
+ سخنی با آقای مهاجرانی
+ سخنی با اقای اکبر گنجی
+ مشروطه دوم
+ نوید رفع تبعیض در تِرمه سبز مذهبی
+ دشنه سوداگران سیاسی در کف خونریز فداییان اسلام
+ به کجا چنین شتابان؟*
+ گِلایه ای از آقای کورش زعیم
+ یادداشتی بر سخنرانی آقای علی عمویی
+ از نوری تا خمینی
+ پایان یک پندار
+ قلندران سرناتراشیده و تمامیت ارضی ایران! بخش دوم
+ قلندران سرناتراشیده و تمامیت ارضی ایران!
+ شرمی از مظلمه خون سیاووش!*
+ عذری بدتر از گناه
+ جنگ افروزی قومی و پی آمدهای هولناک آن
+ در پاسداری از آن چه که مرا از ایرانی بودنم شرمسار نمی کند! بخش دوم
+ در پاسداری از آن چه که مرا از ایرانی بودنم شرمسار نمی کند!
+ آن که ناموخت از گذشت روزگار
+ فداییان اسلام و سودای حکومت اسلامی بخش دوم
+ فداییان اسلام و سودای حکومت اسلامی بخش یکم
+ جایگاه مذهب شیعه در تشکیل دولت ملی
+ بغرنج قومی و ملی درایران از افسانه تا واقعیت
+ بغرنج قومی و ملی درایران از افسانه تا واقعیت (بخش دوم)
+ بغرنج قومی و ملی درایران از افسانه تا واقعیت
+ بغرنج قومی و ملی درایران از افسانه تا واقعیت
+ سخنی با آقای حجاریان
+ گام هایی سنجیده برای جنبش رفراندم
+ شیـّـادی گیسوان بافته، که من عـَـلـَویـَم
+ تحریم یا شرکت در انتخابات، مسئله این نیست!
+ وارونه نویسی تاریخ

نقل از سایت بنیاد آینده‌نگری ایران

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در مقاله ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.