واژگان خانگی

واژگان خانگی

شاعران این شماره: مریم بالنگی، ناهید عرجونی، حامد ابراهیم‌پور، اکبر اکسیر، منصور خورشیدی، حبیب شوکتی، داریوش معمار و علی‌رضا نوری

_____________________________

 

مریم بالنگی
یک شعر: مریم بالنگی

…………
انقلاب از لب های مردی شروع شد
می‌گويم بوسه را كه روی لب‌هايم گذاشت
پدر روحانی الت تناسلی‌اش را بوسيد
صفورا می‌پرد
آن شب نظامی‌ها يونيفرم‌هایشان را آتش زدند
می‌گويم لبش كه روی‌ی پستان‌هایام نشست
مسجدها مناره‌هایشان را به فاحشه خانه فرستادند
انقلاب باتو
ازادی با من

 

 ناهید عرجونی3
یک شعر:از ناهید عرجونی

……………………………………. از: صورتکتاب شاعر

ما راه می‎رفتیم و می‎خندیدیم
ما فقط ده ساله بودیم
و”سرجوخه “اسمی بود
که ریسه می‌رفتیم
ما چه می‌دانستیم
روبروی همین اسم
جویبارهای کوچکی از خون
به راه می‌افتند!
….
….
….
یکی از ما گفت” تیر خلاص”
از پسرها بود
هیچکدام‌مان نخندیدیم
خنده دار نبود
اصلا
زشت بود این بازی!!

 

حامد ابراهیم‌پور
یک شعر: از حامد ابراهیم‌زاده

 

دوری کنی از نور ، از تقویم، از ساعت
خلوت کنی با سقف،با دیوار، با خانه!
خاموشی خود را بیندازی جلوتر.. بعد
روشن کنی سیگار خود را قبلِ صبحانه !
*
پنهان شوی درخود، شبیه فیل تنهایی
که از صدای خنده‌ی یک موش می‌ترسد
پنهان شوی…مانند جنّ لاغری باشی
که از سکوت خانه‌ای خاموش می‌ترسد
*
ساکت بمانی و تو را آخر بیندازند
مانند عکسی سوخته از قاب‌ها بیرون
چون خرده سنگی قی شوی از کوه‌ها پایین
مثل نهنگی تف شوی از آب‌ها بیرون
*
بی دردسر در فکر پایان خودت باشی
مثل فرود یک پشه در قوریِ چایی
مثل سقوط قوطی نوشابه‌ای در جوی
یا خودکشی سوسکی در زیر دمپایی !
*
مانند روحی نیمه شب خود را بترسانی
مثل سگی ولگرد در تعقیب خود باشی
چون قتلِ آدم برفیِ آواره‌ای در نور
چون مرگ گنجشکی میان حوض نقاشی
*
باور نمی‌کردی ولی، چشمان بوفی کور
درتکه‌های خونی‌ی آیینه‌ات باشد
هر شعر تازه در دل‌ات یک زخم تکراری
هر عشق تازه خنجری در سینه‌ات باشد
*
دیگر دل‌ات مانند یک پیغمبر مایوس
در چاه یک کابوسِ ِ بی تعبیر افتاده
خود را به هرسو می‌زنی، راه نجاتی نیست
چون یک مگس که پشت شیشه‌گیر افتاده…
*
پایین کشیدی پرده‌ها را .. درب‌ها قفل‌اند
داری کتابی تازه قبل از خواب می‌خوانی
تنها نشستی… شیر گاز خانه‌ات باز است
تنها نشستی، وغ وغِ ساهاب می‌خوانی…

 

اکبر اکسیر
یک شعر: از اکبر اکسیر

در امتداد سقف و سرم
گیلاس‌های چشم
كمپوت می‌شوند
تا دربان نیامده
حرفی بزن از سلامت عشق
این تابلوی مؤدب هیس
مرا لال كرده است.

 

 

منصور خورشیدی2 
یک شعر از: منصور خورشیدی

 

وقتی هوس بهار 
از کمال کوه
بالا می‌رود
تن به سلسله‌ی آفتاب می‌دهی
با تاج تازه‌ی امواج

 

عکس 8 
یک شعر: از حبیب شوکتی

 

ملخک

چنان قحط‌سالی شد اندر دمشق
که حافظ الاسد جولان داد
و سادات از سینا گذشت
بوعلی « قانون» نوشت
خاورمیانه « شفـا»ی عاجل طلبید
و به میمنت و مبارکی
عزراییل وارد شد

 …………………….


داریوش معمار
یک شعر: از داریوش معمار

عاشقانه‌های بازجو

تو عاشق گياهانی
عاشق پرندگان
می‌خواهی آبياری کنی

سرت را به سنگ
كناره‌ی جدول
برای همين چيز‌ها
می‌کوبیم شاعر دلتنگ!

 

علی‌رضا نوری2
یک شعر از: علی‌رضا نوری

 

زخم‌های من کوچکند
مثل تهران
مثل شعله‌ای که در گندمزار می‌افتد
زخم‌های من کوچکند
مثل تو
مثل گلوله‌ای
که در سینه‌ی جوان می‌نشیند

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در اشعار این شماره ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید